هدایت شده از Sf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 وقتی برخی مسئولین توسط رسانه ها مدیریت می شوند❗️
1⃣ چرا معاون اول قوه قضائیه باید در دام حاشیه ها یا جو رسانه ای بیفتد؟!
👈 عبارتی واضح از سردار نیروی انتظامی که معنا و مقصود آن کاملاً مشخص است، باید معاون اول قوه قضائیه را هم به حاشیه بکشاند؟!
2⃣ اگر ادبیات سردار مفخمی خوب نبوده _ که بسیار هم خوب بوده و جای تقدیر دارد _ مثلاً به آن هنجارشکنان چه بگوییم⁉️
در جایی که قوه قهریه باید اقتدار #گفتاری و #عملی داشته باشد که نمی تواند مثلاً گل به قانون شکنان بدهد، با لکنت زبان سخن بگوید یا دست به سینه در برابر آنها بایستد❗️
3⃣ اینکه قوه قضائیه در مقابله با هنجارشکنی ها #کم_کاری می کند، خوب است⁉️
اینکه ما با رفتارمان، پیام #ترس و عقب نشینی به هنجارشکنان بدهیم خوب است؟
4⃣ خیلی بد است که یک مسئول قوه قضائیه پشت مامور قانون را خالی کند.
مگر ما از بیان این نوع کلمات، ترس داریم؟ اتفاقاً از آن سردار برای بیان چنین کلماتی باید تشکر کرد!
5⃣ امام ره در همان اوایل انقلاب، به برخی افراد بی بند و بار و شهوتران هشدار می دهد که:
"اسلام #پوستشان را می کند"
بر این اساس، معاون اول قضائیه باید در این مورد هم بگوید که ادبیات امام مناسب نبود!
⏪ اتفاقاً همین نوع ادبیات و قاطعیت امام ره در مسائل اسلامی بود که هم منجر به شگل گیری انقلاب شد و هم فسق و فجور کف خیابان ها و دریا و ... که در زمان شاه مرسوم شده بود را جمع کرد.
⚠️ اگر به شل گرفتن ها، مصلحت بازی ها، مماشات و ادبیات محتاط برخی از مسئولین باشد، هنجارشکنان روز به روز #وقیح تر خواهند شد. کما اینکه امروز هم وقیح شده اند
🌹امروز امت حزب الله پیکر پاک شهیدی بنام عیسی شجاعی را در کرج تشییع نمودند.
روز ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ مصادف با ولادت امام جواد ع و حضرت علی اصغر ع و هم چنین ورود تاریخی امام ره در زمان انقلاب به کشور عزیزمان بود.
مه غلیظی تمام منطقه را فرا گرفته بود.البته سالهای قبل هم هوا اینگونه بود ولی خیلی کم و گذرا میشد.اما اواخر سال ۱۴۰۱ منطقه فکه و شرهانی را مه غلیظی فرامیگرفت.
محل کار منطقه عملیاتی والفحر یک میباشد.
بیلهای مکانیکی را از روبروی پاسگاه چم هندی ۲ بداخل عراق هدایت نمودیم.
یه نقطه ای بود که قبلا شناسایی کرده و آثار جزیی هم دیده بودم.
برای اینکه کل منطقه را صفر کنیم و جایی باقی نماند یکی از بیلها را بسوی جاده شنی که بطرف عراق منتهی میشد هدایت کردم.باتوجه به تجربه ای که راننده های بیل داشتند و اعلام کردند که این نقطه به احتمال قوی شهید نداشته باشد.
اما نیروی خاصی مارا به این نقطه که وسعت زیادی هم نداشته و یک جاده حدودا بطول ۶۰ متر در عرض ۴ متر مابین دو تپه ماهور قرار گرفته بود.دور اطراف این نقطه کاملا وبا دقت تمام کار شده بود.
به را ننده بیل گفتم این ۶۰ متررا با عمق حداقل ۱/۵ تا دومتر در عمق کار کند.
ده متری کار کرده بود که با بیسیم اطلاع داد که جاده سفت است و ناخنهای بیل آسیب میبیند چیزی هم نیست.لذا با تاکید تمام گفتم به کارش ادامه بده و عمق کار را زیاد بردارد.
وقت اذان ظهر فرارسیده بود کم کم محیای نماز جماعت شدیم.بعداز ادای نماز مجددا شروع به فعالیت گردید
حوالی ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود که در حین کار بیل مکانیکی پوتین تافی همراه استخوان پا تا زانو نمایان گردید.
در این حین بقیه کار را توسط بیلهای دستی و با دقت تمام ادامه میدهیم.
