💠رأی دادن کافی نیست همدیگر را به رای دادن تواصی کنید...
بعضی فکر میکنند همین که در #انتخابات شرکت کردند، رسالتشان انجام شده است. قرآن خلاف این را می گوید. چرا؟ چون قرآن می گوید: «ان الانسان لفی خسر، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر».
میگوید #ایمان و #عمل_صالح، انسان را از خسران نجات می دهد اما نه به تنهایی!
رأی دادن، مثل ایمان و عمل صالح است. اما «تواصوا بالحق» هم لازم است. رأی دادن لازم است، اما کافی نیست.
اگر کسی خانوادۀ خودش را توصیه به شرکت در انتخابات نکند، همسایه های خودش را توصیه نکند، دوستان خودش را توصیه نکند و برای این کار، تبلیغ نکند، طبق آیه قرآن از جملۀ زیانکاران است.
هم آن کسی که شرکت نکند و هم آن کسی که شرکت بکند و تبلیغ نکند، زیانکار هستند.
✍️ آیت الله حائری شیرازی | استاد برجسته اخلاق
#درانتخابات_شرکت_میکنیم
#مردم_را_هم_به_شرکت_در_انتخابات
تشویق و #تواصی میکنیم
#مشارکت_حداکثری
السلام علیک یا اباصالح المهدی
برق امید
دیـده بگشـای دلا ، نفسـی تازه نمـا
بـاز کن پنجـره ای ، سوی اقلیـم بقا
می وزد رایحه ای، دلنشیـن، روح فزا
از فـراسوی افـق ، وادی مهـر و وفـا
عطرجانبخش بهاری پیداست ،
عنبر زلف نگاری پیداست
* گویی از عالم افلاک کسی می آید *
جان و دل دیده نما ، ز عالم خود به در آ
می درخشـد نـوری ، آن سـوی ملک ثـری
می زند بـرق امیـد ، در کـویـر دل ما
مثل صبح است عیان ، قامت سرو هدی
گوئیا جلوه ی ناری پیداست ،
نوری اندر شب تاری پیداست .
آری * انگار فروغ قبسی می آید *
باز کن چشم یقیـن ، دولت عشق ببیـن
کوک کن ساز خلوص، باش با صدق قرین
قید تن را بگسل ، رسم احرار گزین
از هیاهوی زمین ، می شود حس چنین :
عشـق را داعیه داری پیداست ،
طلعت ماه عذاری پیداست
* دل قوی دار که فریاد رسی می آید *
صنما، باش به هوش،جامه ی عشق بپوش
رسد از عرش برین ، خبر وصل به گوش
مژده ی وصل نگار، دهد آوای سروش
می رسد دادرسی ، بیرق عدل به دوش
توسن عدل سواری پیداست ،
سرو شمشماد وقار ی پیداست
* بی گمان دادرسی می آید *
پیشه کن رسم وفا ، کینـه از دل بزدا
باده ی عشق بنوش ، پاره کن دلق ریا
کوچه را آب بزن ، خانه را بخش صفا
خرقه ی زهد بسوز ، عاشقی پیشه نما
آن سوی جادّه غباری پیداست ،
سایه ی راهگذاری پیداست .
* گوهر ملک وفا را عسسی می آید *
گوش جان باز نما ، گوش کن هلهله را
نیست این بانگ غریب ، آشنا هست دلا
می رسد نیک به گوش ، غلغـل قافله ها
می توان داد تمیز ، راحل و راحله را
باز گلبانگ هَزاری پیداست ،
نرگس مست خُمـاری پیداست .
* باغ را گل رخ بلبل هوسی می آید *
گویی این بانگ نویدسحرصدق وصفاست
آری انگار صدای نفس گرم صباست
این همان نغمـه ی داوودی گلبانگ بقاست
این اذان سحر مأذنه ی مهـر و وفاست
شاهد مهرشعاری پیداست ،
سینه را باز قراری پیداست .
* مژده صبح ز نای جرسی می آید *
این اذان سحراست ، نه صدایی دگر است
این صدای سم اسبـان سپـاه سحـر است
این صدای نفس گرم خـود دادگـر است
این همان یار مسیحا نفـس منتظـر است
بوی پیراهن یاری پیداست ،
ماه خورشید تباری پیداست .
* ساقی کوثر بی خار و خسی می آید *
آری ، آن نور بصـر نزدیک است
شام هجران به سحر نـزدیک است
بار بربند ، سفـر نزدیک است
صبح امّید بشر نزدیک است
شور قمری به چناری پیداست ،
صحبت بوس و کناری پیداست .
