🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✔️ وقایع 6 #محرم_الحرام
1⃣ یاری طلبی حبیب بن مظاهر از بنی اسد
در شب ششم یا هفتم جناب #حبیب_بن_مظاهر اسدی با اذن #امام_حسین علیه السلام برای آوردن یاور و کمک به قبیله بنی اسد رفت . اسدیان پذیرفتند و حرکت کردند ولی جاسوسان به #عمر_سعد خبر دادند و او عده ای را فرستاد تا مانع آنها شوند لذا درگیری رخ داد که در این میان جمعی از بنی اسد شهید و زخمی و بقیه ناگزیر به فرار شدند و حبیب به خدمت حضرت آمده و جریان را عرض کرد .
2⃣ بازار آهنگران کوفه
از روز ششم محرم بازار آهنگران کوفه محل رفت و آمد و خرید و فروش زیادی بوده است هر کسی را می دیدی یا شمشير یا نیزه و یا تیزی می خرید و یا آنها را نزد آهنگران تیز می کرد و به سم آغشته می کرد ؛ برای ریختن خون جگر گوشه #رسول_خدا صلی الله علیه و آله و #علی_مرتضی علیه السلام و #فاطمه_زهرا سلام الله علیها و تمام تیرها مسموم بود و بعضي از آن تیرها یک شعبه و بعضي سه شعبه بودند .
3⃣ تراکم لشکر #یـــــزید در کربلا
در این روز لشکر زیادی براي جنگ با حضرت #اباعبدلله علیه السلام جمع شدند .
📚 #تقویم_شیعه
📚 بحارالانوار ج 45 ص 386
📚 معالی السبطین ج 1 ص 312
📚 لهوف ص 145
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
#تقویم_شیعه
20 محرّم🏴
1 ـ دفن بدن جُوْن در کربلا
🥀بعد از ده روز از واقعه عاشورا جمعی از بنی اسد بدن شریف جُوْن، غلام ابی ذر غفاری را پیدا کردند، در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطّر بود و سپس او را دفن کردند. (1)
جُون کسی بود که امیر المؤمنین علیه السلام او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید.
هنگامی که ابوذر را به ربذه تبعید کردند، این غلام برای کمک به او به ربذه رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیر المؤمنین علیه السلام بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی علیه السلام و سپس به خدمت امام حسین علیه السلام رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکّه و از مکه به کربلا آمد.
هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدّت گرفت او خدمت امام حسین علیه السلام آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.
🌷حضرت فرمودند :
در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی ! اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.
جون خود را به قدم های مبارک امام حسین علیه السلام انداخت و بوسید گفت :
ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه لیس شما بودم، حالا که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم ؟
جون با خود فکر کرد :
من کجا و این خاندان کجا ؟!
لذا عرضه داشت :
آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا ابا عبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمی شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد.
جون می گفت و گریه می کرد به حدّی که امام حسین علیه السلام گریستند و اجازه دادند.
با آنکه جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچّه ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند.
هر یک را به زبانی ساکت و به خیمه ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم نا پاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آنکه اطراف او را گرفتند و زخم های فراوانی به او وارد کردند.
هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین علیه السلام سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست، و دست مبارک بر سر و صورت جون کشید و فرمود :
«اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ وَ طَیِّب رِیحَهُ وَ احشُرهُ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام : بار الها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت علیهم السلام محشورش نما.
از برکت دعای حضرت روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید.
چنانکه وقتی بدن او را بعد از ده روز پیدا کردند صورتش منوّر و بویش معطّر بود. (2)
📚 منابع :
1. بحار الأنوار : ج 45، ص 22، 71. و ... .
2. وسیلة الدارین فی انصار الحسین علیه السلام : ص 115
#محرم 🖤 ¦
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
💔👉 🕋 @Sedrah🕋👈💔
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─.