eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
2.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
1 فایل
🌱درمنظومه شمسی سیاره ایست به نام زمین🌱 درگوشه ای از این سیاره جغرافیای ست به نام ایران در تاریخ ایستادگی ایران روایت ست بنام #دفاع_مقدس🌱 #نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس 🌱چه سر ها داده ایم برای سربلندی ایران🌱 #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بر عاشقان و وفادران به شهدا لطفا صبوری فرماید ما در حال تهیه و تدوین خاطرات رزمندگان و شهدا هستیم بمرور آن را منتشر خواهیم کرد ما را با صبوریتان یاری فرمایید 🍀🍀🍀🌴🌴
السلام علیک یا محمد بن علی التقی الجواد جلـوه گـاه نـور رضـا الا عصـاره جـود بنـی الکـرام ، جـواد الا که جـود گرفته ست از تو وام ، جـواد سـلام ما به تو ، ای کـوثـری تبـار نهـم سـلام ما به تو ، ای مصطفـی مرام ، جـواد سـلام ما به تو ، ای زمـزم صفـای علـی الا که یافتـه تقـوا ز تـو قـوام ، جـواد سـلام ما به تو ، ای بازتـاب نـور رضـا شمیـم ضامن آهوی خوش خـرام ، جـواد الا تجلّـی نـور خـدای لـم یـزلـی ، ز نـور مهـر رضـا جلـوه تمـام ، جـواد جوانتـرین گـل گلـزار عتـرت نبـوی ، سـلام ما به تو ، ای سیّـد الانـام ، جـواد الا ای آنکه به نوباوگـی به علـم و خـرد ، گذشت شهرتت از مرز خاص و عام ، جـواد فـدای سحـرکـلامت که در مناظـره ها ، تمـام خیـره سـران را نمـود رام ، جـواد الا ای آنکه به « یحیـی بن اکثم » و مأمـون چشـاند لذّت طعـم شکـار و دام ، جـواد الا ای آنکـه بـه طـوفـان فتنـه اعـدا ، بـرای حـق طلبـان حجّت قیـام ، جـواد سـلام ما به تو و کظـم غیـظ کاظمـی ات الا که یـافت سخـاوت ز تو دوام ، جـواد سـلام مـا بـه تـو و عمّـه غـریبـه تـو و مـادر بـه ورع ، شهـره عـوام ، جـواد اگر چه مثل گل عمـرش نداشت تاب خزان به روزگـار ولی هست زنـده نـام ، جـواد غلام حلقـه به گوشت ، حمید مست و خراب ز جـود تو طلبـد احسـن الختـام ، جـواد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از Sf
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 وقتی برخی مسئولین توسط رسانه ها مدیریت می شوند❗️ 1⃣ چرا معاون اول قوه قضائیه باید در دام حاشیه ها یا جو رسانه ای بیفتد؟! 👈 عبارتی واضح از سردار نیروی انتظامی که معنا و مقصود آن کاملاً مشخص است، باید معاون اول قوه قضائیه را هم به حاشیه بکشاند؟! 2⃣ اگر ادبیات سردار مفخمی خوب نبوده _ که بسیار هم خوب بوده و جای تقدیر دارد _ مثلاً به آن هنجارشکنان چه بگوییم⁉️ در جایی که قوه قهریه باید اقتدار و داشته باشد که نمی تواند مثلاً گل به قانون شکنان بدهد، با لکنت زبان سخن بگوید یا دست به سینه در برابر آنها بایستد❗️ 3⃣ اینکه قوه قضائیه در مقابله با هنجارشکنی ها می کند، خوب است⁉️ اینکه ما با رفتارمان، پیام و عقب نشینی به هنجارشکنان بدهیم خوب است؟ 4⃣ خیلی بد است که یک مسئول قوه قضائیه پشت مامور قانون را خالی کند. مگر ما از بیان این نوع کلمات، ترس داریم؟ اتفاقاً از آن سردار برای بیان چنین کلماتی باید تشکر کرد! 5⃣ امام ره در همان اوایل انقلاب، به برخی افراد بی بند و بار و شهوتران هشدار می دهد که: "اسلام را می کند" بر این اساس، معاون اول قضائیه باید در این مورد هم بگوید که ادبیات امام مناسب نبود! ⏪ اتفاقاً همین نوع ادبیات و قاطعیت امام ره در مسائل اسلامی بود که هم منجر به شگل گیری انقلاب شد و هم فسق و فجور کف خیابان ها و دریا و ... که در زمان شاه مرسوم شده بود را جمع کرد. ⚠️ اگر به شل گرفتن ها، مصلحت بازی ها، مماشات و ادبیات محتاط برخی از مسئولین باشد، هنجارشکنان روز به روز تر خواهند شد. کما اینکه امروز هم وقیح شده اند