* مژده ای دوست مسیحا نفسی می آید*
خیز تا ساز سفر ساز کنیم
سفری تا سحر آغاز کنیم
بهر پرواز پری باز کنیم
به ثریّا ز ثری ناز کنیم
خسرو ظلم شکاری پیداست ،
شور شیرین نگاری پیداست .
شاهبازی به شکار مگسـی می آید
* آری ، او می آید *
با درفش توحید ،
با چهل باغ امید ،
صد گلستان گل صدق ،
یک جهان لاله عید .
* آری ، او می آید *
با هزارعمره صفا ، صد منا مهر و وفا ،
با دوصدمروه خلوص، زمزمی شهدشفا
* آری ، او می آید *
با دو دنیا راَفت . هفت وادی رحمت
نه فلک اختر مهر ،کهکشانی عصمت
* آری ، او می آید *
پرچم عدل به کف ، با صد اقلیم شرف
هفتصد بادیه شوق ، عالمی شور و شعف
* آری ، او می آید *
با چهل کوه عرفات ، صد غدیر آب حیات
صد حرا بانگ حضور ، چارده باب نجات
* آری ، او می آید *
با براق اخلاص ، صد صحیفه احساس
صد سبد سوسن صدق ، صدبغل نرگس و یاس
جانبازی،
ایستادن به غرور و استقامت به سرور است؛
در آن هنگام که محبوب بر بنده ای می پسندد تا در مقام صبر،
ذره ذره شهید شود.
به راستی که در دل جغرافیای ناب شهادت، مرزهاییست میان ماندن و رفتن
در آن زمان که حضرت دوست امتحان خویش را،
جرعه جرعه رفتن به سوی شهادت قرار می دهد؛
زیرا در مقامِ چلّه نشینی صبر،
میخواهد از تو ابالفضلی دیگر بسازد.
تو آن آفتابی که به شانه های برفی زمان،
جاری شدن و رسیدن به دریا را می آموزی.
پایی که از تو در راه عشق گرفتند
گویا زودتر از تو راهی جاده های آسمان شدند
در ایستگاه ساکت چشمانت،
سرفه هایت را میبینم که تا بهشت پَر میکشند
وقتی نفسهای شیمیایی تو تنگ میشوند
و شعرهای سرخِ گونه هایت،
شرم ایمانت را پنهان میکنند،
در این فکرم که از فرازِ تو تا نشیبِ من چه قدر فاصله است…
قهرمان سرزمینم ،شهید زنده آرامش امروزم مدیون ایثار و فداکاری شما هستیم
هدایت شده از ابراهیم رزاقیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جانبازی،
ایستادن به غرور و استقامت به سرور است؛
در آن هنگام که محبوب بر بنده ای می پسندد تا در مقام صبر،
ذره ذره شهید شود.
به راستی که در دل جغرافیای ناب شهادت، مرزهاییست میان ماندن و رفتن
در آن زمان که حضرت دوست امتحان خویش را،
جرعه جرعه رفتن به سوی شهادت قرار می دهد؛
زیرا در مقامِ چلّه نشینی صبر،
میخواهد از تو ابالفضلی دیگر بسازد.
تو آن آفتابی که به شانه های برفی زمان،
جاری شدن و رسیدن به دریا را می آموزی.
