eitaa logo
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
3.1هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
17.9هزار ویدیو
205 فایل
مجری سفرهای زیارتی: #عمره_عتبات_عالیات_عراق_سوریه #زیرنظرحج_و_زیارت کدشرکت ٥٧٥٣٠ ثبت ٥٥٤٦٦٨ تأسیس ١٣٩٨ 📳تلفن: ٠٩١٩٩١٨٩٤٧٢ ٠٢١٧٧١٥١٦٥٩ 🔴تهران پیروزی_ خ سی متری نیروی هوایی- خ مسیل منوچهری-خ۷/۲۵ روبروی بوستان پیروزی مسجد بقية الله الاعظم طبقه٤
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | (سری 1) 🏴ویژه (ع) 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | (سری 1) ▪️ (ع) 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | (سری ۱) 🏴ویژه (ص) 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💢 مردی شب‌ هنگام قبل از سپیده دم در ساحل دریا نشست و کیسه‌ای پر از سنگ یافت. پس دستش را داخل کیسه برد و سنگی از آن برداشت و به دریا انداخت. از صدای سنگ خوشش آمد که در دریا فرو می‌رفت لذا سنگی دیگر را برداشت و به دریا انداخت و همین‌طور به انداختن سنگ‌های داخل کیسه به دریا ادامه داد چرا که صدای سنگ‌ها به هنگام افتادن در آب ، این مرد را خوشحال می‌کرد و او را به وجد می‌آورد. به کارش ادامه داد تا اینکه هوا رو به روشنایی نهاد و معلوم شد در کیسه‌ای که کنارش قرار داشته فقط یک سنگ باقی مانده است هوا کاملا روشن شد و آن شخص به سنگ باقیمانده نگریست و دید که یک جواهر است و متوجه شد تمام آنهایی که قبلا به دریا انداخته و فکر کرده سنگ هستند جواهر بوده‌اند! لذا پیوسته انگشت پشیمانی خود می‌گزید و به خود می‌گفت : چقدر احمق هستم که آن همه جواهر را به دریا انداختم و فکر می‌کردم که همگی سنگ هستند آن هم بخاطر اینکه از صدای افتادن آنها در آب لذت ببرم!! به خدا قسم اگر از ارزش آنها باخبر بودم حتی یکی از آنها را نیز از دست نمی‌دادم. همه ما مانند آن مرد هستیم : کیسه جواهرات همان عمری است که داریم ساعت به ساعت به دریا می‌اندازیم. صدای آب همان کالاها، لذتها، شهوتها و تمایلات فناپذیر دنیا است که برای رسیدن به آن ها از طریق نامشروع به دنبالشان هستیم . تاریکی شب همان غفلت و بی‌خبری است. برآمدن روشنایی روز نیز آشکار شدن این حقیقت است که هنگام آمدن مرگ، بازگشتی در کار نیست، لذا از همین الآن بیدار شو و اوقات گرانبهای همچون جواهر خود را بدون فایده از دست نده چرا که پشیمان می‌شوی و پشیمانی هم سودی برایت ندارد ! 🌺 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
📌‏این جملات روز اربعین رهبر انقلاب را با طلا باید نوشت و سرلوحه زندگی کرد: 🔹«پول و مقام و قدرت و موقعیت‌های اجتماعی حقیرتر از آنند که هدف زندگی انسان قرار بگیرد. هدف زندگی، بندگی و رسیدن به خداست، راهش هم فقط همین است: سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم.» در ‎راه حسین بودن، هدف زندگی است.. 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📒۱۰۵۰۸- اربعین حسینی 🎤صوتی استاد مفسر ⏰ مدت: 08:57 💾 حجم: 3.9 MB 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
به نام خدا ❅السلام علیک یا اباعبدالله❅ ❅سلام بر مهدی، منجی انسان‌ها❅ ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ «گپ خودمانی دیگر با زائران اربعینی» آیا شنیده‌اید: «المعروفُ بقدرِ المَعرفَة»؛(۱) نیکی و احسان به اندازهٔ شناخت و معرفت است؟ این گفتاری زیباست که امام حسین علیه‌السلام از جدّش رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله شنیده است. در این فکر بودم که در ورای این همه احسان در اربعین حسینی، چقدر معرفت باید وجود داشته باشد!؟ عصا زنان با صدایی لرزان، و چشمانی اشکبار در مسیر زائران قرار گرفته و می‌گوید: «یا زائر! یا زائر! مای بارد»؛ زائر زائر! آب سرد. بعد می‌گوید: شما را به خدا بیایید خانهٔ من! درسته که خانهٔ من فقیرانه است، ولی بیایید تا امام حسین علیه‌السلام به من هم نگاه کند. التماس می‌کرد. غروب شد، ناامید به خانه رفت. اما امید داشت که روزهای بعد شاید بتواند چند زائر را به خانه‌اش ببرد. بالاخره موفق شد چند زائر را به خانه ببرد و از آنها پذیرایی کند. با حالی وصف ناپذیر، برای آنها تعریف می‌کرد: یکسال پس انداز می‌کنم تا در ایام اربعین بتوانم به اندازهٔ توانایی‌ام پذیرایی کنم. و می‌گفت: اینها برکت ابوسجاد (امام حسین علیه‌السلام) است. بخورید و مرا خوشحال کنید. به سخن ابتدایی‌ام برگردم، این پیرمرد عراقی، چه معرفتی از از امام حسین علیه‌السلام دارد که این‌گونه به زائران سیدالشهدا علیه‌السلام احسان و نیکی می‌کند؟! 🔸نکتهٔ طلایی: ما مدّعیان دوستی امام زمان علیه‌السلام به ازای معرفتی که نصیب و روزی‌مان کرده‌اند، برای حضرتش چقدر فداکاری کرده‌ایم؟! ┄┄┅┅┅❅💠❅┅┅┅┄┄ 📚۱. جامع الأخبار ۱: ۱۳۷. «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیّکَ الفَرَج»🤲 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتانیاهو با ما در نیوفت... ما دیوانه ایم...😂 دیوانه حسین علیه السلام بیخیال دنیا و مافيها ست و جز رضايت خدا و کسب محبت اهل بیت علیهم السلام هیچ تجارتی برایش سودمند نیست 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mehdi Rasoli Salam.mp3
