🔴 خبری در راه است❗️
مهاجر از راه می رسد
به برکت خون شهدای موشکی
🚀 بی باک و جسور و شب شکن
آری مجاهدت فرزندان حیدر کرار
شب شکن خیبر شکن
روح پر فتوح شهید طهرانی مقدم
پدر موشکی ایران و همه شهدا شاد 🥀🍃
#صهیونیسم_غده سرطانی
سیاره زمین
نابودیتان نزدیک است
خوشا آنانکه با ایمان و اخلاص🍃💧
بساط خویش برچیدند و رفتند🥀🍂
خوشا آنانکه در میدان وجدان
حساب خویش سنجیدند و رفتند🥀
خوشا آنانکه پا در وادی حق
نهادند و نلغزیدند و رفتند🥀
خوشا آنانکه با عزت ز گیتی
حریم دوست بوسیدند و رفتند🥀
خوشا آنانکه بهر یاری دوست
به خون خویش غلتیدند و رفتند🥀
خوشا آنانکه با عشق حسینی💧
شهادت را پسندیدند و رفتند ...🥀🍂🍁💦💧
🍁🍂🥀💦💧
جای سید شهیدان اهل قلم
آسید مرتضی آوینی
خالی که میگفت:
جان
امانتیست ...
که باید به جانان رساند
اگرخود ندهی ..
می ستانند
فاصلهی هـلاکت☠
و
شهـادت ..🥀.
هـمین، خیانت در امانت است!!!
هرکهراصبحشهادت🌹🥀🍃💧
نیست
شاممرگهست🖤
-باشهداگمنمیشویم-
«اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»🌤
🍁🍂🥀💦💧
معشوق واقعی را پیدا کرد 🍃🍀
کُنج ِ همین خاکریز
🍃چه عاشقانه و مخلصانه
در مقابل معشوق زانو زده
نه در مقابل تمایلات دنیوی
نه در مقابل بت ها
نه در افسانه ها
نه در کاخ های مجلل
نه در مطرب خانه ها
و من هر روز ،
تمرین می کنم :
اهدنا_صراطَ_المستقیم را ...
#شهدارا میگم 👇
جامانده ام دستم به دامنتان
🍃🌹التماس دعا
🌹اللهم عجل لولیک الفرج
یا صاحب الزمان ادرکنی 🌹
🍃یا صاحب الزمان اغثنی🍃💧
با شهدا گم نمی شویم🍂🍁🥀💧
ای بادهی جهل کرده سرمست تو را !
جز باد بگو چه مانده در دست تو را ؟!
با اسلحهی پُر اینچنین جار نکش!
جاروکش این حرم حریف است تو را !
#حماسه شاهچراغ
🩸مهمات برای جنگ هویتی!
🩸 گاهی خدا در حوادث به ظاهر تلخ، الطاف خفیه ای قرار میدهد که انسان انگشت به دهان می ماند !
🩸 وقتی خطرناکترین عملیات تروریستی توسط #شجاعت یک نیروی خدماتی ساده خنثی میشود
🩸 وقتی پسری در معرکه با #مهربانی به کمک پدرش میشتابد
🩸 وقتی بانویی در فرار از دست تروریست جانی، چادر و #نجابت اش را رها نمیکند
🩸 وقتی مردی در وسطه حادثه با #ایثار به فکر بغل کردن کودک غریبه و دور کردن او از رگبار گلوله است
🩸 وقتی دختری که تازه به سن تکلیف رسیده حاضر نیست در آن لحظات سهمگین #حیا را فراموش کند و جان خود را نجات دهد
👈یعنی ما حداقل به اندازه یک دهه برای مقابله با تهاجمی که به هویتمان شده ، مهمات داریم .
🩸 بی شک خوب میدانید که دشمن سالهاست برای از بین بردن این #عناصر_هویتی سرمایه گذاری هنگفتی کرده و میکند
🩸 حال وظیفه رسانه و هنرمندان و دستگاههای متولی فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی است ، که به این #شجاعت ها و #نجابت ها و #ایثارها و #حیا ها و #مهربانی ها ضریب دهند
و نگذارند این موضوعات هویتی از اذهان مردم پاک شود.
🩸 چرا که به تقدیر الهی و با عنایت اهل بیت علیهم السلام و بر خلاف خواست بدخواهان این ملت ، یک #حماسه ماندگار شکل گرفته است نه یک #حادثه زودگذر....فتأمل
#حماسه شاهچراغ
السلام علیک یا بنت الحسین
معراج شبانه
باز این دل داغدارم امشب بگرفته بهانه ی رقیه
خواهم که زنم سری به بزم معراج شبانه ی رقیه
بر بال قلم نشسته،تازم تاشام خراب و شوم و ویران
گویم ز کبوتری اسیر چنگال مخوف لاشخواران
خواهم سخنی به نظم گویم از بزم وصال بلبل و گل
شاید به کرم دهد گدا را چون فاطمه گوهر تغزّل
گویم ز خزان باغ ایمان ، افسردن غنچه های عترت
با آه و فغان سرایم امشب از کنج خرابه شعر غربت
گویم سخن از دلی رمیده ، وز دسته گلی خزان کشیده
از جمع غریبی و اسیری در طفل یتیم داغ دیده
گویم سخن از غزاله ای که افتاده به دام غلّ و زنجیر
از داغ غریبه ای یتیم و از درد دل سه ساله ای پیر
دربند و اسیر پنجه ی غم ، غمدیده و داغدار اکبر
آزرده دل از فراق بابا ، سرگشته و بی قرار اصغر
لب تشنه و سوگوار سقا ، گریان و غمین و دل شکسته
چون یاس ز قحط آب پرپر ، چون مرغ شکسته بال خسته
در نیم شبی پر از سیاهی ، در گوشه ی یک خرابه دلخون
بگرفته بغل دو زانوی غم ، با دیده ای اشکبار محزون
غارت شده گوشواره هایش با ددمنشی و ظالمانه
گوشش ز جفای کین بریده ، از شدت ظلم وحشیانه
چسبانده به سینه راس بابا ، می بوسد و می نماید افغان
بگشوده به ناز عقده ی دل ، نالد چو نی از شکوه هجران
گه زیر گلوی او ببوسد ، گه گرد محاسنش بروبد
گهگاه کند فغان و ناله ، گه سر به جدار تشت کوبد
مانند پرنده ای که طوفان برهم زده آشیانه اش را
سر داده به گوشه ی خرابه او نوحه ی کودکانه اش را
چون بلبلی هجر گل کشیده ، دلخون شده از فراق گل ها
وصف غم و داغ و درد دل را ، اینگونه کند برای بابا
لب تشنه،تو را چو سر بریدند، آتش بزدند خیمه ها را
ناچار پناه بر بیابان بردیم ز شرّ کین اعدا
افتاد شرر به دامن من از آتش کین آل سفیان
لب تشنه و خسته می دویدم با پای برهنه در بیابان
