eitaa logo
مَحـــرَمــــانه (secret_ir)
37.2هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
9.5هزار ویدیو
1.5هزار فایل
⛔محرمانه تبادل و ارتباط با مدیریت کانال محرمانه👇: https://eitaa.com/joinchat/1652752384C079324e476 جهت ارتباط با ادمین تبلیغات👇 @Khan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 ✍ تو برو کشکت را بساب 🔹می‌گویند روزی مرد کشک‌سابی نزد شیخ بهایی رفت، از بیکاری و درماندگی شکوه کرد و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. 🔸شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او گفت: اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیفتد، ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد، به صورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. 🔹مرد کشک‌ساب پاتیل و پیاله‌ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. 🔸بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالادست مرد کشک‌ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی‌فروشی می‌شود، به طوری که کار مرد کشک‌ساب کساد می‌شود. 🔹کشک‌ساب دوباره نزد شیخ بهایی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. 🔸شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود، به او می‌گوید: تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی، حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ 🔹تو برو کشکت را بساب😏
🔆 ✍ درونت را بنگر 🔹گدایی ٣٠ سال کنار جاده‌ای نشسته بود. 🔸یک روز غریبه‌ای از کنار او می‌گذشت. گدا به طور اتوماتیک کاسه خود را به سوی غریبه گرفت و گفت: بده در راه خدا. 🔹غریبه گفت: چیزی ندارم تا به تو بدهم. 🔸آنگاه از گدا پرسید: آن چیست که رویش نشسته‌ای؟ 🔹گدا پاسخ داد: هـیچی، یک صندوق قدیمی است. از زمانی که یادم می‌آید، روی همین صندوق نشسته‌ام. 🔸غریبه پرسید: آیا تاکنون داخل صندوق را دیده‌ای؟ 🔹گدا جواب داد: نه. برای چه داخلش را ببینم؟ در این صندوق هیچ‌چیزی وجود ندارد. 🔸غریبه اصرار کرد که چه عیبی دارد نگاهی به داخل صندوق بیندازی؟ 🔹گدا کنجکاو شد و سعی کرد در صندوق را باز کند. ناگهان در صندوق باز شد و گدا با حیرت و ناباوری و شادمانی مشاهده کرد که صندوقش پر از جواهر است. 🔸من همان غریبه‌ام که چیزی ندارم به تو بدهم اما می‌گویم نگاهی به درونت بینداز. 🔹نه درون صندوقی بلکه درون چیزی که به تو نزدیکتر است یعنی درون خویش. 🔸صدایت را می‌شنوم که می‌گویی: اما من گدا نیستم!! 🔹گدایند همه کسانی که ثروت حقیقی خویش را پیدا نکرده‌اند. 🔰ثروت واقعی تو خدایی است که همه جای زندگی‌ات را پر کرده و از رگ گردن به تو نزدیک‌تر است، با او جور باش و با عشق با شعف و در خوشبختی کامل زندگی کن 💠 درونت را بنگر!
‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌ 🔆 دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم: مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت: خب چه‌کار کردی بدون مداد؟ گفتم: از دوستم مداد گرفتم. مادرم گفت: خوبه، دوستت از تو چیزی نخواست؟خوراکی یا چیزی؟ گفتم: نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت: پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟ گفتم: چگونه نیکی کنم؟ مادرم گفت: دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود، می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیری. خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم، آن‌قدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم، به‌گونه‌ای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ‌ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هستم. پ‌ن: در تربیت و تنبیه فرزندان دقت کنیم. آینده آن‌ها در دست رفتار ماست. ‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎
🔆 راه‌های تشخیص باطن خویش می‌خواهم بدانم در باطن، به چه صورتی هستم، آیا این امر ممکن است؟ پاسخ آیت‌الله حسن‌زاده آملی: بله، هر انسانی می‌تواند باطن برزخی خویش را تشخیص دهد و بفهمد در باطن به چه صورتی می‌باشد. اگر آدمى می‌خورد و می‌خوابد و شهوت به كار می‌برد و به اطراف کاری ندارد، "بهيمه" (چهارپایان آرام و غیردرنده) است. و اگر علاوه بر اين سه امر، ضرر و آسيب و آزار به خلق خدا دارد، "سَبُع" (حیوانات شرور و درنده) است. و اگر می‌خورد و می‌خوابد و شهوت به كار می‌برد و حيله و مكر و تزوير و خلاف و دروغ و از اينگونه امور با بندگان خدا دارد به طوری که در باطن، دشمن اما به ظاهر دوست است؛ "شيطان" است. و اگر صفات سبعى و شيطانى ندارد و خالصانه به عبادت پروردگار مشغول است و به مردم منفعت رسانده و خلق خدا از او آسوده‏‌اند، "ملَک" (فرشته) است. و اگر علاوه بر عبادات و مقامات ملَك، با ترک انواع معصیت، به سوى معارف الهی و درک حقايق و سير و سلوک الى الله حرکت دارد، "انسان" است. خلاصه اینکه بشر خاکی به پنج‌گونه تقسیم می‌شود: بهيمه، سَبُع، شيطان، فرشته و انسان‏ حال هرکسی با این علم می‌تواند بفهمد که در باطن به چه صورت است. نیازی نیست انسان نزد کسی برود که چشم برزخی دارد و از وی بخواهد باطن او را بگوید...!