بعداز جمع آوری شهید مطهر نمایان شده که همراهش سربندی هم بود ودارای پلاک هم بود متوجه شهید دیگری در کنارش شدیم که باخوشحالی اقدام به جمع آوری این پیکر پاک نموده و به خیال اینکه کار تمام شده است متوجه پوتین تاف دیگری شدیم .بادقت که نگاه کردیم تکه استخوان دستی زیر خاک درست پشت سر این شهدا هویدا بود.سومی را هم با صلوات و خوشحالی جمع کردیم و کاورهای مخصوص گذاشتیم. یکی از پیکر مطهر این شهدا عیسی شجاعی بود.
با توجه با ولادت آقا امام جواد صبح زمان شروع به کار به این امام رئوف توسل پیدا کرده و شروع نمودیم.
وامام جواد ع عیدی ما را عنایت کردند.
شهدا هر موقع خود بخواهند حاضرمیشوند.
🌹التماس دعا ....خادم الشهدا
✍
خاطره تفحص شهید
عیسی شجاعی
که دیروز مصادف با شهادت
امام جواد علیه السلام
توسط مردم شریف و شهید پرور
کرج تشیع شد
راوی رزمنده پیشکسوت
برادر جهانگر ابراهیم زاده
از شهرستان خلخال
همه ما مدیون شهدا🌹 هستیم
پاسدار شهید والا مقام 🌹🍀🎋🥀
جانعلی عابدی بفراجرد
از شهرستان شهید پرور
خلخال
در سال 1364
در عملیات
والفجر هشت
که بلحاظ دانش نظامی
یکی از عملیاتهای مهمی بود
که منجر به فتح فاو توسط رزمندگان
شد
به فیض شهادت رسید
روحش شاد یادش گرامی
اللهم صل علی محمد وآل محمد🌹
🍀🌺🌾🍃🌱
موج می زد مهربانی ❤️❤️❤️
دریغ از دیروز 🌕🍁🍂🥀
روزگاری بود ایمان محور اعمالمان
بر مدار عشق و ایمان دور می زد حالمان
بود جاری چشمه های عاطفه در رود جان
موج می زد مهربانی ❤️🍀🌺🌾🍃🌱از کران تا بیکران
نقش زرّین محبت بود نقش سینه ها
بسته بود از گلشن دین رخت خود را کینه ها
صدق و اخلاص و مروت بود شرط مهتری
شاخص آزادگی بود آن زمان حق باوری
منتهای آرزوها وصلت دلدار بود
سعی ها طیّ طریق قله ی ایثار بود
بی حیایی ننگ بود و حجب هم فرهنگ بود
هرزه گان را عرصه تنگ و لهو پایش لنگ بود
بود روزی سادگی شرط خورشت نان ما
گشته سرشار از تجمل اینک اما خوان ما
بود روزی بی ریایی مایه ی فوز و فلاح
گشته اینک خودستایی لاجرم امری مباح
بود بی آلایشی آن روز فخر مردمان
وصف بی آلایش ، امّل گشته اما این زمان
شرط لازم بود روزی قرب را شرط وفا
مایه ی قربند اینک غدر و نیرنگ و جفا
اصل انصاف آن زمان ها بود شرط هرعمل
صد دریغ امروز گشته سود اصلی بی بدل
داشت معنایی حقیقی عشق بازی آن زمان
عشق ها گشته مجازی اینک اما بی گمان
روزگاری از تعلق داشت نفرت جان ما
صد دریغ امروز گشته علقه ها جانان ما
داشت روزی کارهامان بوی ایمانهایمان
اینک ایمانهایمان هم بو گرفته ، وایمان
وایمان،این سرگرانی وین تکاهل تا به کی ؟
این تغافل وین تساهل وین تجاهل تا به کی ؟
تا به کی دیروز را بینیم در رویایمان ؟
تا به کی در گل بماند مثل پیلان پایمان ؟
ما مگر دریادلان بدر و خیبر نیستیم ؟
ما مگر لب تشنگان جام کوثر نیستیم ؟
طرحی از نو ریخت باید بهر تغییر فضا
بی گمان دست خود ما هست تقدیر و قضا
با سلام
💥💥
جنگ مشت 🤛و سندان
خاطره ای از 👇
عملیات والفجر مقدماتی
پرواز بی پر 🕊🕊🕊
باتوکل به حضرت جانان ،
می کنم فارغ از تمام قیود ،
شرح بی بال و پر پریدن را ،
راز بی هر دو پا دویدن را !
آری، آری، درست می شنوید ،
گرچه باورنمودنش سخت است،
دیده ام من ولی به دیده ی سر،
دیده ام خودبه کنج یک معبر،
پای سرکردن و دویدن را ،
بی پر و بال پر کشیدن را .
می کنم شرح قصّه ی پرواز ،
قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ،
قصّه ای واقعی ز یک اعجاز،
اوج ایثار در کمال نیاز .
روزگاری که خاک میهنمان ،
بود پامال اسب اهرمنان ،
بودم آن روز یک بسیجی من ،
یک سیاهی لشکر ایمان .