5.4M
سلام ای قرار دل بی قرار... 🎙 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
قصه توبه کنندگان (توبه آهنگر) در كتاب انوار المجالس صفحه سیصدو چهارده نقل مى كند از حسن بصرى (و در چند كتاب دیگر دیدم از مرحوم شیخ بهائى نقل مى كنند) كه گفت: یك روز در بازار آهنگران بغداد مى گذشتم كه ناگهان چشمم افتاد به آهنگرى كه دستش را داخل كوره حدادى مى كند و آهن گداخته شده قرمز را مى گرفت بدون آنكه ابدا احساس سوزشى كند روى سن دان مى گذاشت و با پُتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد ومى ساخت. چون مشاهده این كار شگفت انگیز بود مرا وادار به پرسش از او كرد رفتم جلو سلام كردم جواب داد بعد پرسیدم آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته بشما آسیبى نمى رساند؟ آن مرد گفت: نه. گفتم چطور؟ گفت: یك ایّامى در اینجا خشك سالى و قحطى شد ولى من همه چیز در انبار داشتم. یكروز یك زن وجیه و خوش سیمائى نزد من آمد و گفت اى مرد من كودكانى یتیم و خردسال دارم و احتیاج به آذوقه و مقدارى گندم دارم خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى یتیم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده منهم چون بهمان یك نظر فریفته جمالش شده بودم، در مقابل خواسته اش گفتم: اگر گندم مى خواهى باید ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم. آن زن از این پیشنهاد ناراحت و روترش كرده و رفت. روز دوم باز آن زن نزدم آمد، در حالیكه اشك میریخت، سخن روز قبل را تكرار نمود، من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم، دوباره بادست خالى برگشت، دوباره روز سوّم دیدم آمد و خیلى التماس مى كند كه بچه هایم دارند مى میرند بیا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده من حرفم را تكرار كردم و دیدم آن زن بطرف من مى آید و پیداست كه از گرسنگى بى طاقت شده. خلاصه وقتى كه نزدیك مى شد به من گفت: اى مرد من و بچه هایم گرسنه هستیم بیا و رحمى كن و گندمى در اختیار ما بگذار؟ من گفتم:اى زن بیخودى وقت من و خودت را نگیر همان كه بهت گفتم بیا با من باش تا بتو گندم دهم. در این موقع زن به گریه افتاد و زیاد اشك ریخت و گفت: من هرگز از این كارهاى حرام نكردم و چون دیگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هایم غذائى نخورده ام بآنچه كه میگوئى ناچارا حاضرم ولى بیك شرط گفتم به چه شرطى ؟ گفت: بشرط اینكه مرا بجایى ببرى كه هیچ كس ما را نبیند. مرد آهنگر گفت: قبول كردم و خانه را خلوت كردم آنگاه زن را بنزد خود طلبیدم. همینكه خواستم از او بهره اى بردارم. دیدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب بمن گفت: اى مرد! چرا دروغ گفتى و خلاف شرطت عمل كردى ؟ گفتم كدام شرط؟ گفت: مگر بنا نبود مرا بجاى خلوت ببرى تا كسى ما را نبیند؟ گفتم: آرى مگر اینجا خلوت نیست ؟ گفت: چطورى اینجا خلوت است بآنكه پنج نفر مواظب ما هستند و مارا دارند مى بینند اول خداوند عالم و غیر از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند همه شان حاضراندو ما را مشاهده مى كنند با این حال تو خیال میكنى اینجا كسى نیست كه ما را ببیند؟ بعدا گفت: اى مرد بیا و از خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا منهم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند. من از این سخن متنبه شدم و با خود گفتم این زن با چنین فشار زندگى و شدت گرسنگى اینطور از خدا مى ترسید ولى تو كه این همه مورد نعمتهاى الهى قرار گرفته اى از او (خدا) نمى ترسى ؟ فورا توبه كردم و از آن زن دست كشیدم و گندمى را كه میخواست باو دادم و مرخصش كردم. زن چون این گذشت را از من دید و جریان را بر وفق عفت خود دید سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت اى خدا همینطور كه این مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنیا و آخرت را بر او سرد كن از همان لحظه كه آن زن این دعا را در حقم كرد حرارت آتش بر من بى اثر شد 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ره توشه زوار قسمت 16 ☀️ هزار سال پیش امام ما اینگونه از خداوند متعال تقاضا می نموده!!! ☀️ تحت قبه مقدسه با ضجه و التماس کار رو تموم کنیم 👈 پیشنهاد دانلود و نشر 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🕊‌ ↙️↙️↙️ ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ 💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔 ─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─