🔆 مواجهه با ترس شیرها روش خاصی برای شکار دارند. آن‌ها از افراد سالخورده و بی‌چنگ و دندان برای شکار استفاده می‌کنند. به این ترتیب که دسته شیرها، بز کوهی را در دره‌ای تنگ و باریک به دام می‌اندازند. شیرهای جوان در یک سمت و شیرهای پیر در سمت دیگر دره جمع می‌شوند. شیرهای پیر با آخرین توان با صدای بلند غرش می‌کنند و حیوانات درون مسیر با شنیدن صدای غرش به جهت مخالف می‌دوند و یک‌راست به دام شیرهای جوان منتظر می‌افتند. حکایت ما نیز چنین است؛ اگر به سمت ترس‌های خود برویم آسیبی به ما نخواهد رسید بلکه این فرار است که ما را به دام می‌اندازد. اکنون ببینید در زندگی از چه می‌ترسید. ببینید در خودتان از چه می‌ترسید. با چشم باز و قلبی گشوده به درون ترس خود نفوذ کنید، خواهید دید ترس همچون اتاقی خالی است. ترس فقط به اندازه اجتناب شما قدرتمند است. هرچه بیشتر از ترس روی گردانید و نخواهید در آغوشش بکشید، قدرت بیشتری به آن می‌بخشید. بشر آنقدر که از ترس حوادث اتفاق نیفتاده در آینده در رنج است، از خود آن اتفاق آنقدر رنج نبرده است.
🔆 قديما و جدیدا 🔹قديما شبا بالا پشت‌بوم می‌خوابيديم و ستاره‌ها رو می‌شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود... 🔸اين روزها چشم می‌ندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری‌هامونو می‌شمريم. 🔹قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی... 🔸اين روزا تلويزيونای رنگی و سه بعدی و يه دنيای خاكستری. 🔹قديما اگه نون و تخم‌مرغ تموم می‌شد، راحت می‌پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه‌روز می‌زديم و كلی باهاش می‌خنديديم... 🔸اين روزها اگه همزمان، درب واحد همسایه‌مون باز بشه برمی‌گرديم تا مجبور نشيم باهاش سلام عليک كنيم. 🔹قديما از هر فرصتی استفاده می‌كرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم؛ چه با نامه، چه كارت‌پستال و چه حضوری... 🔸اين روزا با "بهترین دستگاه‌های رسانه‌ای" هم باهم ارتباط نداريم. 🔹قديما تو يه محله جديد كه می‌رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه می‌كرديم... 🔸اين روزا دنيا رو از پشت دوربينای عكاسی و فيلمبرداری می‌بينيم. 🔹قدیما یه پنجشنبه و جمعه بود و یه خونه پدربزرگ با فک و فامیل... 🔸این روزا پر از تعطیلیه ولی کو پدربزرگ؟ کو اون فامیل؟ کو اون خونه؟ قديما توی قديما موند...