لشکرم بود نامش عاشورا ،
نام گردانم حضرت قاسم ،
رسته ام بود آرپی جی زن ،
جامه ی عشق داشتم بر تن .
مدتی بود منتظر بودیم ،
گوش برزنگ ودست برشمشیر ،
می گذشتند روزها پی هم ،
همچنان ابرهای روی کویر ،
ماه بهمن رسیده بود از ره ،
سال هم بود سال شصت و یکم ،
دهه ی فجر بود و فتح و ظفر ،
موسم انفجار نور هدا ،
موسم اقتدار حزب الله ،
موسم اقتدا به ثارالله .
روز فردای حمله ی والفجر ،
در فراسوی رمل زار چمو ،
فکّه و خال و تپّه ی دوقلو ،
* باز فکه و باز بغض گلو *
هدف آن سوی مرزخاکی بود ،
پاسگاهی به نام طاوسیه ،
هدفی کز چهار طرف آن را ،
مین و فوگاز مثل یک دایه ،
کرده بودند احاطه اش کامل .
به دلیلی که گفتنش سخت است
سعی الحاق ناتمام آمد ،
فتح کامل نگشت و ناقص ماند .
و مسخّر نشد تمام هدف .
لاجرم بهر دفع پاتک خصم ،
می گرفتیم سنگری باید ،
سنگری محکم ومناسب حال،
به موازات اقتضای نبرد .
بود موجود یک کانال آنجا ،
گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ،
جان پناهی نبود غیر از آن ،
لاجرم داخلش شدیم همه مان
همزمان با زوال تاریکی ،
کرد دشمن شروع پاتک را ،
حجم سنگین آتش دشمن ،
شخم می زد حوالی ما را .
آنچنان بود شدت آتش ،
کز هوا رمل وماسه می بارید ،
و...کانال رفته رفته پر می شد .
آتش هرلحظه بیشتر می شد ،
و ... توان دفاع ما کمتر ،
همزمان زیر آتشی سنگین ،
هیکل تانکها نمایان شد .
واقعا جنگ مشت و سندان بود .
زیر طوفان آتش دشمن ،
می شد هرلحظه نوگلی پرپر ،
گرچه تا عاشقی زمین می خورد ،
عزمها جزم می شدند . امّا ،
موشک و خرج آرپی جی ها ،
همچنین تیر تیربار و کلاش ،
همه در حال ته کشیدن بود .
دم به دم عرصه تنگتر می شد ،
خبری هم نبود از عقبه ،
جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ،
تاکتیکی اگر چه اجباری ،
گر چه آن نیز بود خیلی سخت ،
سه طرف هم که بوددست عدو
راههای مواصلاتی هم ،
به تمامی قُرُق و ممنوعه ،
سازمان نظام رزمی هم ،
درهم و برهم و بسی نم بود .
*وقت.وقت عقب نشینی بود*
راه برگشت آن همه نیرو ،
کوره راهی به نام معبر بود ،
معبری تنگ ، معبری کم عرض ،
معبری زیرپای خصم شقی ،
معبر از خال ها گذر می کرد ،
تنگه ای پر ز تپّه ی رمل ،
روی هر تپّه نیز یک سنگر ،
روی هر سنگری دو.سه . سرباز ،
دست بر ماشه ی مسلسل خود ،
* گوئیاجشن خالکوبان بود*
رسم هم بود گوئیا اینکه ،
هرکه قصد گذر کند از خال ،
ابتدا خالکوبیش بکنند .
* جای باران گلوله می بارید *
توپ . خمپاره . کاتیوشا ،
آرپیجی یازده . پلامینیا ،
آرپیجی هفت . دوشکا . شیلیکا .
آتش تانکها هم از دو طرف ،
متمرکز شدند بر معبر ،
شد جهنّم به پای در واقع ،
هولوکاست حقیقی آنجا بود .
آشیان داشتند بی پروا ،
آل اُخدود گوئیا آنجا ،
خال را نیز فرض کن گودال ،
از برای شرارت آنها .
ناگهان در شلوغی معبر ،
بالگردی ز دور پیدا شد ،
آمد و آمد و سپس چرخید ،
کرد چندین راکت حواله ی ما ،
ازقضایک راکت به جایی خورد،
که سه مجروح بود در آنجا ،
هر سه از ترک های لشکر ما ،
* گشت آن گوشه محشر صغرا *
هر دوپای بسیجی ای شیدا ،
گشت از پیکرش جدا در جا ،
رفت از هوش اندکی آن یل ،
تا به هوش آمد ابتدا از ما ،
طلب آب کرد با اصرار ،
داشت آب حکم کیمیا آنجا ،
بود خالی تمام قمقمه ها .
