eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
10.3هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
‏رفتگر محله چهره‌اش را پوشانده بود. معلوم بود همان مرد همیشگی نیست. جلو رفت و سلام داد و فهمید شهردار شهر است! قصه این بود که زن رفتگر محله مریض شده بود. به او مرخصی نمی‌دادند. می‌گفتند جایگزین ندارند. رفتگر مستقیم رفته بود پیش شهردار... خودش جای رفتگر آمده بود سر کار
نگاه هاے شمـا چیزی از جنس نجات است🌼 چشمتان کہ بہ گوشہ این شهر مےخورد... یادتان باشد ... سخت محتاج گوشہ چشمتان هستیم :) کمے نور مهمانمان کنید...♥️
آخرین روز رجب، بالحسین الھۍالعفو...
- ناشناس.mp3
حجم: 6.34M
وداع‌باماھ‌رجب😭 هم تموم شد....😔💔
🔰مقام معظم رهبری: شهید برونسی تحصیلات عالیه که نداشت، وقتی سخنرانی می کرد تأثیر حرفش از آدم های تحصیل کرده به مراتب بیش تر بود، کاملاً تحت تأثیر قرار می داد. روحیه انقلابی این است. 🌷سردار شهید #عبدالحسین_برونسی🌷 ولادت: ۱۳۲۱/۶/۳ روستای گلبوی کدکن از توابع تربت‌حیدریه شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۳ عملیات بدر پیکر پاکش در ۲۵ اسفند شناسایی و بالاخره پس از ۲۷ سال مفقودی در تاریخ ۱۹ اردیبهشت سال ۹۰، همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) بر دوش مردم مشهد تشییع و به خاک سپرده شد. هدیه به روح شهید برونسی فاتحه مع صلوات 🌹 اللهم صل علی محمد وآل محمد🌹🌹 #از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
آیا می دانید "حیا" چیست ؟🤔 . حیا آن است که :↓❤🍃 وقتی در هنگام ضرورت بیرون می روید🛵🌱 چشمان خود را به پایین بدوزید🌸💕 حیا آن است که :↓💡🌸 وقتی در هنگام ضرورت با نامحرم سخن گفتید💸😐 صدای خود را نازک نکنید🚜🍋 حیا آن است که :↓🍓🙃💕 -در جلو نامحرمان نخندید😇 حیا آن است که باحجاب باشیم😍 #پویش_حجاب_فاطمے
یاسَامِعَ‌ کُلِّ نَجْوى(موسوی): سلام علیکم ختم قران دارم . برای پدر بزرگ مرحومم سیدیونس موسوی🥀🍃 🖤💔 ممنون میشم دوستانی که قصد دارن شرکت کنن پی وی اعلام کنن🌹🌹 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 تا حالا ۶جز خونده شده😊🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 همراه با آقا اسماعیل از سه راه خرمشهر به سمت خط در حرکت بودیم . خودروی ما یک استیشن کولردار بود . چندنفر از بسیجی ها به محض دیدن استیشن ، دست بلند کردند. من هم مشتاقانه پا روی ترمز نهادم و آنها را سوار کردم. یکی از آنان ، همین که سوار شد و هوای خنک داخل را احساس کرد ، با لحن خاصی گفت : «واای ، شما چه جای خنکی نشسته اید!» آقا اسماعیل با شنیدن این جمله در خود فرو رفت و چیزی نگفت ؛ ولی وقتی آنان پیاده شدند ، به کولر اشاره کرد و گفت :«خاموشش کن!» بعد آن روز ، دیگر سوار خودروی کولر دار نشد و به تردد با یک ماشین آمبولانس قناعت کرد . روزی _ در آمبولانس _ سر صحبت را باز کرد و گفت : «من چون فرمانده هستم خودروی کولردار سوار شوم و بچه بسیجی ها در هوای گرم به سر ببرند ؟!» نگه جهان نوردی ، قدمی ز خود برون آ که ز خویش اگر گذشتی ، همه جا رسیده باشی 📚بدرقه ماه ص ۸۰