🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
╰✰🌼﷽🌼✰╮ #داستان_ظهور🌱 📝قسمت سیزدهم 🔻صداى شيطان به گوش مى رسد مدّتى مردم دنيا صداى جبرئيل و نداى
╰✰🌼﷽🌼✰╮
#داستان_ظهور🌱
📝قسمت چهاردهم
✨امشب، شب چهاردهم «مُحرّم» است و آسمان شهر مكه مهتابى است.
چهار شب از ظهور امام زمان مى گذرد و در شهر مكّه آرامش برقرار است، البته همچنان بيرون شهر سپاه سفيانى مستقر شده و شهر را در محاصره دارند.
سپاه سفيانى هراس دارد كه وارد شهر شود و با لشكر امام بجنگد.
آنها منتظرند تا نيروى كمكى از مدينه برسد تا بتوانند به جنگ امام بروند.
امشب، سيصد هزار نفر از سربازان سفيانى از مدينه به سوى مكّه حركت مى كنند.
سفيانى به آنان دستور داده تا شهر مكّه را تصرّف و كعبه را خراب كنند و امام را به قتل برسانند. اين نقشه شوم سفيانى است.
🔰به راستى، امام زمان كه فقط سيصد و سيزده سرباز دارد، چگونه مى خواهد در مقابل لشكرى با بيش از سيصد هزار سرباز مقابله كند؟
من مى دانم كه خدا هرگز ولىّ خود را تنها نمى گذارد.
سپاه سفيانى از مدينه به سمت مكّه حركت مى كند و بعد از اينكه از مدينه خارج شد در سرزمين #بیدا مستقر مى شود.
مى دانيد «بَيْدا» كجا است؟
حدود پانزده كيلومتر در جاده «مدينه» به سوى «مكّه» كه پيش بروى به سرزمين «بَيْدا» مى رسى.
پاسى از شب مى گذرد...
آن مرد كيست كه سراسيمه به اين سمت مى آيد؟
نگاه كن! ظاهرش نشان مى دهد كه اهل مكّه نيست. او از راهى دور آمده است.
آن مرد سراغ امام را مى گيرد، گويا كار مهمّى با آن حضرت دارد.
ياران امام، آن مرد را خدمت امام مى آورند.
آن مرد مى گويد: «اى سرورم! من مأموريّت دارم تا به شما مژده بزرگى بدهم، يكى از فرشتگان الهى به من فرمان داد تا پيش شما بيايم».
من که از ماجرا خبر ندارم،از شنیدن این سخن تعجب میکنم.چگونه است که این مرد ادّعا می کند که فرشتگان را دیده است؟!
#ادامه_دارد...
🌱أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌱
#امام_زمان
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🍃💐🍃
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
╰✰🌼﷽🌼✰╮ #داستان_ظهور🌱 📝قسمت چهاردهم ✨امشب، شب چهاردهم «مُحرّم» است و آسمان شهر مكه مهتابى است. چه
╰✰🌼﷽🌼✰╮
#داستان_ظهور🌱
📝قسمت پانزدهم
🔺لشكرى كه در دل زمين فرو مى رود
امام كه به همه چيز آگاهى دارد، مى گويد: «حكايت خود و برادرت را تعريف كن ».
آن مرد رو به امام
مى كند و چنين مى گويد: «من آمدهام تا بشارت دهم كه #سپاه_سفيانى_نابود_شد. من و برادرم از سربازان سفيانى بوديم و به دستور سفيانى براى تصرّف مكّه حركت كرديم. وقتى به سرزمين #بیدا رسيديم، هوا تاريك شده بود، براى همين، در آن صحرا منزل كرديم. ناگهان فريادى بلند در آن بيابان پيچيد: اى صحراى بَيْدا اين قوم ستمگر را در خود فرو ببر! ».
آن مرد سخن خود را چنين ادامه مى دهد: «سپس من با چشم خود ديدم كه زمين شكافته شد و تمام سپاه را در خود فرو برد. فقط من و برادرم باقى مانديم و هيچ اثرى از آن سپاه بزرگ باقى نماند. من وبرادرم مات و مبهوت مانده بوديم.
ناگهان فرشته اى را ديدم كه برادرم را صدا زد و گفت: اكنون به سوى سفيانى برو و به او خبر ده كه سپاهش در دل زمين فرو رفت. بعد از آن رو به من كرد و گفت: به مكّه برو و امام زمان را به نابودى دشمنانش بشارت ده و توبه كن».
حالا ديگر خيلى چيزها براى من روشن شده است.
آرى خداوند به وعده خود وفا نمود و دشمنان #امام_زمان را نابود كرد.