چند لحظه به فکر رفت فرو ،
بعد هم با تبسمی صوری ،
دستها را به دیدگان مالید .
ناگهان داد زد برادر ها ،
نیست امدادگر مگر اینجا ؟
آن طرف یک بسیجی نورس ،
که خود از فرط زخم و بدحالی ،
چرخ می زد به دورخود درخاک
غرق در خون و تشنه و خسته ،
* از قضا آب داشت قمقمه اش *
چون شنید التماس همرزمش ،
باکمال مناعت طبعش ،
همه را از کرم به او بخشید ،
* لب خود نیز تر نکرد حتی *
لحظه ای آن برادر مجروح ،
زیرچشمی به قمقمه نگریست ،
بعد چون طفلکی یتیم و غریب ،
آب را بو کشید و زار گریست .
قبل از آنی که جرعه ای بخورد ،
آب را پس زد و دوباره گریست .
و سپس باکمال خونسردی ،
خواهشی کرد از بسیجی ها ،
خواهشی که زدآتش هستی ما
گفت با آخرین رمقهایش :
ای بلاپیشگان اهل ولا ،
وی شقایق رخان دشت بلا ،
خواهشا اینکه روی مرا ،
به سوی کربلا بچرخانید .
سپس اینگونه کرد عرض ادب :
* السلام علیکِ یا زهرا *
بعد هم پر کشید بی پروا ،
رفت بی پا به اوج قاف بقا
شعر از جانباز سرافرا ز
حاج حمید مصطفی زاده
#جامانده_از
#قافله_عشق🦋🦋
🌺🍀🌾🥀در مسلخ عشق🦋🦋
🌹وفا بر عهد و پیمان🌹
بیا ای دوست چون چمران بمیریم
چو او با سینه ای سوزان بمیریم
بیا از جان و سر گردیم فارغ
به شوق وصلت جانان بمیریم
چو او در مسلخ عشق الهی 🍀🌺🥀🍃🌱
به خون خویشتن غلطان بمیریم
بیا در کارزار حق و باطل
رها از دیو و دد ، انسان بمیریم
بیا ققنوس قاف عشق باشیم
و چون پرواته ها رقصان بمیریم
بیا در هُرم خورشید حقیقت
چو شمع محفل مستان بمیریم
بیا تا در منای عشق دلبر
چو او یحیی صفت ، خندان بمیریم
بیا تا در کویر بی ریایی ،
مثال قطره ای باران بمیریم
به جنگ اهرمن ، هر سوی عالم ،
بیا چون مهر و مه ، تابان بمیریم
گهی در صور و صید ، گه شتیلا
گهی در غزّه ، گه جولان بمیریم
گهی در پاوه ، گاهی در مریوان
گهی چون لاله در بستان بمیریم
به شب ها مست مینای عبادت ،
چو شیران روزها غرّان بمیریم
بیا در بارش باران شبهه ،
به راه عترت و قرآن بمیریم
به اقیانوس طلمانیّ فتنه ،
نه موج مرده ، بل ، طوفان بمیریم
چو چمران با دو بال علم و ایمان ،
بیا در قله ی عرفان بمیریم
تعهّد را عجین کن با تخصص ،
بیا مردانه در میدان بمیریم
بیا در عرصه ی تبیین واقع
چنان عمّار دست افشان بمیریم
" حمید " آن روز اگر لنگید پایت ،
کنون با سر بیا ، آسان بمیریم
👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت امام در خصوص شهید چمران فرموند: مثل چمران بمیرید
درباره «شهید مصطفی چمران» نقل شده:
🔻چمران وقتی آمده بود جنوب لبنان عربی رو خوب صحبت نمیکرد، همین امر باعث شد سرکلاس چندتا کلمه را درست تلفظ نکنه، عربهای کلاس هم با علم به نادرست بودن تلفظ اون کلمات رو همونطور تلفظ میکردن که در همین خصوص امام موسی صدر گفتند: چمران در لبنان یک عربی جدید اختراع کرد، چرا؟ محبوبیت.
🔻چمران وقتی جنگهای نامنظم راه انداخت تو منطقه نگاه میکردن این تیم بچههایی که همراهش بودن شبیه چمران لباس میپوشن، اونهایی که شش تیغ بودن ریش میذاشتن و میخواستن هرچی بیشتر شبیه چمران بشن.
