eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.7هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
674 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
بمناسبت سالگرد شهادت سردار دلها اهدایی خون توسط جمعی از فرماندهان پیشکسوت در مزار شهدای گمنام شهرستان تالش سردار سید قربان رضی زاده از فرماندهان دفاع مقدس فرمانده گردان خندق لشگر قدس گیلان و سرهنگ حاج نور محمد کاظم پور از فرماندهان سپاه گیلان 13 دیماه اسالی از طرف رزمنده پیشکسوت و مدافع حرم عسگر جلالوند @seYed_Ekhlas🇮🇷
بزنید تا اومدبه‌حاج‌ابومهدی‌گفت: حلالمون‌کن؛پشت‌سرت‌حرف‌می‌زدیم ابومهدی‌خندید! باهمون‌خنده‌‌بهش‌گفت: شماهرموقع‌‌دلتون‌‌گرفت‌‌پشت‌‌سر‌من حرف‌بزنیدتادلتون‌باز‌شه :) @seYed_Ekhlas🇮🇷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💢 یِ تاریک ♦️امان از هوای گرگ و میش و گرگهای در لباس میش ♦️این هوا را چگونه میتوان روشن کرد که ""هم"" گرگ ها را شناخت ""هم""👇 به دیگران شناساند؟! در خیلی مواقع هوا گرگ میش میشود واین هوای نیمه تاریک و نیمه روشن بهترین زمان برای گرگ هاست!👇 که در لباس میش در آیند بلکه به هدف خود برسند که نمونه های آن را "هم"در تاریخ مشاهده کرده ایم ""هم""از اول پیروزی انقلاب اسلامی آن را تا به امروز مشاهده و لمس کردایم ، راهکار مقابله بااین پدیده چیست؟ ✅بهترین و کار آمدترین راهکار را علاوه بر اینکه پیشوایان دین و علمای و حکمای الهی بیان فرمودن واماّ 👇 ✅آشنا ترین این راهکار توسط شهیدزنده حضرت آیت الله بارها و بار ها بر آن تاکید فرمودن است 👈چرا تبین را به تنهای بکار نبردن؟ وجهاد را هم در کنار تبیین بیان فرمودن؟ ✅بدلیل اینکه عرصهِ بسیار گسترده است پس در این عرصه گسترده و ایضاًپیچیده نیازبه در واقع در موضوع تبیین باید بطور جهادی عمل کنیم یعنی هم خستگی ناپذیر و هم فی سبیل الله ♦️هرکدام از فعالین در عرصهِ جهاد تبیین مانند چراغی هستند که این هوایِ نمیه تاریک را برای دیگران روشن میکنند یکی از این هواهایِ گرگ میش همین امروزهاست که جنگ ترکیبی را دشمن توسط عوامل رسانه ای ومزدوران داخلی برعلیه کشور وملت عزیزمان کلید زده جهاد گران تبیین در اینگونه شرایط وظیفه سنگینی دارند! 🖌سیّداخلاص_موسوی @seYed_Ekhlas🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محل شهادت شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در اطراف فرودگاه بغداد @seYed_Ekhlas🇮🇷
هدایت شده از سیّداخلاص موسوی
🍃مهدیا از داغ هجرت دل پریشانم بیا روز و شب چون نی به ناله،سینه سوزانم بیا آب شد شمع وجودم ، سوختم پروانه سا مهر شام افروزم ، ای ماه شبستانم بیا ای پرستوی مهاجر ، هجر تاکی ، تا کجا ؟ خاک پایت توتیای چشم گریانم بیا مزرع دل شد کویری خشک بی باران تو ای نوید نوبهاران در گلستانم بیا یاس من از تشنگی افسرد همچون یاسمن ای امید گلشن و باغ و بهارانم بیا یوسفا تا کی زلیخایت غم هجران خورد ؟ " مسّناالضّر" ای عزیز ، ای ماه کنعانم بیا 🍃شهریارا،شهر یاران بی تو ویرانخانه است شاهبازم کز فراقت بال ریزانم بیا تا به کی در حسرت دیدار باشم منتظر ؟ در فراق روی ماهت مات و حیرانم بیا تا به کی باشدکمان شمشاد قد عاشقان ؟ ای فروغ دیدگان زار و نالانم بیا سین هفت هفت سین سینه ی سینائی ام سرو رعنای سهی بالای بستانم بیا 🍂طعنه ها بشنیده ام از اهل عصیان و نفاق طول هجرانت نموده دست لرزانم بیا خون دل شد قسمت ما از غم هجران تو ، روح ریحانم بیا از ورای ابر غیبت رخ عیان کن ماه من تا به کی در پرده پنهان ؟مهر رخشانم بیا پیشکش بر مقدمت باشد سر و جان " حمید " ای دوای درد بی دارو و درمانم بیا شاعر: استاد حمید مصطفی زاده جانباز دفاع مقدس @seYed_Ekhlas🇮🇷