کردند اسیرمان به غایت آن تیره دلان پست فطرت
زنجیر زدند دست ما را ، روبه صفتان گرگ سیرت
دست همه از بزرگ و کوچک باهم به طناب بسته بودند
در فکر قصاص بدر و خندق ؟ انگار که بال می گشودند
بر ناقه ی لاغری برهنه کردند سوارمان شقی ها
در اوج شقاوت و قساوت بردند ز قتلگاه ما را
آن قافله می سپرد ره ، لیک ، من پای برهنه می دویدم
از وحشت تازیانه ی زجر ، با بال شکسته می پریدم
از بس که برهنه پا دویدم ، پر گشت ز آبله دو پایم
پر بود ز خار و خس بیابان ، بی بهره نماند دستهایم
زنجیر ز من امان بریده ، صد خار به پای من خلیده
صد زخم زبان به جان خریدم ، جانم ز جفا به لب رسیده
چون خار درید تاول پا ، از پای فتاده غشّ کردم
کردند نوازشم به سیلی ، زین روی کبود و روی زردم
گفتند اسیر خاجی مان ابن الطلقای نامسلمان
با دست نفاق و جهل و کینه در شام شدیم سنگباران
هر بار بهانه ی تو کردم ، کردند نوازشم به سیلی
شد چهره ی زرد دختر تو چون مادر تو کبود و نیلی
بابا : متشکّرم که کردی از دختر خرد خویش یادی
ما همسفری شفیق بودیم ، از ما تو چرا جدا فتادی
تا شام سوار نیزه بودی ، رنجیده ای از یراق مرکب
خواندی چو به روی نیزه قرآن خون شد دل بی قرار زینب
یکباره خموش گشت گلشن ، گویا ز نفس فتاد بلبل
از دام قفس رهید گویا ، رفته ست به میهمانی گل
ناگه همه مضطرب دویدند تا بزم وصال دلبر و دل
دیدند رقیه نازنازان در ساحل وصل کرده منزل
دیدند که گل فتاده سویی ، بلبل سوی دیگر اوفتاده
بی شاخه و ساقه گل سرش را بر زانوی بلبلش نهاده
چون شمع بیا "حمید" از این غم آهسته و بی صدا بگرییم
بر فاطمه ی سه ساله باید چون زینب مبتلا بگرییم
در حیرتم از سه ساله ای که آن قدر تحمل کتک داشت !
آنگونه کتک زدند او را ، انگار قباله ی فدک داشت !
🍁🍂🥀💦💧
✍شاعر عاشورایی جانباز
جاج حمید مصطفی زاده
🥀🍁🍂💦💧
اخلاق شهدایی
چند حبه قند روی زمین پیداکرد
با ناراحتی رفت روی یک کاغذ نوشت:
«مواظب باشید خون، دوست
شهیدتان را با اسراف لگد نکنید!»
🥀شهیدمهدی باکری🥀
💧
🍂💦
🍃فرمانده لشگر قهرمان
31عاشورا 🍃
((باز نشر شده از همراه شهدا))
با هم رفتیم ارومیه. شب توی راه بودیم. از سحر منتظر بودیم ماشین بایستد، نماز صبح بخوانیم. می خواست به قهوه خانه ای جایی برسد. جاده بود و بیابان. تا میرسیدیم به خوی، نماز قضا میشد. مهدی جوش می زد. آخر بلند شد و به راننده گفت همان جا نگه دارد. کتش را پشت و رو کرد که من روی آن بایستم و خودش روی خاک ها نماز خواند.
#شهید_مهدی_باکری
"کوچه شهدا"💫
🍂روایتی از تنهایی «آوینی»🥀
🍃سید شهیدان اهل قلم🍃
✍ «مرتضی خیلی تنها بود، اما اصلا به روی خودش نمیآورد. به شدت به مرتضی دنیا سخت میگذشت. از روزی که ازدواج کرد، توسط خانوادهی همسرش طرد شد تا روز شهادت، اما هیچ وقت این را نگفت. دو اتاق در خانه پدرش داشت. پدرش مسن بود و مادرش ناراحتی قلبی داشت. بچههایش بزرگتر شده بودند فضای زندگیاش تنگ بود، همسرش از این فضای کوچک به تنگ آمده بود. آدمی که شبها مطالعه میکرد حتی برای مطالعه جا نداشت. شبها برای صحبت تلفنی مکافاتی داشتیم، چون آن قدر باید آهسته صحبت میکرد که همسر و بچههایش اذیت نشوند. آقای زم هیچ اعتنایی به او نمیکرد سه سال دنبال پانصد هزار تومان وام بود که بتواند جای مستقلی اجار کند و جالب بود که تا روزی که به شهادت رسید، هیچ کدام از آقایان مدیر فرهنگی، این وام را به او ندادند»
در بخش دیگری از این کتاب آمده است:
🔸«خیلی اذیت شد و جالب این جاست، در عین این که با این وضعیت سخت فیلم را میساخت، بزرگترهای صاحب ادعای آن موقع سینما را میآورد که فیلم «شهری در آسمان» را ببینند و نظر بدهند. به هر جان کندنی بود برنامه آماده کرد که اینها بشینند و نظر بدهند قاعده این است که وقتی یک فیلم را نمایش میدهند، باید طرف مقابل بنشیند و فیلم را نگاه کند و نظر بدهد، حالا خواه این نظر مثبت باشد یا منفی. اینها به جای دیدن فیلم شوخی میکردند جوک میگفتند. مرتضی میگفت نگاه کنید، می گفتند: میدانیم چه هست. مرتضی! از جنگ دیگر چه میخواهی؟ ول کن تو را به خدا، تمام شد دیگر، برای چه جنگ را یادآور میکنی؟
نه تنها کمکش نمیکردند، بلکه مسخرهاش هم میکردند. این طور مواقع یک تیک عصبی داشت. قطرهای بود که وقتی اعصابش را به هم میریختند توی بینیاش خالی میکرد. میگفتم: مرتضی! عوامل حرفهای تر برای کارت بگیر بیاور. میگفت: چه کسی؟ با کدام پول حاضر است در مرداد، در آن خاک و خل بیاید در خرمشهر و آبادان؟ کدام یک از کسانی که دو ریال کار یاد گرفتهاند حاضرند بیایند و این کار را بکنند؟ بعد هم حالا اگر بیایند، چه کسی حاضر است پول آن را بپردازد؟ میگفت: انگیزهی همین بچههای به زعم تو تازه کار است که کار مرا جلو میبرد، غیر از اینها کس دیگری نیست. میگفتم: خوب تو نه میدانی چگونه بگویی، نه عوامل درست و حسابی داری، نه پولی، نه چیزی.... که چی؟ میگفت: به خدا به جدم زهرا، نه انگیزه دارم و نه علاقه به این کار بریده بود، میگفت: فقط تکلیف است»