🔆 ✍ قلعه زنان وفادار 🔹در شهری قلعه‌ای وجود داشت به‌نام "زنان وفادار" که داستان جالبی دارد و مردم آنجا با افتخار آن را تعريف می‌کنند. 🔸شاه ظالم شهر را تسخير می‌کند و مردم به اين قلعه پناه می‌برند. 🔹فرمانده دشمن پيام می‌دهد که حاضر است اجازه بدهد فقط زنان و بچه‌ها از قلعه خارج شوند و به رسم جوانمردی با ارزش‌ترين دارايی خودشان را هم بردارند و بروند، به‌شرطی که به‌تنهايی قادر به‌ حمل آن باشند. 🔸قيافه فرمانده ديدنی بود وقتی ديد هر زنی شوهر خودش را کول کرده و دارد از قلعه خارج می‌شود. 🔹زنان مجرد هم پدر يا برادرشان را حمل می‌کردند. 🔸شاه خنده‌اش می‌گيرد اما خلف وعده نمی‌کند و اجازه می‌دهد بروند. 🔹و اين قلعه از آن زمان تا به امروز به‌نام "قلعه زنان وفادار" شناخته می‌شود. 🔸اينکه با ارزش‌ترين چيز زندگی مردم آنجا پول و چيزهای مادی نبود و اينکه اين‌قدر باهوش بودند که زندگی عزيزان خود را نجات دادند تحسين‌برانگيز است. 🔰دعا کنيم در اين روزگار نيز با ارزش‌ترين دارايی‌های دنیوی ما خانواده و عزيزانمان باشند؛ نه پول، ثروت، خانه و مقام.
🔆 ✍ شیطان کجاست؟ 🔹واقعا شيطان را در شهر نمی‌بينی؟ او اينجاست و بیداد می‌کنه اما ما نمی‌بینیم. 🔸لابه‌لای كم‌فروشی‌های بقال محل، توی فحش‌های ركيک همسایه به همسایه، روی روسری بادبرده دختركان شهر، روی ساپورت‌های بدن‌نما، و مردانی که خودشان را مثل زن آرایش می‌کنند. 🔹تو واقعا صدای خنده‌هايش را نمی‌شنوی؟ 🔸لای موسيقی‌های تند ماشين‌ها، توی دعواهای بی‌انتهای پدر و پسر، توی بی‌احترامی به پدر و مادر، بين جيغ‌های پيرزن مال‌باخته! 🔹تو واقعا جولان دادنش را ميان زمين و آسمان نمی‌بينی؟ 🔸نمی‌بينی دنيا را چقدر قشنگ رنگ‌آميزی كرده و بی‌آنكه من و تو بدونیم "جاهليت مدرن" را برايمان سوغات آورده است؟ توی وجود من و تو چقدر شک و شبهه انداخته است؟ توی رختخواب گرم و نرمت موقع نماز صبح؟ زمان پنهان كردن اسكناس‌هايت وقت ديدن صندوق صدقات؟ 🔹نفوذش را نمی‌بینی؟ 🔸موقع باز كردن سايت‌های ناجور اينترنت، میان تغییر لب و بینی و چهره انسان‌ها و دست بردن در کار خدا. 🔹او همين جاست. هرجا كه حق نباشد، هرجا كه از یاد خدا غافل باشیم. 🔸چقدر به شيطان نخ می‌دهيم!؟ 💠 ای مردم از گام‌های شیطان پیروی نکنید، همانا او برای شما دشمنی آشکار است. (بقره:۱۶۸)
🔆 ✍ هرچه کنی به خود کنی 🔹زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد، صاحب‌کارش ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود. 🔸سرانجام صاحب‌کار در حالی که با تأسف با این درخواست موافقت می‌کرد، از او خواست تا به‌عنوان آخرین کار، ساخت خانه‌ای را به عهده بگیرد. 🔹نجار نیز چون دلش چندان به این کار راضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با بی‌دقتی به ساختن خانه مشغول شد و کار را تمام کرد. 🔸زمان تحویل کلید، صاحب‌کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه‌ایست از طرف من به تو، به خاطر سال‌های همکاری! 🔹نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، در واقع اگر او می‌دانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن به‌کار می‌برد و تمام دقت خود را می‌کرد. 🔸این داستان زندگی ماست... 🔰گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هر روز می‌سازیم نداریم و در اثر یک اتفاق می‌فهمیم که مجبوریم در همین ساخته‌ها زندگی کنیم، اما فرصت‌ها از دست می‌روند و گاهی شاید، بازسازی آنچه ساخته‌ایم ممکن نباشد. ❇️ شما نجار زندگی خود هستید و روزها چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده می‌شوند...
