eitaa logo
دختران امنیت..اللّهُم عَجِل لوَلیَک الفَرَج...
1.4هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
8.1هزار ویدیو
9 فایل
فکری به سرم زد،ناگهان رفتم به ۱۴۰۰سال پیش ،روز عاشورا.اگر آن روز بودم چه میکردم ؟؟؟امروز در کشورم عاشوراست...پس بسم الله.. https://eitaa.com/joinchat/3625713894Cc38a95f05e کپی به شرط صلوات به نیت فرج🤲 ارتباط با ادمین: @Ehtesham01
مشاهده در ایتا
دانلود
توی شلوغی های ایستگاه آزادی،میز رو آماده کردیم و یه خانم تقریبا مسن روبه روی میز ایستاده بودن گویا منتظر کسی بودن🙂 از بنر های پشت سرمون و پوشش مون همه متوجه هدف کارمون میشدن(که برای چی اینجاییم)😍😊 کم کم داشت دور میز شلوغ میشد!🥰🤩 اون خانم خیلی توجه شون سمت ما جلب شد، منم از قصد موقع هدیه دادن و توضیح دادن فعالیت هامون صدامو بلند میکردم که ایشون هم بشنون 😅😁 اون خانم برای بار اول اومدن و با ترش رویی پرسیدن اینجا چیکار میکنید؟ 🤨😐 یسری توضیحات با توجه به طرز برخوردشون بهشون دادم سری بعد که تونستیم مخاطب هامون رو برای تست حجاب رضایت شون رو جلب کنیم و در عین حال دور میز خیلی شلوغ شده بود 😩😅 اون خانم برای بار دوم اومدن گفتن این هدیه ها چیه؟من بازم توضیح دادم و بهشون یه هدیه دادم 😊🎁 مجدد رفتن و اومدن اینبار با صورت گشاده گفتن میشه شال منو هم مثل این خانومه که بستی ببندی؟😍 گفتم چشم و براشون شال شون رو با یه گیره جذاب بستم 🧕🏻 ایشون تشکر کردن و رفتن🥰 یه ربع بعد دور میز با توجه به موقعیت ایستگاه خیلی شلوغ دیدم یکی رو شونه م میزنه برگشتم دیدم بازم خودشونن 😅☺️ گفتن میشه یادم بدی چجوری شالمو بستی؟!🤨😊 میخوام دیگه همیشه همینجوری ببندم!☺️😍 دختران امنیت♡________________ @security_girls
🌹 ✅ اى جالب از شيخ كافى 🚎 قبل از انقلاب بود داشتيم میرفتیم قم، ماشین نبود، ماشین‌های شیراز رو سوار شدیم... 👩 یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود، اون موقع هم که روسری سرشون نمی‌کردن...! مدام دقیقه‌ای یکبار موهاشو تکون می،داد و سرشو تکون می‌داد و موهاش می‌خورد تو صورت من...! مدام بلند می‌شد و می‌نِشَست و سر و صدا می‌کرد...! میخ‌واست یه جوری جلب توجه عمومی کنه ... برگشت ، یه مرتبه نگاه کرد به من و خانمم که کنار دست من نشسته بود... (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش) گفت ...: آقا اون بُقچِه چیه گذاشتی کنارت...؟ بردار تا يه نفر روى صندلى بشینه ... نگاه کردم دیدم به خانمِ ما میگه بُقچِه...! گفتم...: این خانم ماست ... گفت...: پس چرا اینطوری پیچیدیش...؟ همه مسافران هم ميخندیدند... گفتم...: خدایا کمکمون کن،نذار مضحکه اینا بشیم ... یهو دیدم یه ماشینی روش چادر کشیده از دور معلوم بود،یه چیزی به ذهنم رسید... بلند گفتم...: آقای راننده...! زد رو نیم ترمز... گفتم...:این چیه بغل ماشینت؟ گفت...:آقاجون،ماشینه!ماشین هم ندیدی تو، آخوند ...؟! گفتم...: بله دیدم... ولی این چیه روش کشیدن ...؟ گفت...: چادره روش کشیدن دیگه...! گفتم...: خب، چرا چادر روش کشیده...؟ گفت...: من از كجا بدونم، حتماً چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنه، انگولکش نکنه، خط نندازن روش... گفتم...: خب، چرا شما نِمی کِشی رو ماشینت...؟ گفت...: حاجی جون بشین تو رو قرآن، این ماشین عمومیه... ! کسی چادر روش نمی کشه...! اون خصوصیه روش چادر کشیدن...! منم زدم رو شونه شوهر این زنه و بهش گفتم...: این خصوصیه ، ما روش کشیدیم... ♡______________ @security_girls