آن مرد كه از كرده خود پشيمان است، وقتى مهربانى امام را مى بيند توبه مى كند و توبه اش قبول مى شود.
آيا مى دانى آن فرشته اى كه با اين مرد سخن گفت كه بود؟
آن فريادى كه درصحراى «بَيْدا» بلند شد چه بود؟
او #جبرئيل بود كه به امر خدا به يارى لشكر حق آمده بود تا سپاه طاغوت را نابود كند.
سپاه سفيانى كه مى خواست كعبه را خراب كرده و با امام زمان بجنگد به عذاب خدا گرفتار شده و در دل زمين فرو رفته است.
خبر نابودى سپاه سفيانى به سرعت در همه جا پخش مى شود. گروهى از آنها كه از ماهها قبل، مكّه را محاصره كرده بودند، با شنيدن اين خبر فرار مى كنند.
#سفيانى كه در شهر #كوفه است با شنيدن اين خبر، ترس تمام وجودش را فرا مى گيرد و فكر حمله به مكّه را از سر خود بيرون مى كند.
#ادامه_دارد...
🌱أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌱
#امام_زمان
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🍃💐🍃
🕋 شرکت زیارتی سدرةالمنتهی 🕋
╰✰🌼﷽🌼✰╮ #داستان_ظهور🌱 📝قسمت بیست و پنجم 🔻انتقام از دشمنان مهتاب لشكر امام زمان"؏ج"به مدينه، شهر
╰✰🌼﷽🌼✰╮
#داستان_ظهور 🌱
📝قسمت بیست و هشتم
🔻سفيانى توبه مى كند ‼️
✍در اين مدتى كه امام در كوفه بودند هفتاد هزار نفر به لشكر او پيوسته اند.
هدف اصلى امام برقرارى عدالت و امنيت است و برای همین امام تصمیم مى گيرد تا به جنگ سفيانى برود. اين خبر به سفيانى مى رسد.
سفيانى به فكر فرو مى رود. او به ياد سيصد هزار نفرى مى افتد كه در سرزمين «#بَيْدا» به دل زمين فرو رفتند. او مى ترسد كه خودش هم به چنين سرنوشتى دچار شود.
اكنون، سفيانى تصميم مى گيرد #توبه كند و جان خويش را نجات دهد.
به راستى آيا امام توبه او را مى پذيرد؟
نگاه كن❗️
اين سفيانى است كه از لشكر خود جدا شده و تنهاىِ تنها به سوى امام مى آيد. چون او تنها آمده و سلاحى همراه خود ندارد، ياران به او اجازه مى دهند تا نزديك شود.
سفيانى نزد امام مى رود و با او گفتگو مى كند.
من بى صبرانه منتظر مى مانم ببينم نتيجه چه مى شود، آيا امام او را مى پذيرد.
هيچ كس فراموش نمى كند كه سفيانى جنايت هاى زيادى كرده است و هزاران نفر از شيعيان را به شهادت رسانده است.
آيا درست مى بينم؟
اين سفيانى است كه با امام #بيعت مى كند
امام توبه سفيانى را پذيرفته است.
جان به فداى تو اى امامِ مهربانى ها...
تو آن قدر مهربانى كه سفيانى را كه قاتلِ هزاران نفر است را نيز مى بخشی
پس چرا عدّه اى به دروغ مرا از شمشير تو ترسانده اند؟ براى چه من اين سخنان دروغ را باور كرده ام؟ چرا؟
اكنون سفيانى كه با امام بيعت كرده است به سوى لشكر خود باز مى گردد.
وقتى سفيانى به لشكر خود مى رسد، سربازانش به او مى گويند:
جناب فرمانده! سرانجام كار شما چه شد؟
من تسليم شدم و با امام بيعت كردم.
چه كار اشتباهى كرديد و ذلّت را براى خود خريديد.
منظور شما چيست؟
شما فرمانده لشكرى بزرگ بوديد و ما همه گوش به فرمان تو بوديم؛ امّا اكنون سربازى بيش نيستى كه بايد از فرمانده خود اطاعت كنى!
آرى سربازان سفيانى از نقطه ضعف او باخبرند و مى دانند كه او تشنه قدرت است. آنها اين گونه با احساسات او بازى مى كنند.
سفيانى ساعتى به فكر فرو مى رود و متأسفانه، سخنان آنان كار خودش را مى كند و سرانجام سفيانى را از تصميم خود پشيمان مى كند.
او اكنون بيعت خود را با امام مى شكند و تصميم مى گيرد تا به شهر كوفه يورش ببرد و با امام بجنگد.
#ادامه_دارد...
🌱أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌱
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🌸🕋👉@Sedrah👈🕋🌸
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🌸💐🌸