📚منبع: تکرار یک تنهایی؛ محمد علی صمدی
📜 اساطیر نامه | مروری بر تاریخ
ای کاش در پی لیلای لیلی 🍃☘مجنون میشدم 🌾
همچو غواصان شهید 🍂🥀
با دستان بسته مدفون
میشدم
خونین جگرم اکنون
ای کاش در شلمچه
غرق در خون میشدم
🍁🍂🍁🥀💦💧
🍀☘🌿🍃💦💧
مجنون نشود آنکه جنون را نشناسد🌴☘🍀🍃🌾
تقدیم به محضر دوستان جان
رمز تولا
ای دوست تورا شهد بلا باد گوارا
صهبای بلا هدیه دهند اهل ولا را
مینای بلا شرط تولای نگار است
زین باده بخور کنگره ی عرش بپیما
فرزانه نگردی گر از این باده ننوشی
نوشی چو ، شوی همنفس دلبر شهلا
بگداز از این باده چنان عود به مجمر
تا شمع نسوزد نشود انجمن آرا
🍀☘🍃🌱
مجنون نشود آنکه جنون را نشناسد
دیوانه بود هر که ندارد دل شیدا
رامین نشود هر که بلا پیشه نسازد
یوسف نشناسد دل بی درد زلیخا
بی درد نه فرهاد توان گشت نه خسرو
هر سست مرامی نبوَد وامق عذرا
بی درد کجا دُرد مصفّا بتوان یافت
خالی ست ز معنا ، سر بی درد و مداوا
سی مرغ چو از جام بلا توشه گرفتند
در قاف بقا خانه نمودند چو عنقا
پروا چو خلیل هیچ ز آتش مکن اخلاص
از سوز دلت نار شود برد و سلاما
زین آه جگر سوز بسوز و مکن افغان
پروانه کی از سوختنش داشته پروا ؟
دانی که چرا خسرو خوبان شده خسرو ؟
چون با غم شیرین دلش کرد مدارا
اقبال بلند است تو را یار گزیده
بیخود نشکسته ست دلا جام تو لیلا
بشکن قفس ای مرغ پر و بال شکسته
با نخل صفا بال و پر خویش بیارا
این بال و پر سوخته اسباب عروجند
با این دو شوی مقتبس طور تجلا
پای تن تو خسته شود گر به ره عشق
سر پای کن و مرکب جان ساز مهیّا
برگوی به نامحرم اسرار تولا
شهد است مرا جام بلا در ره مولا
گو : اهل ولا دُردکش جام بلایند
با درد بسازند ، نخواهند دوا را
مثل تو "حمید " هیچ از این درد ننالد 🍀☘🍃
چون دیده به چشم دل عیان لطف خدا را💦💦💧💦💧
نالد چو نی از دل ، اگر او ، خرده مگیرش
خون کرده دلش ، میخ در و سینه ی زهرا 😭
یا رب مددی حاجت این خسته روا کن
مستش کن از آن باده که دادی شهدا را🥀🍀☘🍃🌱
✍جانباز
شاعر عاشورایی
حاج حمید مصطفی زاده
💥💥
جنگ مشت 🤛و سندان 🚀🚀
خاطره ای از 👇
عملیات والفجر مقدماتی
پرواز بی پر 🕊🕊🕊
باتوکل به حضرت جانان ،
می کنم فارغ از تمام قیود ،
شرح بی بال و پر پریدن را ،
راز بی هر دو پا دویدن را !
آری، آری، درست می شنوید ،
گرچه باورنمودنش سخت است،
دیده ام من ولی به دیده ی سر،
دیده ام خودبه کنج یک معبر،
پای سرکردن و دویدن را ،
بی پر و بال پر کشیدن را .
می کنم شرح قصّه ی پرواز ،
قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ،
قصّه ای واقعی ز یک اعجاز،
اوج ایثار در کمال نیاز .
روزگاری که خاک میهنمان ،
بود پامال اسب اهرمنان ،
بودم آن روز یک بسیجی من ،
یک سیاهی لشکر ایمان .
لشکرم بود نامش عاشورا ،
نام گردانم حضرت قاسم ،
رسته ام بود آرپی جی زن ،
جامه ی عشق داشتم بر تن .
مدتی بود منتظر بودیم ،
گوش برزنگ ودست برشمشیر ،
می گذشتند روزها پی هم ،
همچنان ابرهای روی کویر ،
ماه بهمن رسیده بود از ره ،
سال هم بود سال شصت و یکم ،
دهه ی فجر بود و فتح و ظفر ،
موسم انفجار نور هدا ،
موسم اقتدار حزب الله ،
موسم اقتدا به ثارالله .
روز فردای حمله ی والفجر ،
در فراسوی رمل زار چمو ،
فکّه و خال و تپّه ی دوقلو ،
* باز فکه و باز بغض گلو *
هدف آن سوی مرزخاکی بود ،
پاسگاهی به نام طاوسیه ،
هدفی کز چهار طرف آن را ،
مین و فوگاز مثل یک دایه ،
کرده بودند احاطه اش کامل .
به دلیلی که گفتنش سخت است
سعی الحاق ناتمام آمد ،
فتح کامل نگشت و ناقص ماند .
و مسخّر نشد تمام هدف .
لاجرم بهر دفع پاتک خصم ،
می گرفتیم سنگری باید ،
سنگری محکم ومناسب حال،
به موازات اقتضای نبرد .
بود موجود یک کانال آنجا ،
گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ،
جان پناهی نبود غیر از آن ،
لاجرم داخلش شدیم همه مان
همزمان با زوال تاریکی ،
کرد دشمن شروع پاتک را ،
حجم سنگین آتش دشمن ،
شخم می زد حوالی ما را .
آنچنان بود شدت آتش ،
کز هوا رمل وماسه می بارید ،
و...کانال رفته رفته پر می شد .
آتش هرلحظه بیشتر می شد ،
و ... توان دفاع ما کمتر ،
همزمان زیر آتشی سنگین ،🔥🔥🔥
هیکل تانکها نمایان شد .
واقعا جنگ مشت 🤛و سندان بود .
زیر طوفان آتش دشمن ،
می شد هرلحظه نوگلی پرپر ،🥀
گرچه تا عاشقی زمین می خورد ،
عزمها جزم می شدند . امّا ،
موشک و خرج آرپی جی ها ،
همچنین تیر تیربار و کلاش ،
همه در حال ته کشیدن بود .
دم به دم عرصه تنگتر می شد ،
خبری هم نبود از عقبه ،
جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ،
تاکتیکی اگر چه اجباری ،
گر چه آن نیز بود خیلی سخت ،
سه طرف هم که بوددست عدو
راههای مواصلاتی هم ،
به تمامی قُرُق و ممنوعه ،
سازمان نظام رزمی هم ،
درهم و برهم و بسی نم بود .