🔆 ✍ کمال هم‌نشین اثر دارد 🔹وقتی کسی جلوی شما خمیازه می‌کشد معمولا شما هم اين كار را تكرار می‌كنيد. 🔸مسببِ این حالت، سلول‌های عصبی خاصی در مغز است که به آنها نورون‌های آینه‌ای می‌گویند. 🔹وظیفه این نورون‌ها، تقلیدِ ناآگاهانه از رفتار و کردار دیگران است. 🔸مراقب هم‌نشینان خود باشید؛ نورون‌های آینه‌ای مغزتان بدون آگاهی شما، شما را مشابه اطرافیانتان می‌کند. 🔰رسول خدا صلی الله علیه وآله: انسان بر دین دوستش خواهد بود، بنابراین هر یک از شما دقت کند که با چه کسی دوست می‌شود. 📚بحارالانوار جلد ۷۴ صفحه ۱۹۲
🔆 ✍ آبرو، آب جوی نیست 🔹زمانی در بچگی باغ انار بزرگی داشتيم. 🔸اواخر شهريور بود و همه فاميل اونجا جمع بودن. 🔹اون روز تعداد زيادی از كارگران بومی برای برداشت انار به باغ ما آمده بودند. 🔸ما بچه‌ها هم طبق معمول مشغول بازی كردن و خوش گذروندن بوديم! 🔹بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازی گرگم به هوا بود، اونم به‌خاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه‌ها و بوته‌ای انگوری كه در اين باغ وجود داشت. بعضی وقتا می‌تونستی، ساعت‌ها پنهان بشی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه!   🔸بعد از نهار بود كه تصميم به بازی گرفتيم. من زير يكی از اين درختان پنهان شده بودم كه ديدم يكی از كارگرای جوون‌تر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله‌ای كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره چاله رو با خاک پوشوند. 🔹دهاتی‌ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناک بود و با همين چند تا انار دزدی هم دلشون خوش بود! 🔸با خودم گفتم، انارهای ما رو می‌دزدی! صبر كن بلايی سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی. 🔹بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازی كردن ادامه دادم. به هيچ‌كس هم چيزی در اين مورد نگفتم! 🔸غروب كه همه كارگرها جمع شده بودن و می‌خواستن مزدشونو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم. 🔹نوبت رسيد به كارگری كه انارها رو زير خاک پنهان كرده بود. پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد و با صدای بلند گفتم: بابا من ديدم كه علی‌اصغر، انارها رو دزديد و زير خاک پنهان كرد! جاشم می‌تونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين! 🔸پدر خدا بيامرز ما، هيچ‌وقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرفم و نگاهی به من كرد. همه منتظر عكس‌العمل پدر بودن. 🔹بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی تو صورتم زد و گفت: برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی‌اصغر گفته بودم انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون! 🔸بعدشم رفت پيش علی‌اصغر و گفت: شما ببخشش، بچه است، اشتباه كرد. 🔹پولشو بهش داد، ۲۰ تومان هم روش گذاشت و گفت: اينم به‌خاطر زحمت اضافه‌ات! 🔸من گريه‌كنان رفتم تو اتاق، ديگه هم بيرون نيومدم! 🔹وقتی كارگرا رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد و گفت: می‌خواستم ازت عذرخواهی كنم! اما اين تو زندگيت هيچ‌وقت يادت نره كه هرگز با آبروی كسی بازی نكنی، علی‌اصغر كار بسيار ناشايستی كرده اما بردن آبروی انسانی جلوی فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت‌تره! 🔸شب علی‌اصغر اومد، سرشو پايين انداخته بود و پشت در وایستاده بود، كيسه‌ای دستش بود و گفت: اينو بده به حاج آقا و بگو از گناه من بگذره. 🔹وقتی بابام كيسه رو باز كرد، ديديم انارهابی كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايی كه بابا بهش داده بود. 
🔆 ✍ حفظ افراد ناشایست در قدرت 🔹فرمانده از افسر تک‌تیرانداز بالای برج پرسید: آیا تک‌تیرانداز دشمن در کارش مهارت دارد؟￸ 🔸افسر پاسخ داد: خیر قربان￸، در کارش خیلی هم ناشی است! 🔹فرمانده گفت: پس چرا تا حالا موفق به کشتن او نشده‌ای؟ 🔸افسر پاسخ داد: می‌ترسم او را بزنم، بعد یکی بهتر از او را بیاورند و همه ما را بکشد. به‌نظرم زنده بماند به‌نفع ماست قربان￸!! 🔹و این‌گونه است که کشورهای قدرتمند همواره از حضور افراد ناشایست در هدایت کشورهای ثروتمند و با غنی از منابع طبیعی شادمانند و حتی اگر در ظاهر بر طبل دشمنی می‌کوبند در باطن از ادامه حضورشان حمایت می‌کنند.