🌹امروز امت حزب الله پیکر پاک شهیدی بنام عیسی شجاعی را در کرج تشییع نمودند. روز ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ مصادف با ولادت امام جواد ع و حضرت علی اصغر ع و هم چنین ورود تاریخی امام ره در زمان انقلاب به کشور عزیزمان بود. مه غلیظی تمام منطقه را فرا گرفته بود.البته سالهای قبل هم هوا اینگونه بود ولی خیلی کم و گذرا میشد.اما اواخر سال ۱۴۰۱ منطقه فکه و شرهانی را مه غلیظی فرامیگرفت. محل کار منطقه عملیاتی والفحر یک میباشد. بیلهای مکانیکی را از روبروی پاسگاه چم هندی ۲ بداخل عراق هدایت نمودیم. یه نقطه ای بود که قبلا شناسایی کرده و آثار جزیی هم دیده بودم. برای اینکه کل منطقه را صفر کنیم و جایی باقی نماند یکی از بیلها را بسوی جاده شنی که بطرف عراق منتهی میشد هدایت کردم.باتوجه به تجربه ای که راننده های بیل داشتند و اعلام کردند که این نقطه به احتمال قوی شهید نداشته باشد. اما نیروی خاصی مارا به این نقطه که وسعت زیادی هم نداشته و یک جاده حدودا بطول ۶۰ متر در عرض ۴ متر مابین دو تپه ماهور قرار گرفته بود.دور اطراف این نقطه کاملا وبا دقت تمام کار شده بود. به را ننده بیل گفتم این ۶۰ متررا با عمق حداقل ۱/۵ تا دومتر در عمق کار کند. ده متری کار کرده بود که با بیسیم اطلاع داد که جاده سفت است و ناخنهای بیل آسیب میبیند چیزی هم نیست.لذا با تاکید تمام گفتم به کارش ادامه بده و عمق کار را زیاد بردارد. وقت اذان ظهر فرارسیده بود کم کم محیای نماز جماعت شدیم.بعداز ادای نماز مجددا شروع به فعالیت گردید حوالی ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود که در حین کار بیل مکانیکی پوتین تافی همراه استخوان پا تا زانو نمایان گردید. در این حین بقیه کار را توسط بیلهای دستی و با دقت تمام ادامه میدهیم. بعداز جمع آوری شهید مطهر نمایان شده که همراهش سربندی هم بود ودارای پلاک هم بود متوجه شهید دیگری در کنارش شدیم که باخوشحالی اقدام به جمع آوری این پیکر پاک نموده و به خیال اینکه کار تمام شده است متوجه پوتین تاف دیگری شدیم .بادقت که نگاه کردیم تکه استخوان دستی زیر خاک درست پشت سر این شهدا هویدا بود.سومی را هم با صلوات و خوشحالی جمع کردیم و کاورهای مخصوص گذاشتیم. یکی از پیکر مطهر این شهدا عیسی شجاعی بود. با توجه با ولادت آقا امام جواد صبح زمان شروع به کار به این امام رئوف توسل پیدا کرده و شروع نمودیم. وامام جواد ع عیدی ما را عنایت کردند. شهدا هر موقع خود بخواهند حاضرمیشوند. 🌹التماس دعا ....خادم الشهدا ✍ خاطره تفحص شهید عیسی شجاعی که دیروز مصادف با شهادت امام جواد علیه السلام توسط مردم شریف و شهید پرور کرج تشیع شد راوی رزمنده پیشکسوت برادر جهانگر ابراهیم زاده از شهرستان خلخال همه ما مدیون شهدا🌹 هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسدار شهید جانعلی عابدی بفراجرد ازشهدای خلخال👇