🔻این مدل زندگی آسون نیست و حضرت امام از همین جهت و در راستای تایید سبک زندگی شهید چمران فرمودند: مثل چمران بمیرید.👇👇
👆🌺🍀🌾🥀در مسلخ عشق🦋🦋
🌹وفا بر عهد و پیمان🌹
بیا ای دوست چون چمران بمیریم
چو او با سینه ای سوزان بمیریم
بیا از جان و سر گردیم فارغ
به شوق وصلت جانان بمیریم
چو او در مسلخ عشق الهی 🍀🌺🥀🍃🌱
به خون خویشتن غلطان بمیریم
بیا در کارزار حق و باطل
رها از دیو و دد ، انسان بمیریم
بیا ققنوس قاف عشق باشیم
و چون پرواته ها رقصان بمیریم
بیا در هُرم خورشید حقیقت
چو شمع محفل مستان بمیریم
بیا تا در منای عشق دلبر
چو او یحیی صفت ، خندان بمیریم
بیا تا در کویر بی ریایی ،
مثال قطره ای باران بمیریم
به جنگ اهرمن ، هر سوی عالم ،
بیا چون مهر و مه ، تابان بمیریم
گهی در صور و صید ، گه شتیلا
گهی در غزّه ، گه جولان بمیریم
گهی در پاوه ، گاهی در مریوان
گهی چون لاله در بستان بمیریم
به شب ها مست مینای عبادت ،
چو شیران روزها غرّان بمیریم
بیا در بارش باران شبهه ،
به راه عترت و قرآن بمیریم
به اقیانوس طلمانیّ فتنه ،
نه موج مرده ، بل ، طوفان بمیریم
چو چمران با دو بال علم و ایمان ،
بیا در قله ی عرفان بمیریم
تعهّد را عجین کن با تخصص ،
بیا مردانه در میدان بمیریم
بیا در عرصه ی تبیین واقع
چنان عمّار دست افشان بمیریم
" حمید " آن روز اگر لنگید پایت ،
کنون با سر بیا ، آسان بمیریم
شعر از
جانباز سر افراز
حاج حمید مصطفی زاده
🍃🍃🍃🌱💦💦💧
با فاتحه ای بسوی 🍂🍁🍂
ساکنان شهر سکوت
شادای اموت ودر گذشتگان
و شادی روح پر فتوح شهدا 🌹🥀🌾🍃🌱
اللهم صل علی محمد وآل محمد
☘🍀🍃🌱💦💦💧
🍀☘💦💦💧
یکی از فعالین رسانه ای
تلگرامی خود نوشت:👇
این متن در باره شخصیت رئیسی است(نه عملکرد که بعضا انتقاد وارد است) زیرا تجربه ۲۴ سال قبل آن را لمس کرده ایم و بعد از ۲۵ سال تریبون رئیس جمهور محل دعوا نیست. کسی را نگران نمی کند. اشکال هم ندارد بگویید فلانی ماله کشید یا چاپلوسی کرد. مسئولیتی هم ندارم. اما نعمت این شخصیت را قدر بدانیم🌹
رئیسی شانی برای خود قایل نیست "من" نمی شناسد. بی ادعاست!
سوگلی هایی با خط قرمز ندارد. باند ندارد. روحیه باندی ندارد. مثلا مشایی،واعظی ندارد. جیب نزدیکان در اطرافش باز نیست!
به موانع فرضی و موهوم حمله نمی کند و آن را عامل ناکامی نمی داند. با دوقطبی آفرینی مردم را سرکار نمی گذارد و دنبال نخود سیاه نمی فرستد. فضا را رازآلوده نمی کند بگم بگم ندارد. به منتقدان یک بار هم توهین نمی کند عبارت "اگر می گذاشتند.." و یا " نمی گذارند " ندارد. تربیونهایش منشا تنش و تحریک سیاسی در کشور نیست.
اختلافات با قوا را به مردم نمی آورد. آرامش مردم را بهم نمی ریزد.
دهها اکانت اینجا تهمت و توهین و تحقیرش می کنند شکایت نمی کند. پاسخ هم نمی دهد. مدعای آزادی هم ندارد!
اصرار بر نظریه پردازی و حرفهای فلسفی از تربیون قدرت ندارند. بین نخبگان و توده فاصله نمی گذارد.
شبانه روز مثل سرباز(نه ژنرال) میدَود. از هیچ کس طلبکار هم نیست. به همین دلایل مدیرانش هم درگیر ذهنیات سیاسی نیستند.
قدر این نعمت را بدون منفعت طلبی و فراتر از قبیله گرایی باید دانست! معتقدم همین اخلاص و یک رنگی آبروی وی را نزد ملت ایران حفظ و ارتقا می دهد.🌹
سنت های الهی سوخت و سوز ندارد!