پایی که از تو در راه عشق گرفتند
گویا زودتر از تو راهی جاده های آسمان شدند
در ایستگاه ساکت چشمانت،
سرفه هایت را میبینم که تا بهشت پَر میکشند
وقتی نفسهای شیمیایی تو تنگ میشوند
و شعرهای سرخِ گونه هایت،
شرم ایمانت را پنهان میکنند،
در این فکرم که از فرازِ تو تا نشیبِ من چه قدر فاصله است…
قهرمان سرزمینم ،شهید زنده آرامش امروزم مدیون ایثار و فداکاری شما هستیم
شهید
سردار یوسف امید زاده
و
شهید سردار حاج محرم
این شهدا همان بچه های دفاع مقدس بودن
امروز در جبهه مقاومت
توسط رژیم صهیونیستی
به شهادت رسیدن
مثل بعضی ها غر نزدن
کمی از موی سفیدشان خجالت بکشیم
شهادت بر شما مجاهدان مبارک
شهدا شرمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا حافظ فرمانده
رزمنده پیشکسوت
سردار زین الدین خُرم استاندار آذربایجان شرقی
فرمانده سابق سپاه عاشورا
السلام علیک یا محمد بن علی التقی الجواد
جلـوه گـاه نـوررضـا
الا عصـاره ی جـود بنـی الکـرام جـواد
الا که جـود گرفته ست ازتو وام جـواد
سـلام ما به تو ای کـوثـری تبـارنهـم
سـلام مابه تو ای مصطفـی مرام،جـواد
سـلام ما به توای زمـزم صفـای علـی
الا که یافتـه تقـوا زتـو قـوام جـواد
سـلام ما به تو ای بازتـاب نـوررضـا
شمیـم ضامن آهوی خوش خـرام جـواد
الا تجلّـی نـور خـدای لـم یـزلـی
زنـور مهـررضـا جلـوه ی تمـام جـواد
جوانتـرین گـل گلـزار عتـرت نبـوی
سـلام ما به تو ای سیّـد الانـام جـواد
الا ای آنکه به نوباوگـی به علـم و خـرد
گذشت شهرتت از مرز خاص و عام جـواد
فـدای سحـرکـلامت که درمناظـره ها
تمـام خیـره سـران را نمـود رام جـواد
الا ای آنکه به«یحیی بن اکثم» ومأمـون
چشـاند لذّت طعـم شکـارودام جـواد
الا ای آنکـه بـه طـوفـان فتنـه ی اعـدا
برای حـق طلبـان حجّت قیـام جـواد
سـلام ما به تو و کظـم غیـظ کاظمـی ات
الا که یـافت سخـاوت ز تو دوام جـواد
سـلام مـابـه تـو و عمّـه ی غـریبـه ی تـو
و مـادرِ بـه ورع،شهـره ی عـوام جـواد
اگرچه مثل گل عمـرت نداشت تاب خزان
تویی همیشه ی تاریخ زنـده نـام جـواد
غلام حلقـه به گوشت "حمید" مست و خراب
ز جـود تو طلبـد احسـن الختـام جـواد
میخواهید خدا عاشق شما شود ؟
قلم میزنید برای خدا باشد . .
گام برمیدارید برای خدا باشد . .
سخن میگویید برای خدا باشد . .
همه چی و همه چی برای خدا باشد ؛
#شهیدابراهیم_همت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#لشگر_بدر
#ابومهدی_المهندس
#جنگ_علیه_صدام
شهید ابومهدی المهندس در دوران دفاع مقدس در لشکر بدر به فرماندهی شهید دقایقی، علیه صدام و دشمن بعثی میجنگید.
🥀شهیداسماعیل دقایقی
🥀شهید ابومهدی المهندس
با عرض سلام و ادای احترام به محضر دوستان بزرگوارم
به مناسبت فرارسیدن ۱۳ رجب سالروز ولادت باسعادت امیرالمومنین ( علیه السلام )
و روز پدر
تقدیم به فرزندان جانبازان شهید
باز باران
بگذار تا یادی کنیم از آب ، بابا
سرمشق های سیب ، سینی ، سوت ، سارا
یادی کنیم از درس و مشق کودکانه
یادی ز دهقان فداکار میانه
تصمیم کبری را بیا از نو بخوانیم
تا از " خدای مهربان " غافل نمانیم
بنویس بابا آب دارد ، پا ندارد
بنویس بی پا نیز او پروا ندارد
بنویس بابا نان دارد ، نا ندارد
بنویس دیگر قامت رعنا ندارد
بنویس بابا جای آب و نان جان داد
بنویس او با جوهر خون امتحان داد
بنویس بابا آب و نان را آبرو داد
بنویس بابا زندگی را سمت و سو داد
نقطه ، سر خط ، باز باران با ترانه
بنویس بابا رفت میدان بی بهانه
بنویس بابا آمد اما بی پر و بال
بنویس بابا آمد اما سخت بد حال
بنویس : بابا آمد اما شیمیایی
بنویس او دیگر ندارد هیچ نایی
بنویس بابا آمد اما زار و خسته
مثل کبوترهای بال و پر شکسته
بنویس شعر یاد یار مهربان را
درس شب تاریک و ماه و آسمان را
بنویس بابا مثل ماه آسمان بود
در هر نگاهش عالمی معنا نهان بود
بنویس بابا روزگاری بال و پر داشت