*وقت.وقت عقب نشینی بود*
راه برگشت آن همه نیرو ،
کوره راهی به نام معبر بود ،
معبری تنگ ، معبری کم عرض ،
معبری زیرپای خصم شقی ،
معبر از خال ها گذر می کرد ،
تنگه ای پر ز تپّه ی رمل ،
روی هر تپّه نیز یک سنگر ،
روی هر سنگری دو.سه . سرباز ،
دست بر ماشه ی مسلسل خود ،
* گوئیاجشن خالکوبان بود*
رسم هم بود گوئیا اینکه ،
هرکه قصد گذر کند از خال ،
ابتدا خالکوبیش بکنند .
* جای باران گلوله می بارید *
توپ . خمپاره . کاتیوشا ،
آرپیجی یازده . پلامینیا ،
آرپیجی هفت . دوشکا . شیلیکا .
آتش تانکها هم از دو طرف ،
متمرکز شدند بر معبر ،
شد جهنّم به پای در واقع ،
هولوکاست حقیقی آنجا بود .
آشیان داشتند بی پروا ،
آل اُخدود گوئیا آنجا ،
خال را نیز فرض کن گودال ،
از برای شرارت آنها .
ناگهان در شلوغی معبر ،
بالگردی🚁 ز دور پیدا شد ،
آمد و آمد و سپس چرخید ،
کرد چندین راکت حواله ی ما ،
ازقضایک راکت به جایی خورد،
که سه مجروح بود در آنجا ،
هر سه از ترک های لشکر ما ،
* گشت آن گوشه محشر صغرا *
هر دوپای بسیجی ای شیدا ،
گشت از پیکرش جدا در جا ،
رفت از هوش اندکی آن یل ،
تا به هوش آمد ابتدا از ما ،
طلب آب کرد با اصرار ،
داشت آب حکم کیمیا آنجا ،
بود خالی تمام قمقمه ها .
چند لحظه به فکر رفت فرو ،
بعد هم با تبسمی صوری ،
دستها را به دیدگان مالید .
ناگهان داد زد برادر ها ،
نیست امدادگر مگر اینجا ؟
آن طرف یک بسیجی نورس ،
که خود از فرط زخم و بدحالی ،
چرخ می زد به دورخود درخاک
غرق در خون و تشنه و خسته ،
* از قضا آب داشت قمقمه اش *
چون شنید التماس همرزمش ،
باکمال مناعت طبعش ،
همه را از کرم به او بخشید ،
* لب خود نیز تر نکرد حتی *
لحظه ای آن برادر مجروح ،
زیرچشمی به قمقمه نگریست ،
بعد چون طفلکی یتیم و غریب ،
آب را بو کشید و زار گریست .
قبل از آنی که جرعه ای بخورد ،
آب را پس زد و دوباره گریست .
و سپس باکمال خونسردی ،
خواهشی کرد از بسیجی ها ،
خواهشی که زدآتش هستی ما
گفت با آخرین رمقهایش :
ای بلاپیشگان اهل ولا ،
وی شقایق رخان دشت بلا ،
خواهشا اینکه روی مرا ،
به سوی کربلا بچرخانید .
سپس اینگونه کرد عرض ادب :
* السلام علیکِ یا زهرا *
بعد هم پر کشید بی پروا ،
رفت بی پا به اوج قاف بقا
شعر از جانباز سرافرا ز
حاج حمید مصطفی زاده
#جامانده_از
#قافله_عشق🦋🦋
🔹پلاک رُند ‼️
555و556 دیگه فروشی نیست
چون توسط خدا خریداری شد
یه زمانی داشتیم که
برا گرفتن پلاک رُند
"هم" جُون میدادند
"هم "جَونِ شُونا
برای اینکه آسیبی به مملکت نرسه
اما حالا چی ⁉️
قصه این دوشهید ولا مقام را حتما
شنیدین
شهدای تفحص شده با پلاک 555و 556 متعلق به این دوشهید
قدسی دفاع مقدس
سر فرند. مجروح بروی زانوی پدر در منطقه عملیاتی "چیلات در سرما و غربت و فیض شهادت❤️🌹
نمیدانم اسم این فداکاری و ایثار را
چه بنامم؟
هرچه هست شامل حدیت قدسی
ومن عشقنی عشقته و من عشقتهُ
قتلته.....شدند
اللهم صل علی محمد وآل محمد
#جامانده_از
#قافله_عشق🦋🦋
eitaa.com/jAmAnbH
سید اخلاص موسوی
🍀🌺🌾🍃🌱
موج می زد مهربانی ❤️❤️❤️
دریغ از دیروز 🌕🍁🍂🥀
روزگاری بود ایمان محور اعمالمان
بر مدار عشق و ایمان دور می زد حالمان
بود جاری چشمه های عاطفه در رود جان
موج می زد مهربانی ❤️🍀🌺🌾🍃🌱از کران تا بیکران
نقش زرّین محبت بود نقش سینه ها
بسته بود از گلشن دین رخت خود را کینه ها
صدق و اخلاص و مروت بود شرط مهتری
شاخص آزادگی بود آن زمان حق باوری
منتهای آرزوها وصلت دلدار بود
سعی ها طیّ طریق قله ی ایثار بود
بی حیایی ننگ بود و حجب هم فرهنگ بود
هرزه گان را عرصه تنگ و لهو پایش لنگ بود
بود روزی سادگی شرط خورشت نان ما
گشته سرشار از تجمل اینک اما خوان ما
بود روزی بی ریایی مایه ی فوز و فلاح
گشته اینک خودستایی لاجرم امری مباح
بود بی آلایشی آن روز فخر مردمان
وصف بی آلایش ، امّل گشته اما این زمان
شرط لازم بود روزی قرب را شرط وفا
مایه ی قربند اینک غدر و نیرنگ و جفا
اصل انصاف آن زمان ها بود شرط هرعمل
صد دریغ امروز گشته سود اصلی بی بدل
داشت معنایی حقیقی عشق بازی آن زمان
عشق ها گشته مجازی اینک اما بی گمان
روزگاری از تعلق داشت نفرت جان ما
صد دریغ امروز گشته علقه ها جانان ما
داشت روزی کارهامان بوی ایمانهایمان
اینک ایمانهایمان هم بو گرفته ، وایمان
وایمان،این سرگرانی وین تکاهل تا به کی ؟
این تغافل وین تساهل وین تجاهل تا به کی ؟
تا به کی دیروز را بینیم در رویایمان ؟
تا به کی در گل بماند مثل پیلان پایمان ؟
ما مگر دریادلان بدر و خیبر نیستیم ؟
ما مگر لب تشنگان جام کوثر نیستیم ؟
طرحی از نو ریخت باید بهر تغییر فضا
بی گمان دست خود ما هست تقدیر و قضا
🍁🍂💦
🍃
💧
🌹🌹🥀🌺🍀☘🥀🌹
شهدا اهل کجایند؟
✍جامانده
