eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
2.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
1 فایل
🌱درمنظومه شمسی سیاره ایست به نام زمین🌱 درگوشه ای از این سیاره جغرافیای ست به نام ایران در تاریخ ایستادگی ایران روایت ست بنام #دفاع_مقدس🌱 #نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس 🌱چه سر ها داده ایم برای سربلندی ایران🌱 #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سوم سید بگو چمرانی بزنن!!☄☄☄ وقتی رسیدیم به تپه رملی تورمل ها یه چاله کندیم برادر دیدبان که فک کنم اسمش محمد بود شروع کرد با قطب نما به محاسبه دشمن جلوی چشم مان بود نیاز به دوربین نبود مثل مورو ملخ موج میزدن با تمام امکانات جنگی محمد به من گفت سریع به این مختصات بگو چند تا گلوله فسفری همان دود زا منظورمه بزنن تا اگر درست بود گرا را ثبت کنیم هرچه کردیم گلوله ها به مقصد نرسید یعنی بردشان به فاصله چهل پنجاه متر از بعثی ها می خورد تا اینکه محمد گفت سید بگو 🍂🍃چمرانی بزنند منهم پشت بیسیم گفتم برادر نجیبی چمرانی بزنید برادر نجیبی به زبان آذری به من گفت 😊سنی موج توتوب قارداش 😔 چمرانی دای ندی ؟ تورا موج گرفته برادر چمرانی دیگه چیه؟ به محمد گفتنم میگن چمرانی چیه؟ محمد گفت بابا مگه ندیدی چجوری موشک آرپیجی را شلیک کردم گفتم خب مگه میشه قبضه خمپاره 120 را روی سکوی 2متری گذاشت گفت بگو چند تا گونی زیر قنداق قبضه بزارن تا زاویه افقی تری پیداکند اینجوری بردش بیشتره میشه منهم این پیام را رساندم بعد یک ربع پای قبضه گفتن آماده ایم محمد فسفری(دودزا) درخواست کرد باورتون میشه گلوله خورد درست وسط نیروهای دشمن همین که متوجه شدیم محمد گفت این گرا ثبت ِو هرچه گلوله امکان داره بریزن شاید بمدت یک ساعت تمام منطقه دشمن و نیروهایشان را زیر آتیش گرفتیم اول چند تا بسمت ما با تیر مستقیم شلیک کردن ولی آتش ما امانشان را بریده بود و پشت سر هم آمبولانس هایشان در رفت آمد بود آن روز تا غروب بچه های مستقر در خط مقدم یه نفس راهت کشیدن و ما هم با تاریک شدن هوا به پشت خط که تغریبا حدود سه چهار کیلومتر با خط فاصله داشت به واحد خمپاره برگشتیم راوی ;یه ""بنده خدا ی"" بیسمچی اینهم از تکنیک های چریکی شهید چمران که شاگردانش آموخته بودن روح پر فتوح همه شهدا شاد الخصوص شهید مصطفی چمران وشهید عالشی مسئول واحد خمپاره لشگر عاشورا وهمه شهدای والفجر مقدماتی راوی: 🖌 سید اخلاص موسوی
یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابری» هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم. درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم. بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند: بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده...  . عباس در روز ۷ محرم مصادف با 5/3/1375 همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فكه) در حین تفحص شهدا به شهادت رسید. پ ن بی دلیل نیست که فکه را کرب و بلا نام نهادند      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
۱۵ سال بعد از عملیات والفجر مقدماتی از دل فکه پیکر یک شهید پیدا شد. اعداد و حروف نقش بسته روی پلاکش زنگ زده بود. توی جیب لباسش یک برگه پیدا کردیم ... نوشته هاش به سختی قابل خواندن بود ... ** جنگ بالا گرفته است مجالی برای هیچ وصیت نیست ... جز همین که وطن ، شرف و ناموس خود را تنها نگذارید..!! تا هنوز چند قطره خونی در بدن دارم حدیثی از امام پنجم می نویسم: به تو خیانت می کنند تو مکن .. تو را می ستایند فریب نخور.. تو را نکوهش می کنند شکوه مکن .. مردم شهر از تو بد می گویند اندوهگین مشو.. همه ی مردم تو را نیک می خوانند مسرور نباش .. آنگاه از ما خواهی بود.. ! دیگر نایی در بدن ندارم ... ! خداحافظ دنیا ...! *یا زهرا(س)* 🏴🖤🏴 .... @seYed_Ekhlas🇮🇷
یکی از روزها که شهید پیدا نکرده بودیم، به طرف «عباس صابری» هجوم بردیم و بنا بر رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانیکی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانیکی را کار انداختیم. ناخنهای بیل که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد. سریع کار را نگه داشتیم. درست همانجایی که می خواستیم خاکهایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم. بچه ها در حالی که می خندیدند به عباس صابری گفتند: بیچاره شهیده تا دید می خواهیم تو رو کنارش خاک کنیم، گفت: فکه دیگه جای من نیست، باید برم جایی دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشو نشون بده...  . عباس در روز ۷ محرم مصادف با 5/3/1375 همچون مولایش ابوالفضل العباس(علیه السلام) با دست و پاهای قطع شده و صورتی در داغ شقایق سوخته بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی والفجر یک (فكه) در حین تفحص شهدا به شهادت رسید. پ ن بی دلیل نیست که فکه را کرب و بلا نام نهادند      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