روزی دو دست پرتوان و با هنر داشت
بنویس بابا روزگاری دیدبان بود
روزی شعاع دید او تا بیکران بود
امروز اما دیدگانش سو ندارد
امروز اما قدرت بازو ندارد
بابا خروشان بود روزی مثل کارون
اما امانش را بریده سرفه اکنون
نقطه . سر خط . نانوا امروز نان داد
بابا به دشت نینوا امروز جان داد
آن مرد آمد ، بود سرمشق دبستان
امروز بابا هست سرمشق دلیران
آن مرد آمد زیر باران ناز نازان
این مرد هم آمد ولی بر دوش یاران
آن مرد آمد از افق های خیالی
این مرد آمد واقعی اما هلالی
آن مرد می گفتند روزی داس دارد
این مرد اما صولت عباس دارد
در دست او روزی اگر سیب و سبد بود
اکنون به کف دارد درفش یار موعود
آن مرد با این مرد خیلی فرق دارد
فرقی چو فرق بین غرب و شرق دارد
بس کن " حمید " این واژه بازی را رها کن
بابا صفت ، جان در ره جانان فدا کن
بابا دگر از دام لفظ و واژه رسته
او تارهای سست " بودن " را شکسته
✍شعر از
جانباز دفاع مقدس
حمید مصطفی زاده
محمد در ماموریتها، شناسایی را خیلی دقیق انجام میداد. بسیار تیزبین بود. به کوچکترین مسائل توجه میکرد. گویی سالهاست کار شناسایی انجام میدهد. طوری بود که ناخودآگاه من را به یاد شهید حسن باقری اعجوبهی کارهای اطلاعاتی دفاع مقدس میانداخت. تمام جزئیات شناسایی را به خوبی بررسی میکرد. حضور او باعث آرامش فرماندهان و همدم خوبی برای نیروها بود.
#شهید_محمد_غفاری
قدری مجنون خدا باشیم🌾🍃🍃💦💧
🌾مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد.
جماعت تند و تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای.
مجنون گفت مگر چه گفتم؟!
🍃گفتند مگر کوری که از لای صف نمازگزاران میگذری.
🍃 مجنون گفت من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم.
🍃شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید؟!
🖌قدری مجنون خدا باشیم...
#جاماندگان_ازقافله_عشق🦋
https://eitaa.com/jAmAndgA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢رئیسی به عردوغان : به قصد فال باز نکردم اما همینطوری اومد : «خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل»
🔹یعنی رژیم صهیونیستی تمام خواهد شد؛ آقای عردوغان حالا انتخاب با خودته که با طرف بازنده باشی یا برنده...
قدری مجنون خدا باشیم🌾🍃🍃💦💧
🌾مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد.
جماعت تند و تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای.
مجنون گفت مگر چه گفتم؟!
🍃گفتند مگر کوری که از لای صف نمازگزاران میگذری.
🍃 مجنون گفت من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم.
🍃شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید؟!
🖌قدری مجنون خدا باشیم...
#جاماندگان_ازقافله_عشق🦋
مردان واقعی
مردانی از جنس نور که با اقتدا به مولا علی علیهالسلام، حماسه ها آفریدند
🌹روزتان مبارک
#جاماندگان_ازقافله_عشق🦋
https://eitaa.com/jAmAndgA
روز مرد نداشتند
لیکن روزها را مردانه ساختند
تنها جورابشان سوراخ نبودکه پیکری سوراخ شده ازگلوله وترکش داشتند!
پاس میداریم یادمردان مردِسرزمینمان را
روز مردان واقعی مبارک
#جاماندگان_ازقافله_عشق🦋
https://eitaa.com/jAmAndgA
السلام علیک یا صاحب الزمان
ضیای محفل ایمان
مهدی بیا بی تو سرم سامان ندارد ،
درد دلم جز وصل تو درمان ندارد .
یلدای هجران کرده بی سو دیده ام را ،
پا لنگ و دستم قدرت احسان ندارد
روزم چو شب سرد است و تار از هجر رویت ،
جان بی تو اصلا جلوه جانان ندارد
رونق ندارد بی تو بازار محبت ،
بی تو وفا هم جرئت طوفان ندارد .
قصر عدالت بی تو ویران است . مولا ،
ابر کرم هم رغبت باران ندارد .
بی تو صفایی نیست در فصل بهاران ،
بی تو صبا هم روح مشک افشان ندارد
باشد شبستان وفا تاریک بی تو ،
نور و ضیایی محفل عرفان ندارد
زاغ آشیان کرده به باغ عشق بی تو ،
بلبل به بستان عرصه جولان ندارد .