🍀☘💦💦💧
🍀☘🍃🌱💦💧🌹
از همین لحظه
تا ظهور
ادرکنی
یا یوسف زهرا
🍀☘🍃🌱💦💧
اللهم عجل لولیک الفرج🌹🌹🌹
حمید .م:
السلام علیک یا اباصالح المهدی
خزان هجر
داغ دلم دوباره جوان شد نیامدی
خون دلم ز دیده روان شد نیامدی
از جور باد صرصر و طیش خزان هجر ،
نوغنچه های شوق خزان شد نیامدی
در زیر بار طعنه و زخم زبان خصم ،
سرو قدم چو ماه کمان شد نیامدی
ازبس غروب جمعه به ره ماند چشممان ،
یعقوب دیده اشک فشان شد نیامدی
شد شرحه شرحه سینه عشّاق مضطرت ،
محکوم حکم جور زمان شد نیامدی
از داغ هجر روی تو از دیدگان ما ،
خوناب رود در جریان شد نیامدی
مهر امید منتظران بلاکشت ،
در پشت ابر فتنه نهان شد نیامدی
از جور ناکسان ستمکار روزگار ،
در برّ و بحر فتنه عیان شد نیامدی
آماج تیر تهمت و بهتان شد عاشقت ،
قلبش به تیر فتنه نشان شد نیامدی
از هر چه نعمت است به عالم ، نصیب ما ،
سوز و گداز و آه و فغان شد نیامدی
داغ فراق و غربت و احساس بی کسی ،
آتش به جان سوته دلان شد نیامدی
بدتر ز زخم ترکش و تیر و تبر ، مرا ،
قسمت ز هجر زخم زبان شد نیامدی
مهدی بیا که حاصل یک عمر سعی ما ،
پامال پای اسب خسان شد نیامدی
آخر همای بخت " حمید " ملول هم ،
در دام آب و دانه و نان شد نیامدی
#جنگ_مشت_و_سندان
🍃پرواز بی پر 🕊🕊🕊
عملیات والفجرمقدماتی
باتوکل به حضرت جانان ،
می کنم فارغ از تمام قیود ،
شرح بی بال و پر پریدن را ،
راز بی هر دو پا دویدن را !
آری، آری، درست می شنوید ،
گرچه باورنمودنش سخت است،
دیده ام من ولی به دیده ی سر،
دیده ام خودبه کنج یک معبر،
پای سرکردن و دویدن را ،
بی پر و بال پر کشیدن را .
می کنم شرح قصّه ی پرواز ،
قصّه نه ،یک حقیقت پرراز ،
قصّه ای واقعی ز یک اعجاز،
اوج ایثار در کمال نیاز .
روزگاری که خاک میهنمان ،
بود پامال اسب اهرمنان ،
بودم آن روز یک بسیجی من ،
یک سیاهی لشکر ایمان .
لشکرم بود نامش عاشورا ،
نام گردانم حضرت قاسم ،
رسته ام بود آرپی جی زن ،
جامه ی عشق داشتم بر تن .
مدتی بود منتظر بودیم ،
گوش برزنگ ودست برشمشیر ،
می گذشتند روزها پی هم ،
همچنان ابرهای روی کویر ،
ماه بهمن رسیده بود از ره ،
سال هم بود سال شصت و یکم ،
دهه ی فجر بود و فتح و ظفر ،
موسم انفجار نور هدا ،
موسم اقتدار حزب الله ،
موسم اقتدا به ثارالله .
روز فردای حمله ی والفجر ،
در فراسوی رمل زار چمو ،
فکّه و خال و تپّه ی دوقلو ،
#بازفکه و باز بغض گلو
هدف آن سوی مرزخاکی بود ،
پاسگاهی به نام طاوسیه ،
هدفی کز چهار طرف آن را ،
مین و فوگاز مثل یک دایه ،
کرده بودند احاطه اش کامل .
به دلیلی که گفتنش سخت است
سعی الحاق ناتمام آمد ،
فتح کامل نگشت و ناقص ماند .
و مسخّر نشد تمام هدف .
لاجرم بهر دفع پاتک خصم ،
می گرفتیم سنگری باید ،
سنگری محکم ومناسب حال،
به موازات اقتضای نبرد .
بود موجود یک کانال آنجا ،
گر چه کم عمق و تنگ و آلوده ،
جان پناهی نبود غیر از آن ،
لاجرم داخلش شدیم همه مان
همزمان با زوال تاریکی ،
کرد دشمن شروع پاتک را ،
حجم سنگین آتش دشمن ،
شخم می زد حوالی ما را .
آنچنان بود شدت آتش ،
کز هوا رمل وماسه می بارید ،
و...کانال رفته رفته پر می شد .
آتش هرلحظه بیشتر می شد ،
و ... توان دفاع ما کمتر ،
همزمان زیر آتشی سنگین ،🔥🔥
هیکل تانکها نمایان شد .
واقعا جنگ #مشت و سندان بود .
زیر طوفان آتش دشمن ،
می شد هرلحظه نوگلی پرپر ،🥀
گرچه تا عاشقی زمین می خورد ،
عزمها جزم می شدند . امّا ،
موشک و خرج آرپی جی ها ،
همچنین تیر تیربار و کلاش ،
همه در حال ته کشیدن بود .