پاسدار شهید والا مقام 🌹🍀🎋🥀 جانعلی عابدی بفراجرد از شهرستان شهید پرور خلخال در سال 1364 در عملیات والفجر هشت که بلحاظ دانش نظامی یکی از عملیاتهای مهمی بود که منجر به فتح فاو توسط رزمندگان شد به فیض شهادت رسید روحش شاد یادش گرامی اللهم صل علی محمد وآل محمد🌹
🍀🌺🌾🍃🌱 موج می زد مهربانی ❤️❤️❤️ دریغ از دیروز 🌕🍁🍂🥀 روزگاری بود ایمان محور اعمالمان بر مدار عشق و ایمان دور می زد حالمان بود جاری چشمه های عاطفه در رود جان موج می زد مهربانی ❤️🍀🌺🌾🍃🌱از کران تا بیکران نقش زرّین محبت بود نقش سینه ها بسته بود از گلشن دین رخت خود را کینه ها صدق و اخلاص و مروت بود شرط مهتری شاخص آزادگی بود آن زمان حق باوری منتهای آرزوها وصلت دلدار بود سعی ها طیّ طریق قله ی ایثار بود بی حیایی ننگ بود و حجب هم فرهنگ بود هرزه گان را عرصه تنگ و لهو پایش لنگ بود بود روزی سادگی شرط خورشت نان ما گشته سرشار از تجمل اینک اما خوان ما بود روزی بی ریایی مایه ی فوز و فلاح گشته اینک خودستایی لاجرم امری مباح بود بی آلایشی آن روز فخر مردمان وصف بی آلایش ، امّل گشته اما این زمان شرط لازم بود روزی قرب را شرط وفا مایه ی قربند اینک غدر و نیرنگ و جفا اصل انصاف آن زمان ها بود شرط هرعمل صد دریغ امروز گشته سود اصلی بی بدل داشت معنایی حقیقی عشق بازی آن زمان عشق ها گشته مجازی اینک اما بی گمان روزگاری از تعلق داشت نفرت جان ما صد دریغ امروز گشته علقه ها جانان ما داشت روزی کارهامان بوی ایمانهایمان اینک ایمانهایمان هم بو گرفته ، وایمان وایمان،این سرگرانی وین تکاهل تا به کی ؟ این تغافل وین تساهل وین تجاهل تا به کی ؟ تا به کی دیروز را بینیم در رویایمان ؟ تا به کی در گل بماند مثل پیلان پایمان ؟ ما مگر دریادلان بدر و خیبر نیستیم ؟ ما مگر لب تشنگان جام کوثر نیستیم ؟ طرحی از نو ریخت باید بهر تغییر فضا بی گمان دست خود ما هست تقدیر و قضا
با سلام 💥💥 جنگ مشت 🤛و سندان خاطره ای از 👇 عملیات والفجر مقدماتی پرواز بی پر 🕊🕊🕊 باتوکل به حضرت جانان ، می کنم فارغ از تمام قیود ، شرح بی بال و پر پریدن را ، راز بی هر دو پا دویدن را ! آری، آری، درست می شنوید ، گرچه باورنمودنش سخت است، دیده ام من ولی به دیده ی سر، دیده ام خودبه کنج یک معبر، پای سرکردن و دویدن را ، بی پر و بال پر کشیدن را . می کنم شرح قصّه ی پرواز ، قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ، قصّه ای واقعی ز یک اعجاز، اوج ایثار در کمال نیاز . روزگاری که خاک میهنمان ، بود پامال اسب اهرمنان ، بودم آن روز یک بسیجی من ، یک سیاهی لشکر ایمان . لشکرم بود نامش عاشورا ، نام گردانم حضرت قاسم ، رسته ام بود آرپی جی زن ، جامه ی عشق داشتم بر تن . مدتی بود منتظر بودیم ، گوش برزنگ ودست برشمشیر ، می گذشتند روزها پی هم ، همچنان ابرهای روی کویر ، ماه بهمن رسیده بود از ره ، سال هم بود سال شصت و یکم ، دهه ی فجر بود و فتح و ظفر ، موسم انفجار نور هدا ، موسم اقتدار حزب الله ، موسم اقتدا به ثارالله . روز فردای حمله ی والفجر ، در فراسوی رمل زار چمو ، فکّه و خال و تپّه ی دوقلو ، * باز فکه و باز بغض گلو * هدف آن سوی مرزخاکی بود ، پاسگاهی به نام طاوسیه ، هدفی کز چهار طرف آن را ، مین و فوگاز مثل یک دایه ، کرده بودند احاطه اش کامل . به دلیلی که گفتنش سخت است سعی الحاق ناتمام آمد ، فتح کامل نگشت و ناقص ماند . و مسخّر نشد تمام هدف . لاجرم بهر دفع پاتک خصم ، می گرفتیم سنگری باید ، سنگری محکم ومناسب حال، به موازات اقتضای نبرد . بود موجود یک کانال آنجا ، گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ، جان پناهی نبود غیر از آن ، لاجرم داخلش شدیم همه مان همزمان با زوال تاریکی ، کرد دشمن شروع پاتک را ، حجم سنگین آتش دشمن ، شخم می زد حوالی ما را . آنچنان بود شدت آتش ، کز هوا رمل وماسه می بارید ، و...