روبه به جولان است در اقلیم شیران ،
این بیشه بی تو گوئیا سلطان ندارد
از جور باد صرصر هجران به بستان ،
دیگر قناری هم لب خندان ندارد
کرده خزان بیداد باد هجر . گل را ،
بی تو گلستان بلبل خوشخوان ندارد
نامرد مردان می دهند امروز جولان ،
آزاده مردی فرصت رجحان ندارد .
باران محنت بی تو بارد بر سر ما ،
غمدیده حال رقص در میدان ندارد .
جانا توئی جانان جان جان به لب ها ،
بی تو " حمید " انگار اصلا جان ندارد
#جاماندگان_ازقافله_عشق🦋
https://eitaa.com/jAmAndgA
منظومه ی مصیبت
می خواهم امشب تر کنم لب را به شط ابتلا گویم حدیث داغ و درد از قهـرمـان کربـلا
من شعـرخود را می کنم آغـاز با نـام خـدا خواهم که گیرد دست حق در این مهم دست مرا
شعر مصیبت، شعر غم ، شعـری پر از درد و ألم ازشاخ شمشادی که شد سروقدش یک روزه خم
از زینبـی بـی خانمـان ، آزرده از زخم زبـان دل خسته و خونین جگر ، ام المصـائب، قدکمان
آن کو که کاخ شام را با صبرخود تحقیر کرد آن کو تمام کوفه را با خطبه ای تسخیر کرد
آن کو که بـا تیـغ زبـان حلقـوم ذلت را درید طاغوت مست شام را از تخت خود پایین کشید
آن کو که با پتک بیان زنجیـر ذلت را شکست با دستهـای بستـه هم بنـد اسـارت را گسست
خون می چکد از خـامه ام تا یاد زینب می کند تا نـام زینب می رود نوک قلـم تب می کند
مأمور چون برگفتنم ، ناچار می گویم سخن با سینه ای لبریز غم می گویم از یک شیرزن
او دیده با چشمان خود در کوچه ای پر ماجرا نیلی ز سیلی صورت دخت رسول الله را
او از جفای میخ در خونین جگر گردیده است در اوج غربت نیم شب تشییع مادر دیده است
او دیده یک محراب خون در کوفه شهر بی وفا از مردمی کوته نظر مشهور در غدر و جفا
تشتی پراز خون جگر خود در مدینه دیده او از داغ هجر مجتبی چون نای نی نالیده او
او دیده تابوت حسن ، آماج تیر اهرمن او در بقیع بی کسی بوده ست مأنوس محن
او پرپر هفتادودو گل از بادصرصر دیده است عریان به روی خاکها جسم برادر دیده است
او خود به روی نیزه ها دیده سر سالار خود او خود کشیده تیر را از سینه سردار خود
او دیده باچشمـان خود دستان سقا را قلم او با دوچشمش دیده خود افتادن مشک وعلم
او قطعه قطعه پیکر شبه پیامبر دیده است او زیر سّم اسبها صد چاک پیکر دیده است
اومحسنش را دیده بود افسرده از مسمار در دید اصغرش را نیز او آماج پیکانی سه پر
دیده ست از فرط عطش او در تلظّی اصغرش اودیده می زد دست وپا ازقحط آب آن ماه وش
او قاسمی گل پیرهن دیده ست درخون غوطه ور صدپاره مثل برگ گل از نوک پا تا فرق سر
آورده او همراه خود دلبند خود را در منا کرده دو فرزندخود او قربان به دشت کربلا
او دیده پای دیو را برسینه ی خون خدا وقتی جدامی کرد شمر،سر ازتن اوازقفـا
او دیده از بالای تل غوغای محشـررا عیان دیدآنچه اودرقتلگه هست عاجز ازوصفش بیان
دیده ست او در قتلگه انگشتی از پیکر جدا
از ساربانی سنگدل ، از مردنامی بی حیا
جاماندگان از قافله عشق 🦋
منظومه ی مصیبت می خواهم امشب تر کنم لب را به شط ابتلا
او بوده شاهد غارت اخیـام ثـار اللـه را کرده ست حس آن شب به پا او خارها را بارها
او دیده پرپر گشتن نو غنچه هارا درخزان او دیده غارت گشتـن خلخال های کودکان
گشته سوار نـاقـه ای عریان به اوج بی کسی درراه شام او بارها جان داده از دلواپسی
او دست بسته رفته است از کوفه تا شام خراب با کودکانی خسته و لب تشنه و در اضطراب
چون مادرش از ناکسان او تازیانه خورده است از لا فتی هم او فقط ارث غریبی برده است
بشنیده با گوش خودش او طعنه ها از کوفیان دیده ست باچشمان خود اوسنگباران بی امان
خورده سرش سنگ جفا از کوفیان بی وفا شدقامت سروش کمان ازشام وآن ویران سرا
او را نگاه هرزه اهریمنان رنجانده است دورخود اورا ضربت سیلیّ کین چرخانده است
او در برابر دیده خود رأس برادر روی نی آغشته خاکستر ولی از جور خولی زلف وی
بزم وصال بلبل و گل در خرابه دیده او درتشت زرّین حنجرخورشید را بوسیده او
دیده ست او سجاد را در اوج تب در پیچ و تاب
دیده امام خویش را در حسرت یک جرعه آب
باآن همه رنج و تعب گفتا ندیدم هیچ من، غیراز کمال و کبریا، غیراز جمال ذوالمنن
هم چشم دل بینا نما، هم سینه را سینا نما بنگر کرامت را حمید ، آماده شو بر ابتـلا
🔴شوخی گرفته ایم قیامت را !!!