دم به دم عرصه تنگتر می شد ،
خبری هم نبود از عقبه ،
جز عقب رفتن هیچ چاره نبود ،
تاکتیکی اگر چه اجباری ،
گر چه آن نیز بود خیلی سخت ،
سه طرف هم که بوددست عدو
راههای مواصلاتی هم ،
به تمامی قُرُق و ممنوعه ،
سازمان نظام رزمی هم ،
درهم و برهم و بسی نم بود .
*وقت.وقت عقب نشینی بود*
راه برگشت آن همه نیرو ،
کوره راهی به نام #معبر بود ،
معبری تنگ ، معبری کم عرض ،
معبری زیرپای خصم شقی ،
معبر از خال ها گذر می کرد ،
تنگه ای پر ز تپّه ی رمل ،
روی هر تپّه نیز یک سنگر ،
روی هر سنگری دو.سه . سرباز ،
دست بر ماشه ی مسلسل خود ،
* گوئیاجشن خالکوبان بود*
رسم هم بود گوئیا اینکه ،
هرکه قصد گذر کند از خال ،
ابتدا خالکوبیش بکنند .
* جای باران گلوله می بارید *
توپ . خمپاره . کاتیوشا ،
آرپیجی یازده . پلامینیا ،
آرپیجی هفت . دوشکا . شیلیکا .
آتش تانکها هم از دو طرف ،
متمرکز شدند بر معبر ،
شد جهنّم به پای در واقع ،
هولوکاست حقیقی آنجا بود .
آشیان داشتند بی پروا ،
آل اُخدود گوئیا آنجا ،
خال را نیز فرض کن گودال ،
از برای شرارت آنها .
ناگهان در شلوغی معبر ،
بالگردی🚁 ز دور پیدا شد ،
آمد و آمد و سپس چرخید ،
کرد چندین راکت حواله ی ما ،
ازقضایک راکت به جایی خورد،
که سه مجروح بود در آنجا ،
هر سه از ترک های لشکر ما ،
* گشت آن گوشه محشر صغرا *
هر دوپای بسیجی ای شیدا ،
گشت از پیکرش جدا در جا ،
رفت از هوش اندکی آن یل ،
تا به هوش آمد ابتدا از ما ،
طلب آب کرد با اصرار ،
داشت آب حکم کیمیا آنجا ،
بود خالی تمام قمقمه ها .
چند لحظه به فکر رفت فرو ،
بعد هم با تبسمی صوری ،
دستها را به دیدگان مالید .
ناگهان داد زد برادر ها ،
نیست امدادگر مگر اینجا ؟
آن طرف یک بسیجی نورس ،
که خود از فرط زخم و بدحالی ،
چرخ می زد به دورخود درخاک
غرق در خون و تشنه و خسته ،
* از قضا آب داشت قمقمه اش *
چون شنید التماس همرزمش ،
باکمال مناعت طبعش ،
همه را از کرم به او بخشید ،
* لب خود نیز تر نکرد حتی *
لحظه ای آن برادر مجروح ،
زیرچشمی به قمقمه نگریست ،
بعد چون طفلکی یتیم و غریب ،
آب را بو کشید و زار گریست .
قبل از آنی که جرعه ای بخورد ،
آب را پس زد و دوباره گریست .
و سپس باکمال خونسردی ،
خواهشی کرد از بسیجی ها ،
خواهشی که زدآتش هستی ما
گفت با آخرین رمقهایش :
ای بلاپیشگان اهل ولا ،
وی شقایق رخان دشت بلا ،
خواهشا اینکه روی مرا ،
به سوی کربلا بچرخانید .
سپس اینگونه کرد عرض ادب :
* السلام علیکِ یا زهرا *
بعد هم پر کشید بی پروا ،
رفت بی پا به اوج قاف بقا
شعر از جانباز سرافرا ز
حاج حمید مصطفی زاده
#دفاع_مقدس
@seYed_Ekhlas🇮🇷
🌴🍀☘💦💧واقعه ی
غدیر
🌺مسلمانان و آزادگان جهان مخصوصا
شیعیان
به
🌴🌺غدیر همانند
واقعه ی
🍀☘🌹عاشوار باید همت گمارد
🤝🤝🤝🤝🤝🤝🤝🤝🤝🤝🤝🤝🍀🌺💐🌴💦💦💧
💦💦💦☘🍃🌱
💧💧"" جان"" نمی سوزد
🔥🔥 🔥درشعله آتش
باران💦💦💧نمی سوزد
🍀☘🍃🌱
چو ابراهیم اگر
""جان ""به جانان داده باشی 💔💚💚
💦💦💦💧💧💧💦
🍃🌱💧
گرچه جسم این علمدار میان🔥🔥🔥شعله ها دیدم
چه خوش دیدم که 🕊🕊🕊
جان ش به پروازی در آمد تا
آسمانها
🍀🍃🌱""جان""
مثل باران بود باران 💦💦💦💧
یاد باد "" هم ""گلوله بارانش
""هم ""بارانش 💦💧
یاد باد آن دوران ""هم"" یارانَش
""هم"" علمدارانش🚩🚩🚩🍀☘🍃🌱
مردیکه در زیر گلوله بارن 💥💥💥💥💥دشمن
مثل باران 💦💦💦💧
بود 🌱
اللهم صل علی محمد وآل محمد 🌹
🍀☘🍃🌱💦💦💦
💧💧💧💧💧
تاابد مردترین باش 🚩علمدار بمان🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌴💦💧
جاده مانده است و من و این سر باقی مانده
رمقی نیست در این پیـــکر باقی مانده
نخل ها بی سر و شــط از گل و باران خالی
هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده
توئی آن آتش سوزنده ی خاموش شده
منم این ســردی خاکستر باقی مانده
گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده است
باز شرمـــنده ام از این سر باقی مانده
روزو شـــب گرم عزاداری شب بوهایم
من و این باغچه ی پرپر باقی مانده......