این که شهدا اهل کجایند
مهم نیست
🌹از سر زمین حجاز مثل نُمر النُمر
🌹فرزند، مادری از سرزمین سامورائیها
🌹از سر زمین مظلوم فلسلطین
🌹از سر زمین عروس خاور میانه
لبنان، عماد مُغنیه
🌹از سرزمین افغانستان مظلوم فاطمیون
🌹فرزند، میلیاردری از ایتالیا
🌹از پاکستان زینبیون
🌹از شام و. صفین و از بلاد کوفه و کنار شط فرات ابومهدی
🌹از سرزمین احرام ثلاثه ؛ مصر
🌹از بادکوبه آذربایجان ؛ حسینیون
یا از سرزمین پهلوانان و یلان
🇮🇷ایران زمین فرزندان امام خمینی
و فدائیان امام خامنه ای
سرداردل ها ❤️و بیش از 200 هزاز شهید سرزمین🎋🍀🥀🌾🍃
🌹یا سردار شهید قنبر ابراهیمی از استان اردبیل شهرستان خلخال
♦️مهم این است که شهدا🌹
درس آموخته و پیرو شهیدی از اهل
مدینه. فرزند بوتراب فرزند دخت رسول خدا 😭😭
شهید دشت کربُ بلا حضرت سید الشهدا علیه السلام هستند😭😭
🍀🌺🌹🥀🍀🌾💐🍃
🔹بقول سید شهیدان اهل قلم
شهید سید مرتضی آوینی🌹
((اینان جنود و مجاری تحقق
اراده حق در سیاره زمین هستند
🌹💦💧💦🍀☘🍃🌺🌾
💐🍀🍃🌱🌺🌹
✍جامانده از قافله
شهدا از
اهالی سیاره زمین بودندکه آسمانی شدن، 🕊🍃🕊🍀🕊🍀
و همه ی آزاد مردان اهل زمین
قدر و قیمت این
جنود خدا (شهدارا) میدانند و ارج می نهند
همه ما مدیون شهدا 🌹هستیم
حتی سیاره زمین🌏
ملائکه هم به این جنود خدا؛ شهیدان 🕊🍀🌺🥀🕊🕊🥀
غبطه میخورند
افسوس کز
از قافله عشق 🍀🍀🌺🌹🍃🌱جاماندیم
در سیاره زمین سر گشته و
حیران ماندیم
#جامانده_
#قافله_عشق🦋🦋
eitaa.com/jAmAnbH
سید اخلاص موسوی
در عملیات والفجر چهار
تو پاسگاه گرمک
بودیم پاسگاهی که
سقفش با خمپاره سوراخ
شده بود
ماهم با برادرکبیری
و بقیه برادرا گاهی داخل پاسگاه
و گاهی هم بیرون در تلاش عبور از تنگه
پشت پاسگاه هم در ست به همین
نام تنگه گرمک بود
به معنای واقعی تنگه بود
ماشین آلات سنگین پشت تنگه
گیر کرده بودن
توپخانه عراق هم تنگه را زیر
آتش گرفته بود
هم کل آن منطقه را
هر رانندای هم حرکت میکرد
تا از تنگه عبور کند
یا مجروح میشد یا شهید
آقا مهدی باکری فرمانده
لشگر 31عاشورا هم پشت
بیسیم مکرر تکرار می کرد زود باشین برادر کبیری
لودر و بلدوزهارو
بفرستین
این جلو برادرای رزمنده
بدون خاکریز ماندن
تاروشن شدن هوا باید
خاکریز ایجاد بشه
والا صبح عراق پاتک میزنه
برادرا قتل عام میشن
ادمه 👇
این خاطره
اگر عمری بود
شفاعت شهدا شامل حالتان🌹
با سلام
🍁🍂🥀🎋🍃🌱💦💦
خاطره ای منظوم از
عملیات والفجر مقدماتی
پرواز بی پر 🕊🕊🕊
باتوکل به حضرت جانان ،
می کنم فارغ از تمام قیود ،
شرح بی بال و پر پریدن را ،
راز بی هر دو پا دویدن را !
آری، آری، درست می شنوید ،
گرچه باورنمودنش سخت است،
دیده ام من ولی به دیده ی سر،
دیده ام خودبه کنج یک معبر،
پای سرکردن و دویدن را ،
بی پر و بال پر کشیدن را .
می کنم شرح قصّه ی پرواز ،
قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ،
قصّه ای واقعی ز یک اعجاز،
اوج ایثار در کمال نیاز .
روزگاری که خاک میهنمان ،
بود پامال اسب اهرمنان ،
بودم آن روز یک بسیجی من ،
یک سیاهی لشکر ایمان .
لشکرم بود نامش عاشورا ،
نام گردانم حضرت قاسم ،
رسته ام بود آرپی جی زن ،
جامه ی عشق داشتم بر تن .
مدتی بود منتظر بودیم ،
گوش برزنگ ودست برشمشیر ،
می گذشتند روزها پی هم ،
همچنان ابرهای روی کویر ،
ماه بهمن رسیده بود از ره ،
سال هم بود سال شصت و یکم ،
دهه ی فجر بود و فتح و ظفر ،
موسم انفجار نور هدا ،
موسم اقتدار حزب الله ،
موسم اقتدا به ثارالله .
روز فردای حمله ی والفجر ،
در فراسوی رمل زار چمو ،
فکّه و خال و تپّه ی دوقلو ،
* باز فکه و باز بغض گلو *
هدف آن سوی مرزخاکی بود ،
پاسگاهی به نام طاوسیه ،
هدفی کز چهار طرف آن را ،
مین و فوگاز مثل یک دایه ،
کرده بودند احاطه اش کامل .
به دلیلی که گفتنش سخت است
سعی الحاق ناتمام آمد ،
فتح کامل نگشت و ناقص ماند .
و مسخّر نشد تمام هدف .
لاجرم بهر دفع پاتک خصم ،
می گرفتیم سنگری باید ،
سنگری محکم ومناسب حال،
به موازات اقتضای نبرد .
بود موجود یک کانال آنجا ،
گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ،
جان پناهی نبود غیر از آن ،
لاجرم داخلش شدیم همه مان
همزمان با زوال تاریکی ،
کرد دشمن شروع پاتک را ،
حجم سنگین آتش دشمن ،
شخم می زد حوالی ما را .
آنچنان بود شدت آتش ،
کز هوا رمل وماسه می بارید ،
و...کانال رفته رفته پر می شد .
آتش هرلحظه بیشتر می شد ،
و ... توان دفاع ما کمتر ،
همزمان زیر آتشی سنگین ،
هیکل تانکها نمایان شد .
واقعا جنگ مشت و سندان بود .
زیر طوفان آتش دشمن ،
می شد هرلحظه نوگلی پرپر ،
گرچه تا عاشقی زمین می خورد ،
عزمها جزم می شدند . امّا ،
موشک و خرج آرپی جی ها ،
همچنین تیر تیربار و کلاش ،
همه در حال ته کشیدن بود .