کانال رفته رفته پر می شد . آتش هرلحظه بیشتر می شد ، و ... توان دفاع ما کمتر ، همزمان زیر آتشی سنگین ، هیکل تانکها نمایان شد . واقعا جنگ مشت و سندان بود . زیر طوفان آتش دشمن ، می شد هرلحظه نوگلی پرپر ، گرچه تا عاشقی زمین می خورد ، عزمها جزم می شدند . امّا ، موشک و خرج آرپی جی ها ، همچنین تیر تیربار و کلاش ، همه در حال ته کشیدن بود . دم به دم عرصه تنگتر می شد ، خبری هم نبود از عقبه ، جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ، تاکتیکی اگر چه اجباری ، گر چه آن نیز بود خیلی سخت ، سه طرف هم که بوددست عدو راههای مواصلاتی هم ، به تمامی قُرُق و ممنوعه ، سازمان نظام رزمی هم ، درهم و برهم و بسی نم بود . *وقت.وقت عقب نشینی بود* راه برگشت آن همه نیرو ، کوره راهی به نام معبر بود ، معبری تنگ ، معبری کم عرض ، معبری زیرپای خصم شقی ، معبر از خال ها گذر می کرد ، تنگه ای پر ز تپّه ی رمل ، روی هر تپّه نیز یک سنگر ، روی هر سنگری دو.سه . سرباز ، دست بر ماشه ی مسلسل خود ، * گوئیاجشن خالکوبان بود* رسم هم بود گوئیا اینکه ، هرکه قصد گذر کند از خال ، ابتدا خالکوبیش بکنند . * جای باران گلوله می بارید * توپ . خمپاره . کاتیوشا ، آرپیجی یازده . پلامینیا ، آرپیجی هفت . دوشکا . شیلیکا . آتش تانکها هم از دو طرف ، متمرکز شدند بر معبر ، شد جهنّم به پای در واقع ، هولوکاست حقیقی آنجا بود . آشیان داشتند بی پروا ، آل اُخدود گوئیا آنجا ، خال را نیز فرض کن گودال ، از برای شرارت آنها . ناگهان در شلوغی معبر ، بالگردی ز دور پیدا شد ، آمد و آمد و سپس چرخید ، کرد چندین راکت حواله ی ما ، ازقضایک راکت به جایی خورد، که سه مجروح بود در آنجا ، هر سه از ترک های لشکر ما ، * گشت آن گوشه محشر صغرا * هر دوپای بسیجی ای شیدا ، گشت از پیکرش جدا در جا ، رفت از هوش اندکی آن یل ، تا به هوش آمد ابتدا از ما ، طلب آب کرد با اصرار ، داشت آب حکم کیمیا آنجا ، بود خالی تمام قمقمه ها . چند لحظه به فکر رفت فرو ، بعد هم با تبسمی صوری ، دستها را به دیدگان مالید . ناگهان داد زد برادر ها ، نیست امدادگر مگر اینجا ؟ آن طرف یک بسیجی نورس ، که خود از فرط زخم و بدحالی ، چرخ می زد به دورخود درخاک غرق در خون و تشنه و خسته ، * از قضا آب داشت قمقمه اش * چون شنید التماس همرزمش ، باکمال مناعت طبعش ، همه را از کرم به او بخشید ، * لب خود نیز تر نکرد حتی * لحظه ای آن برادر مجروح ، زیرچشمی به قمقمه نگریست ، بعد چون طفلکی یتیم و غریب ، آب را بو کشید و زار گریست . قبل از آنی که جرعه ای بخورد ، آب را پس زد و دوباره گریست . و سپس باکمال خونسردی ، خواهشی کرد از بسیجی ها ، خواهشی که زدآتش هستی ما گفت با آخرین رمقهایش : ای بلاپیشگان اهل ولا ، وی شقایق رخان دشت بلا ، خواهشا اینکه روی مرا ، به سوی کربلا بچرخانید . سپس اینگونه کرد عرض ادب : * السلام علیکِ یا زهرا * بعد هم پر کشید بی پروا ، رفت بی پا به اوج قاف بقا شعر از جانباز سرافرا ز حاج حمید مصطفی زاده 🦋🦋