پیشکش باد به یکرنگی ات ای مرد ترین
آخرین بیت در این دفتر باقی مانده
تا ابد مرد ترین باش و علمدار بمان
با تو أم ای یل نام آور باقی مانده
✍جانباز شهید رفیعی
🌴🌴🌴🌴
🌖🌖 آز قالیبدی قُوزانا
طوفان بقیعده🌾🌾🌾🍀☘🍃🌱
السلام علیکم یا ائمته البقیع
السلام علیک یا اباجعفر محمد بن علیِِ الباقر
نیسگیللی بقیع 🥀🍁🍂
تاپدیم بی گون زیارته میدان بقیعده
گوردوم عجب غریبدی مسلمان بقیعده
ائتدیم ازلده عرض ارادت پیامبره
گوُردوم قوری بی آد قالیب اوننان بقیعده
گوُردوم غریبدی اُوردا پیامبر بالالاری
سفیانی لار تاپیبدیلا جولان بقیعده
گوُرجک غریب اماملاریمون قبرینون توُزون
صبریم جالاندی ، قلبیم اولوب قان بقیعده
گَزدیم نه بوُیدا فاطمه قبرین تاپانمادیم 😭
باخدیقجا قالدی گوُزلریم حیران بقیعده 😭
ایستیردیم آل هاشمون کوچه سیندن سراغ دوتام
گوُردوم اُولوبدی کینیله ویران بقیعده
گوُردوم قیزل سوویلا یازیلمیش قرآنلاری
بیلدیم غریبدی اصلیده قرآن بقیعده
دین باغینا دوُلوبدی حییف قاره قارقالار
نیسگیل قالیبدی بلبله باغدان بقیعده
چوُخدان دوُلیدی دجّال آدیلان قولاخلاریم
گوُردوم عیان نشانه اُولاردان بقیعده
هرکس بیر آزجا دقّتیلن باخسا اونلارا
آیدین گوُرر حکایت سفیان بقیعده
ویران ائدیبله دین ائوینی کینیلن اُولار
شیطان چیخاردیب اونلاری یوُلدان بقیعده
چوُخداندی عالم ایچره گَزیردیم حقیقتی
تاپدیم آخیر حقیقتی عریان بقیعده
آل یهود قوُی چاپالار آتلارین " حمید "
دای آز قالیبدی قوُزانا طوفان بقیعده
✍جانباز
حاج حمید مصطفی زاده
ز داغ لاله🥀
السلام علیک یا ابا جعفر، محمد بن علی الباقر
شعر غربت
به غم عالم گرفتار است امشب
به جوشش اشک ناچار است امشب
بیا امشب چو نی از دل بنالیم
هوا سرد و فضا تار است امشب
بیا تا خاک غم بر سر بریزیم
که پیغمبر عزادار است امشب
بیا چون مرتضی شیون نماییم
دل زهرا شرربار است امشب
حسن گریان، حسین دلخون و نالان
تن سجّاد تبدار است امشب
امام باقر امشب گشته مسموم
به صادق امر دشوار است امشب
شده خونین جگر موسی بن جعفر
دلش از داغ سرشار است امشب
تمام علم را مسموم کردند
همه عالم دل افگار است امشب
کلید باغ حکمت را شکستند
دو چشم عقل خونبار است امشب
شده پرپر گل باغ رسالت
خزان باغ و گلزار است امشب
زمین و آسمان ماتم گرفته
شب جانسوز احرار است امشب
مدینه شعر غربت می سراید
بقیع ، خاموش و غمبار است امشب
چو نی دارد نوا نای مدینه
نوای نی دل آزار است امشب
حمید از درد هجران خون بگرید
ز داغ لاله دل زار است امشب
✍جانباز
حاج حمید مصطفی زاده