دم به دم عرصه تنگتر می شد ،
خبری هم نبود از عقبه ،
جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ،
تاکتیکی اگر چه اجباری ،
گر چه آن نیز بود خیلی سخت ،
سه طرف هم که بوددست عدو
راههای مواصلاتی هم ،
به تمامی قُرُق و ممنوعه ،
سازمان نظام رزمی هم ،
درهم و برهم و بسی نم بود .
*وقت.وقت عقب نشینی بود*
راه برگشت آن همه نیرو ،
کوره راهی به نام معبر بود ،
معبری تنگ ، معبری کم عرض ،
معبری زیرپای خصم شقی ،
معبر از خال ها گذر می کرد ،
تنگه ای پر ز تپّه ی رمل ،
روی هر تپّه نیز یک سنگر ،
روی هر سنگری دو.سه . سرباز ،
دست بر ماشه ی مسلسل خود ،
* گوئیاجشن خالکوبان بود*
رسم هم بود گوئیا اینکه ،
هرکه قصد گذر کند از خال ،
ابتدا خالکوبیش بکنند .
* جای باران گلوله می بارید *
توپ . خمپاره . کاتیوشا ،
آرپیجی یازده . پلامینیا ،
آرپیجی هفت . دوشکا . شیلیکا .
آتش تانکها هم از دو طرف ،
متمرکز شدند بر معبر ،
شد جهنّم به پای در واقع ،
هولوکاست حقیقی آنجا بود .
آشیان داشتند بی پروا ،
آل اُخدود گوئیا آنجا ،
خال را نیز فرض کن گودال ،
از برای شرارت آنها .
ناگهان در شلوغی معبر ،
بالگردی ز دور پیدا شد ،
آمد و آمد و سپس چرخید ،
کرد چندین راکت حواله ی ما ،
ازقضایک راکت به جایی خورد،
که سه مجروح بود در آنجا ،
هر سه از ترک های لشکر ما ،
* گشت آن گوشه محشر صغرا *
هر دوپای بسیجی ای شیدا ،
گشت از پیکرش جدا در جا ،
رفت از هوش اندکی آن یل ،
تا به هوش آمد ابتدا از ما ،
طلب آب کرد با اصرار ،
داشت آب حکم کیمیا آنجا ،
بود خالی تمام قمقمه ها .
چند لحظه به فکر رفت فرو ،
بعد هم با تبسمی صوری ،
دستها را به دیدگان مالید .
ناگهان داد زد برادر ها ،
نیست امدادگر مگر اینجا ؟
آن طرف یک بسیجی نورس ،
که خود از فرط زخم و بدحالی ،
چرخ می زد به دورخود درخاک
غرق در خون و تشنه و خسته ،
* از قضا آب داشت قمقمه اش *
چون شنید التماس همرزمش ،
باکمال مناعت طبعش ،
همه را از کرم به او بخشید ،
* لب خود نیز تر نکرد حتی *
لحظه ای آن برادر مجروح ،
زیرچشمی به قمقمه نگریست ،
بعد چون طفلکی یتیم و غریب ،
آب را بو کشید و زار گریست .
قبل از آنی که جرعه ای بخورد ،
آب را پس زد و دوباره گریست .
و سپس باکمال خونسردی ،
خواهشی کرد از بسیجی ها ،
خواهشی که زدآتش هستی ما
گفت با آخرین رمقهایش :
ای بلاپیشگان اهل ولا ،
وی شقایق رخان دشت بلا ،
خواهشا اینکه روی مرا ،
به سوی کربلا بچرخانید .
سپس اینگونه کرد عرض ادب :
* السلام علیکِ یا زهرا *
بعد هم پر کشید بی پروا ،
رفت بی پا به اوج قاف بقا
شعر از جانباز سرافرا ز
حاج حمید مصطفی زاده
#جامانده_از
#قافله_عشق🦋🦋
🍁🍂🥀
🍃
💧
زند مرغ خیالم بال و پر باز 🕊🕊🕊🍂🍁💧
بزم شهدایی🥀
بیا امشب چونی از دل بنالیم 🍂
بیا از عمر بی حاصل بنالیم🍂
چهل وادی ز منزل دور گشتیم
بیا در حسرت ساحل بنالیم 🍂
فضای سینه طوفانی ست امشب
هوای دیده بارانی ست امشب🌨💦
فتاده شور شیدایی به سرها ،
🍃عجب بزمی سلیمانی است امشب🍃
زند مرغ خیالم بال و پر باز ،🕊
دلم دارد دوباره شوق پرواز🕊
نموده یاد یاران باز این دل 🌿
دوباره با شهیدان گشته دمساز🥀🍃
مرا دیوانه کرده داغ میمک 🌾
زده آتش به جانم داغ گرمک 🍂
قرارم را بمو برده به یغما🍂
به جا مانده دلم در شاخ شمشک
نموده خون دلم را داغ مهران 💔
خمیده قامتم را هجر یاران 🥀
تنفس را برایم کرده مشکل 🍂
سموم گازهای شاخ شمران
گشایم تا چنانه بال احساس 🕊
به یاد خاطرات دشت عباس🦠
من از فتح المبین و لاله هایش 🌹🌹
نهان دارم به دل داغ گل یاس
نشسته داغ فکه بر جگر ها🥀
شکسته تا دلت خواهد کمرها🥀
شرار آتش فوگازهایش ،
نموده وحشیانه چاک سرها 🍂
🍁غمی جانکاه دارم از لَری من
غم جانسوز سرو بی سری من 🍂
🍂به چشم خویش دیدم با تحیر
بدون سر خرامان پیکری من 🥀
🍂ملول از داغ شیخِ گِز نشینم
هنوزم مات آن میدان مینم 🍂
🍂کانی مانکا زده. خنجر به قلبم
ز شیلر با غم و محنت قرینم 🍂
🍂امان از. دست مجنون . داغ خیبر
امان از غربت لیلای لشکر 🍃🍂
🍃خدا داند چه حالی داشت مهدی
چو. آمد بر سر نعش برادر 🥀
🍂طلائیه چه کردی با دل ما ؟
چرا از ما گرفتی یاغچیان را ؟🍂
حمید گل رخ ما را چه کردی ؟🥀🍂
چه آوردی سر آن سرو رعنا ؟🎄
🍂دمی با من بیا تا باب دجله
نمی . نوشیم از خوناب دجله 🍂
🍂دل دجله بگیرد کاش آتش
دلم را برد با خود آب دجله 🍂
🍂بلم با ماه بدر آرام می رفت
پیِ جام مِیی زرفام می رفت 🍂
دل جمعی. میان آن بلم بود 💔
امیر لشکری گمنام می رفت 🥀
🍂به دل از فاو چندین داغ دارم
غم اروند کرده دل نزارم 🍂
سه راه مرگ قلبم را دریده 💔
از آن پس چون غریبان بی قرارم 🍂
🍂ز بلجانیه دارم عقده ها من
زده آتش مرا کنج بُواریَن 🍂
چو بر امّ الرصاص افتاد چشمم
مجسّم. دیدم عاشورای میهن 🍂🍁🥀
🍂من از داغ پل نو دل غمینم