بیا از ما عکس بگیر!!! ♦️ یکی از روزهایی که در مقر لشکر۴۱ ثارالله در نزدیکی اهواز مستقر بودیم، من و «محمدجواد زادخوش» و یکی از دوستان که دوربین عکاسی داشت، برای عکس گرفتن از سنگر بیرون زدیم که با سلیمانی_فرمانده لشکر، مواجه شدیم. به محض دیدن حاج‌قاسم تصمیم گرفتیم با ایشان هم یک عکس یادگاری بگیریم. 👈حاج‌قاسم چون محمدجواد را به واسطه‌ٔ آشنائی با برادر بزرگترش می‌شناخت و از شوخ‌طبعی او خبر داشت، همان‌طور که از روبرو سمت ما می‌آمد، از همان دور به جواد گفت: «من با شما عکس نمی‌گیرم.» جواد هم بی‌معطلی و باخونسردی گفت: «ما که نمی‌خواهیم با شما عکس بگیریم. می‌خواهیم دوربین‌مان را به شما بدهیم تا از ما عکس بگیرید!» حاج قاسم که جاخورده بود، لبش به باز شد و آمد کنارمان ایستاد و عکس یادگاری گرفتیم که این همان عکس است. 🔹 از راست : مصطفی عرب‌نژاد ؛ سردار حاج‌قاسم سلیمانی و محمدجواد زادخوش راوی و عکاس: حسن منصوری 🍃 بسیجی شوخ‌طبعِ خانوکی محمد‌جواد زادخوش که به سال ۱۳۴۲ در «خانوک» در کرمان به دنیا آمده بود، به تاریخ ۲۱ اسفند ۱۳۶۳، در «عملیات بدر» پوشید.     @seYed_Ekhlas🇮🇷
؟! 💢آیا آنتوان لحد دوباره به لبنان برگشته؟! وفرمانده ارتش حائل (رژیم صهیونیستی) در لبنان شده ؟!! ♦️برخی از مسئولین لبنان بوی آنتوان لحد ملعون و مزدورِ رژیم اسرائیل را می دهند! وارتش لبنان هم گویا با خواست صهیون وآمریکایِ جنایتکار تبدیل به ارتش (لحد) برای مقابله با مردم ومقاومت لبنان شود ! ♦️یادتان باشد ! روزی مردم لبنان زیر چکمه های سربازان صهیون در قلب بیروت بود لبنانِ امروز . وهمه طوایف لبنان است از سوریه عبرت بگیرید با طناب غرب صهیون به چاه نابودی نروید ! 🖌سیّد اخلاص موسوی @seYed_Ekhlas🇮🇷
🍃السلام علیک یا اباالحسن. یا علی بن محمدِ ِ الهادی🍃 غربت ایمان در سامرا چرخ زمان معیب و مکان پرنشیب بود در سامرا دیانت و ایمان غریب بود بودند مضطرب همه از فتنه های دهر آن روز حال جامعه، حال حریب بود تاریک بود و سرد تمام فضای شهر امت ز نور شمس هدی بی نصیب بود آنجا حدیث عدل گناهی کبیره بود نقل حدیث عدل و عدالت مهیب بود ممنوع گشته بود روایات عدل و حق مزد بیان حرف حقیقت صلیب بود افسانه بود اصل مروت به سامرا آنجا شعار قافله ها هم عجیب بود شعری که بود قافیه اش لاجرم جفا شعری که عاری از نفحات حبیب بود آنجا ادب توهم و افسانه بود عشق فاسق در آن زمانه ادیب و حسیب بود ایمان غریب و شمس هدا هم به پشت ابر زن باره ای به نام خلیفه نقیب بود بودند منزوی همه اصحاب علم و فن جاهل در آن میانه یلی بی رقیب بود رجاله ای به جای رجل بود حکمران یاللعجب! مریض طبیب طبیب بود زاغ و زغن به باغ و چمن لانه کرده بود آنجا غریب باغ و چمن عندلیب بود بودند واژگون همه معیارهای فضل آنجا ملاک فخر دروغ و فریب بود فرعون عصر در پی قتل کلیم عدل میلاد عدل و وعده حق عنقریب بود نبض زمان به شوق لقا سخت می تپید نرگس به گلشن اشک فشان بی شکیب بود چون نی به ناله آمد" حمید" اینچنین، بلی از سوز درد بس که دلش پرلهیب بود شاعر: استادحاج حمیدمصطفی زاده جانباز دفاع مقدس @seYed_Ekhlas🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
را 👆👇 وقتی یه اسرائیلی میخواد یه بلاگر لبنانی رو تخریب کنه و جوابشو میگیره! میگه دیشب دنبالم میگشتی من ایرانم ...... ببنید عالی است @seYed_Ekhlas🇮🇷