شهید حسین معزغلامی:
«جدی گرفته ایم زندگی دنیایی را و شوخی گرفته ایم قیامت را
کاش قبل آنکه بیدارمان کنند بیدار شویم»
#یاد_شهدا_باصلوات
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#جاماندگان_ازقافله_عشق🦋
https://eitaa.com/jAmAndgA
🍃مومن باید اخلاق خوب داشته باشه🍃
صد رکعت نماز بخون،
صدتا کار خوب انجام بده؛
ولی کسی نتونه باهات حرف بزنه اخلاق
نداشته باشی،به هیچ دردی نمیخوره!
مؤمن باید شاد باشه!
اخلاق خوب داشته باشه!..🍃
#شهیدمحمدهادیامینی-
#جاماندگان_ازقافله_عشق🦋
https://eitaa.com/jAmAndgA
هدایت شده از احمد عاصی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این قسمت : مسئول سنج 😂
با حضور میرسلیم و حسن روحانی و زیباکلام
فقط احمدی نژاد 😂😂😂
اگر گلوله هایمان تمام شد و شمشیرهایمان شکست، مشت هایمام که سالم است، سینه هامان که ستبر است، قلب هایمان که پر خون است، آنقدر خون می دهیم تا خصم کافر در خون ما غرق شود...
#شهید_جعفر_نجفی_آشتیانی
#شهردار
مردان بی ادعا را بشناسیم 👇
🔸فشار خرج خانه و اجارهنشینی از یکطرف و بیکاری از طرف دیگر رمقی برای آنها نگذاشته بود. به هر دری زدند کار پیدا نکردند. تا اینکه تصمیم گرفتند پیش شهردار بروند. با امیدواری به شهرداری رفتند و با آقای شهردار صحبت کردند «ما را استخدام کنید، ضرر نمیبینید. به خدا اگر از کارمون راضی نبودید، خب! میتوانید ما را بیرون کنید.»
🔸شهردار از یکطرف دلش میسوخت و از طرفی بودجهای نداشت که استخدامشان کند. حس کرد در بد مخمصهای گیر کرده، گفت: من شما را استخدام میکنم. آن سه مرد در حالی که جان تازهای گرفته بودند و دعا میکردند، برگشتند. آقای شهردار تبسم غمگینی کرد و نشست تا روی ورق سفیدی مطلبی یادداشت کند.
🔸مدتی از ملاقات این سه مرد گذشت. در این مدت هرکدام هر ماه هزار و 750 تومان حقوق میگرفتند. دیگر آه نمیکشیدند، ولی غُر میزدند که ما این همه کار میکنیم بعد شهردار پولش از پارو بالا میرود.
🔸همه برای خواندن نماز ظهر به نمازخانه رفتند. آقای شهردار موقتا خودش امام جماعت بود. بین دو نماز یکی از این سه مرد جرأت پیدا کرد و به شهردار گفت: این انصاف است که ما زحمت بکشیم و حق مأموریت و مزایا را شما بگیرید؟
🔸شهردار نگاه عمیقی کرد و بیآنکه حدیثی بخواند به نماز ایستاد. روزها گذشت و آن آقای شهردار که کسی جز #شهید_مهدی_باکری نبود، از شهرداری رفت. او که حقوقش 7000 تومان بود، تقسیم بر چهار میکرد و سه قسمت دیگر را به این سه نفر میداد. آنها وقتی این را فهمیده بودند که خیلی دیر شده بود
آری اینچنین بود برادر و خواهر