نشسته چین از آنجا بر جبینم 🍂
🍂مرا امّ الخصیب آشفته کرده 🍂
من از غوّاصهایش شرمگینم 🍂
🍂شلمچه ریخته بال و پرم را
نموده بی سر و سامان سرم را 🍂
🍂کانال ماهی و نهر عرائض
ربودند از کف من دلبرم را🍂
🍃حمید اهل تولا و بسیجی ست
دل او تنگ. یاران دوعیجی ست 🍂💧🌨
✍شاعر عاشورایی
جانباز حمید مصطفی زاده
تقدیم به رهروان شهدا
التماس دعا
#شهدا را قدر بداریم 🥀
🍃💦🍁🍂
💧نام بسیاری از مناطق عملیاتی
در دفاع مقدس در شعر ثبت شده
است جهت اطلاع مخاطبین بزرگوار
السلام علیک یا ابا محمد ، یا حسن بن علی
غریب جهل امت
هیچ مظلومی درعالم چون حسن مظلوم نیست
حاکمی در حکمرانی مثل او محکوم نیست
مصطفی را سبط اکبر اوست اما صد دریغ
شرح مظلومیتش در دفتری منظوم نیست
کم کسی زحمت به خودداده ست درتکریم او
شرح حالش در کتاب جامعی مرقوم نیست
بس که طاغوت زمانش رند بود و حیله گر
رابع آل عبا را امتش مأموم نیست
غرق بحر جهل بودند امتش ،جز اندکی
ازجفای امت خود کس چو او مغموم نیست
آن که حتی در فراشش از عدو ایمن نبود
جز دل شب راز عشقش بر کسی معلوم نیست
آن که حتی همسرش هم محرم رازش نبود
زین سبب از دشمنش هم سر او مکتوم نیست
گشت تسلیم عدو فرماندهان لشکرش
هیچ کس چون او امیر لشکری مهزوم نیست
داد تن ناچار بر صلحی به رغم میل خود
هیچ صلحی در جهان چون صلح او مذموم نیست
صلح او را آن چنان بد جلوه دادند اهل کین
گویی اصلا در شریعت مصلحت ملزوم نیست
گرچه شد تحمیل بر او صلح با آل جفا
علتی جز حفظ دین در صلح او موهوم نیست
نهضت سرخ حسین را صلح او بنیان نهاد
این حقیقت شیعه را هم آنچنان مفهوم نیست
تیرباران گشت حتی پیکر بی جان او
امر مذمومی که هرگز ، هیچ جا مرسوم نیست
کس نگوید تیرباران شد چرا تابوت او
گوئیا در کیش تازه این عمل مشئوم نیست
مصلحت زد بر دهان مؤمنین مهر سکوت
عامل این دیو خلقی گوئیا محتوم نیست
بهر محو نام او صدفتنه برپا کرد عدو
مرقدش را کرد ویران ، نام او معدوم نیست
مانده ام من در تحیر از فحول ذاکرین
جز قلیلی عزم کس بر مدح او مجزوم نیست
ناله کن چون نی حمیداسرارمستی فاش کن
تا بدانند اهل ایمان باورت مسموم نیست
آنچنان فریاد کن تا کل عالم بشنوند
قلب ما مأوای غیر از چهارده معصوم نیست
شرح حالش رابخوان اسرارصلحش رابدان
عارف حق حسن از فیض حق محروم نیست
تنهاترین سردار 🌴
مجتبی آئینه دار احمد مختار بود
او فروغ آفتاب حیدر کرّار بود .
در مصاف اهرمن تنهای تنها بود او ،
در رکابش کاش هفتاد و دو تن رهوار بود
کاش در طوفان غدر و موسم جور و جفا ،
همچنان عباس او را یک سپهسالار بود
کاش در بحبوحه عصیانگری یاغیان ،
در سپاه مجتبی یک مرد چون عمّار بود
کاش وقتی لشکرش می شد مهیای نبرد ،
در سپاهش مالک شیرافکنی سردار بود
کاش هنگام رجزخوانی سفیان زادگان ،
حمزه اش سالار بود و جعفرش طیّار بود
بهر رسوا کردن باند نفاق و کفر و کین ،
کاش در ساباط با او میثمی تمّار بود
کاش در قحط الرجال و فترت آزادگی ،
در سپاهش یک حبیب . آماده ی ایثار بود
بودوقتی لشکرش سرگرم مشق جنگ. کاش ،
عرصه ساباط و مسکن خالی از اغیار بود
کاش سربازان او یک جو بصیرت داشتند ،
کاش در قلب سپاهش دیده ای بیدار بود
تا کند سد راه جاسوسان اهل بغی را ،
کاش سردار سپاهش اندکی هشیار بود
کاش با آن حسن شهرت.وان همه اصل و نسب ،
مثل عبدالله عبیدالله هم طرّار بود
دشمنش غدّار بود و امتش مفتون غدر ،
لااقل کاش همسر او محرم اسرار بود
کاش هنگام خیانت کردن فرماندهش ،
یک ابوذر نامی آنجا چون یل غفّار بود
کاش در وقت فروپاشی اردوگاه او ،
حُجر نامی . یا رُشَیدی . مجتبی را یار بود
کاش وقتی تیر زد تابوت او را اهرمن ،
خواهرش را فضّه نامی همدم و غمخوار بود
کاش . حمید . آن روز بودی در رکاب مجتبی ،
چون قیام کربلا را مجتبی معمار بود .
نیست قابل جان ناقابل که قربانش کنی ،
او غریب و داغدار قصّه ی مسمار بود
✍شاعر عاشورایی 🥀
💦
💧
جانباز حاج حمید مصطفی زاده🍃
گونی بزرگی رو گذاشته بود روی دوشش و تو سنگر ها جیره پخش میکرد!
بچه ها باهاش شوخی میکردن.
-اخوی دیر اومدی!
-برادر میخوای بکشیمون از گشنگی؟
-عزیز جان! حالا دیگه اول میری سنگر فرماندهی برا خودشیرینی دیگه..
گونی بزرگ بود و سر اون بنده خداپایین.
کارش که تموم شد.
گونی روگذاشت زمین .. همه شناختنش!
#شهید_محمود_کاوه
"کوچه شهدا"💫🍂🍁🥀🍃
💦💧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷لالهای که پس از ۱۶سال پژمرده نشد
شهیدی که سرباز عراقی رابه شدت به گریه آورد
🍁🍂🥀
🍃
💦💧
کم کم نزدیک اربعینِ و، امان از دلِ جامونده ها:)
اما یه وقت گِله نکنیمهـــا:)
مطمئن باش اگه گله کنی آخرش شرمنده میشی، با یقین میگم اینو
آخرش یهجا اونقد بهمون میبخشه که از اون همه مهربونیش هم شرمنده میشیم...!💔
🍃🌿☘🍃
💦
💧👇
عجبحالوهوایی🍂🍁🍃🌨💦
...