              خاطرات اسیر عراقی دکترمجتبی الحسینی      ♦️ گماشته ای به نام ضیاء براساس عرف رایج در ارتش عراق هر افسری می‌توانست سربازی را به عنوان گماشته برای انجام امور شخصی خود در اختیار داشته باشد. اما من که افسر و پزشک هنگ بودم با این ایده که بی شباهت به برده داری نبود، مخالف بودم. به همین دلیل کارهای شخصی ام از شستن لباس گرفته تا واکس زدن کفشها را خود انجام می‌دادم. در واحد سیار، حدود ۱۱ نفر با من همکاری می‌کردند. آنها از در دوستی و محبت و به خاطر مساعدتهایی که در حقشان می کردم با دل و جان به من خدمت می کردند. اما تصویر وقیحانه و نفرت آوری که از افسران در ذهن دارم این است که وقتی عازم مرخصی می‌شدند سربازان همچنان غلامان، چمدانهای آنان را بر دوش خود حمل کرده و پشت سر آنها حرکت می کردند. 🔹 در صبح یکی از روزها سربازی در حالی که وسایل خود را بر دوشش حمل می‌کرد خود را به عنوان سرباز وظیفه «ضیاء» معرفی کرد. از او پرسیدیم به چه عنوانی به اینجا منتقل شده ای؟ در جواب گفت به عنوان سربازی که نزد شما مشغول به کار خواهد شد. فهمیدم که او را به عنوان گماشته پیش من فرستاده اند. به او گفتم: من نیازی به سرباز وردست ندارم. او گفت: معاون مرا نزد شما فرستاده است. گفتم: «به سنگر بهیاران برو!» سپس با معاون تماس گرفتم و از او در این مورد توضیح خواستم. او گفت: «فرمانده هنگ این سرباز را به عنوان گماشته نزد تو فرستاده است. او سربازی است مسیحی سروان «ابراهیم» انتقالش را از گروهان سوم به محلی امن درخواست کرد که سرانجام مورد پذیرش فرمانده واحد سیار پزشکی قرار گرفت.» به او گفتم: «امکان ندارد او را قبول کنم. من با گماشته مخالفم.» ♦️معاون پاسخ داد: این مساله به فرمانده هنگ مربوط می‌شود. پیش فرمانده هنگ رفتم و موضوع را مطرح کردم. پس از بحث و جدل حاضر شد او را به عنوان سرباز وردست به غذا خوری افسران پس بفرستند. بدین ترتیب خداوند مرا از شر آن فتنه دورنگه داشت. سربازان پیش از شروع جنگ از گماشتگی فرار می کردند ولی از جنگ، التماس می‌کردند که به عنوان گماشته به محلی اعزام شوند. هر سرباز که قدمی به پشت جبهه بر می‌داشت آن را دستاوردی مهم برای خود تلقی می‌کرد تا چه رسد به این که از گروهان سوم به واحد سیار پزشکی و یا قرارگاه هنگ منتقل شود. به واحد سیار پزشکی برگشتم و با مهربانی تمام به او گفتم: ظاهراً اشتباهی به اینجا آمده ای! برو به غذاخوری افسران. ♦️۹ - ضد حمله ای به روستای کوهه قبل از پرداختن به اصل موضوع بار دیگر به طور گذرا به مسایل داخل ایران بر می‌گردم تا خوانندگان را در جریان تحولات مهم آن کشور که با مساله جبهه و جنگ ارتباط تنگاتنگی دارد، قرار دهم. پس از این که بنی صدر در اوایل سال ۱۹۸۱ / اواخر ۱۳۵۹ نتوانست درستی نظریه خود را در مورد جنگ و برخورد با آن به ویژه پس از حملات غیر حساب شده به اثبات برساند صدای اعتراض مردم با اخلاص ایران بالا گرفت. بنی صدر که به اهمال و عدم شایستگی در اداره امور کشور، به ویژه در مسائل جنگ متهم شده بود، اولین ضربه را با صدور دستوری از جانب امام خمینی در مورد برکناری او از فرماندهی نیروهای مسلح و تصدی دوباره و قانونی این مسئولیت توسط شخص امام دریافت کرد.        ‌‌ @seYed_Ekhlas🇮🇷      
15.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👇 💢 ماجرای سربازی که حاج‌قاسم دست او را بوسید 🔹احمدی‌صدر، هم‌رزم شهید سلیمانی: در یکی از عملیات‌ها که اوضاع خیلی پیچیده شده بود، فرمانده میدان دستور عقب‌نشینی داد؛ اما رزمنده‌ای می‌خواست بماند. 🔹حاج قاسم بی‌سیم را گرفت و دستور برگشت داد. سرباز ایشان را نشناخت و به این دستور عمل نکرد و حاج‌قاسم که نگران جان این سرباز بود، فریاد زد «نادان برگرد!» 🔹حاج قاسم بعداً از من خواست او را بیاورم؛ سردار به او گفت «خیلی شجاع هستی و من استقامتت را دیدم» سپس دست آن جوان را بوسید و از او معذرت‌خواهی کرد و گفت «ببخشید؛ نادان منم». @seYed_Ekhlas🇮🇷