یکیبرایجاموندشگریهمیکنه:🥺)
یکیهمبرایراهیشدنش!'
ولی حال هوایی جاماندگان
همیشه حسرت است و ....🍂🍁💧
♦️نفوذ دشمن در فضای مجازی جدیِ جدی است♦️
🍃مقام معظم رهبری فرمودند :🍃
میترسم کسانی که در جهاد تبیین مشارکت نمیکنند جزو خاذلین قرار بگیرند
🔸 خاذلین حسین (ع) کسانی بودند که سیاسی نبودند یا سیاست سازش را ترجیح میدادند! بدون خاذلین، قاتلین قدرت محاصره حسین(ع) را نداشتند!
دین با حکومت و دولت باقی نمیماند، اگرچه دولت رسولخدا (ص) و حکومت عدل علی(ع) باشد. دین با زبان همۀ مؤمنین باقی میماند، وقتی حرف دین بر زبان همه جاری شد، دین باقی میماند
🔰 چرا با این همه طرفدار انقلاب، حزباللهیها فکر میکنند وضع دارد خرابتر میشود؟
چون انقلابیها ساکتند لذا کمتر بهنظر میرسند. با اینهمه آدم خوب و فهمیدۀ جامعۀ ما، فضای مجازی باید محل تهدید دشمن باشد، نه ما. طبق آیۀ قرآن، وقتی ولیامر جامعه، یک امر جامع را مطرح کرد، باید برنامۀ زندگی ما بر اساس آن تغییر کند.
*با پاسخ دادن به یک شبهه میتوانی نامت را جزو مجاهدین ثبت کنی، مثل عمّار*
خیلی از آدمهای خوب و معتقد نمیدانند که «امر جامع» چیست، با اینکه در قرآن تصریح شده : *«...وَ إِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ»*
🌱 وقتی پیامبر(ص)، یک مسئلۀ مهمِ دارای اولویت در جامعه را اعلام میکند کسی نباید از نزد پیامبر(ص) برود مگر اینکه اجازه بگیرد، این آداب اطاعت از ولیّ خدا را نشان میدهد. تقاضا این است که این آیه قرآن را در مساجدمان و منازلمان نصب کنیم تا همه با آن آشنا بشوند.
وقتی *ولیّفقیه یک امر جامعی را مطرح میکند، انسان مؤمن، امر جامع را رها نمیکند* که دنبال کارِ خودش برود بلکه *برنامۀ زندگیاش را بر اساس آن، تغییر میدهد.*
🍃 الان ولیِ امر جامعۀ مسلمین، یک امر جامع بنام «جهاد تبیین» را مطرح کرده و فرمودهاند :
*جهاد تبیین، واجبِ فوریِ عینی است* این باید در زندگی و برنامههای ما تفاوت ایجاد کند، متأسفانه خیلیها برنامۀ زندگیشان را تغییر ندادهاند تا به جهاد تبیین برسند!
کسی که بعد از امرِ جامع «جهاد تبیین»، برنامۀ زندگی و کار و تحصیلش هیچ تغییری نکرده، آیا میتواند به مردم، دین یاد بدهد
*ما چکار میتوانیم انجام بدهیم؟*
مثلاً یک گوشیِ موبایل دستمان هست، *لااقل میتوانیم چهار تا پیام بگذاریم، لایک کنیم، چند تا پیام را فوروارد کنیم، یا میتوانیم برای چهارتا صفحه، فالوور بشویم، بالاخره باید یک حرکتی انجام بدهیم!*
قرآن میفرماید:
*اگر ایمانت خیری نرسانده باشد، روز قیامت این ایمان بهدردت نمیخورد!*
*«لا يَنْفَعُ نَفْساً إيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ في إيمانِها خَيْراً»*
امامباقر(ع) فرمود :
*منظور از این خیر، نصرت امام است؛*
یعنی ایمانش باید به ما اهلبیت (یا به خط اهلبیت) کمک کرده باشد، *کمک با زبان هم مثل کمک با شمشیر است*
با اینکه هر سال طرفداران انقلاب از نظر کمّی و کیفی بهتر و بیشتر از سال قبل میشوند، اما اکثر حزباللهیها فکر میکنند که هر روز دارد وضع خرابتر میشود، چرا ؟
*چون همه ساکتند!* در تظاهرات و راهپیماییها که جمع میشوند، میگویند : «عجب جمعیّتی؛ اینهمه محجّبه، اینهمه انقلابی!»
چرا تعجّب میکنند؟
چون *وقتهای دیگر، همه خاموشند،* لذا معلوم نیست که تعدادشان زیاد است.
پیامبر(ص) به عمّار یاسر که در مقابل شبههافکنی یهودیان مدینه ایستاد جوابشان را داد، میفرماید :
*«فَأَنْتَ مِنَ الْمُجَاهِدِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الْفَاضِلِينَ»*
شما هم میتوانید همینطوری، نام خود را جزو مجاهدین در راه خدا ثبت کنید.
🍃دین با کلاسِ اصول عقائد و با تبلیغ توسط علما و اهل حوزه باقی نمیماند، دین با دولت و حکومت هم باقی نمیماند؛
اگرچه دولت رسولخدا(ص) و حکومت عدل علی(ع) باشد!
🍃دین با زبان همۀ مؤمنین باقی میماند، وقتی حرف دین بر زبان همه جاری شد، باقی خواهد ماند.*
آدم حزباللهی، منتظر نشسته و میگوید :
اگر اوضاع اقتصادی خوب بشود، انشاءالله همه انقلابی میشوند! حکومت علی(ع) که مشکل اقتصادی نداشت، پس چرا آنگونه شد؟
حضرت میفرماید :
♦️چون شما در مقابل باطل، ساکت ماندید و نگفتید «این غلط است»
لذا امثال معاویه بر شما مسلّط میشوند.* با اینهمه آدمِ خوب و فهمیدهای که در جامعۀ ما هست و با این فضای مجازی که در اختیار همه است
*نه تنها فضای مجازی نباید محلّ تهدید جامعۀ ما باشد بلکه باید محلّ تهدید دشمن باشد، و محلّ فرصت ما باشد؛* البته اگر این ساکتین از خواب بیدار بشوند!
*خدا برخی از ساکتین (البته نه همۀ آنها) را در قرآن لعنت میکند چرا ؟*
*چون یک جایی باید یک حرفی را بزند، اما نمیزند.*
📍میترسیم کسانی که در جهاد تبیین مشارکت نکردند و بر این امر جامع مقیم نشدند، خدای ناکرده جزو خاذلین قرار بگیرند.