هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
✍فرازی از وصیتنامه شهیدحجت الله قاسمیان
فردای قیامت،هزاران شهید یقه ی ما را خواهند چسبید و خواهند گفت که با خونمان چه کردید؟ ما با سلاح ذکر و صبر و توکل به پیش می رویم تا متحقق کننده ی احکام باری تعالی باشیم.
🌷سالروز زمینی شدنت مبارک ای شهید راه حق 🌷
💠شهید بزرگوار از شهدای کربلای ۴هستند
اصلاحیه 🔴ویژه برنامهء بزرگداشت
حماسهء7دی،قیاممردم اهواز
♦سخنران:
▫حجتالاسلاموالمسلمینحاجتی
♦شاعر:
▫سیدعلیرضاشفیعی
♦مداحان:
▫کربلایی سیدمحسن امام
▫کربلایی مصطفی مروانی
زمان:
🕗 پنجشنبـه،6دی،ساعت۲۱
🔶مکان:
🔸فلکهپلپنجم،مسجدالغدیر
🔷با مشارکت:
🔹هیئتکریماهلبیتفاطمیهع
🔹هیئت فدائیان حسین ع
🔹هیئت انصار المهدی عج
🔹هیئت مکتب الزهرا س
🔹هیئت روضه الزهرا س
🍃🌸در محضر شهید
🔆جنگ که شروع شد علیرضا ۱۷سالش بود دلش می خواست برود جبهه ولی بخاطر سن کمش نمی ذاشتن به هر زحمتی بود مخفیانه رفت جبهه.
🔫توی منطقه کارهای عجیبی انجام می داد ادوات جنگی اختراع می کرد .یه چیزی ساخته بود به نام تیر بار آر پی جی، با این دستگاه می تونستند.
💣 پشت سر هم تعدادی از آر پی جی شلیک کنند اونقدر خوش فکر بود که به اون سن کمش شد فرمانده تخریب چی،توی بیست و چهار سالگی هم در دل خنثی کردن مین پودر شد .....رفت پیش معشوقش.
#شهید_سردار_علیرضا_عاصی🌷
#توجه
#توجه
همراهان ارجمند امشب پرسش و پاسخ طب اسلامی با حضور کارشناس محترم حجت الاسلام میر صالحی رو خواهیم داشت...
عزیزان از ساعت ۱۸ تا ۲۰ سوالات خودشونو مطرح کنند ان شاءالله از ساعت ۲۰ به بعد در خدمت استاد خواهیم بود.
#رسانه_باشید
http://eitaa.com/joinchat/1220673552C2694e69cf5
#خرما گرفته بود. به تک تک بچه ها تعارف میڪرد
بهش گفتم: #مرسی
گفت:"چی گفتی"
گفتم:مرسی
ایستاد و گفت" دیگه نگو مرسی #بگو👈 «خدا پدرو مادرت رو بیامرزه»
#حاج_احمد_متوسلیان
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت سی وهفتم 🔶 #زندگی سيد عاشق بچه بود. ميگفت: ميخوام چهار
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت سی وهشتم
🔶 #انگشتر
شخصيت عجيبی داشت. در مواقع شوخی و خنده سنگ تمام ميگذاشت.
اما از حد خارج نميشد. فراموش نميكنم. در قرارگاه كه بوديم سربازها بيشتر در كنار سيد بودند. او هم سعی ميكرد از اين موقعيت استفاده كند. يك شب در كنار سيد و سربازها نشسته بوديم. شروع كرد خاطرات خنده دار دوران جنگ و رزمنده ها را تعريف كرد. همه ميخنديدند. در پای ان رو به من كرد و گفت: خب حالا مجيد جان حمد و سوره ات را بخوان!شروع كردم به خواندن. بعد به سرباز بغل دستي اش گفت: حالا شما هم بخوان و همين طور بقيه ...سيد كاغذی در دست داشت و مطالبی روی آن مينوشت. روز بعد هر جا كه يكی از سربازها را تنها گير می آورد با خوشرويی ایرادات حمد و سوره اش را يادآور ميشد! به كارهای سيد دقت ميكردم. كارهايش هميشه بی عيب و نقص بود. كاری نميكرد كه كسی ضايع شود. حرمت همه را داشت، حتی سربازان بی سواد! در ايامی كه جهت دوره تكميلی تداوم آموزش به تهران آمده بوديم هميشه با هم بوديم.يك روز جمعه به حمام عمومی دانشکده رفتيم. تا جايی كه من به ياد دارم هيچ گاه غسل جمعه سيد ترك نشده بود. ميگفت: اگه آب دبه ای هزار تومن هم بشه حاضرم پول بدم، اما غسل جمعه من ترك نشه.حمام عمومی بود. در كنار حوض نشستیم و مشغول شستن شديم. سيد دوباره سر شوخی را بازكرد. يك بار آب سرد به طرف ما ميپاشيد. يك بار آب داغ و ...
خلاصه بساط خنده به راه بود. ما هم بيكار نبوديم! یک بار وقتی سيد مشغول
ُشستن خودش بود يك لگن آب يخ به طرف سيد پاشيدم. سيد متوجه شد و جا خالی داد اما اتفاق بدی افتاد! سيد انگشترهايش را درآورده و كنار حوض حمام گذاشته بود. بعد از اينكه آب را پاشيدم با تعجب ديدم رنگ از چهره سيد پريد. او به دنبال انگشترهايش ميگشت!
سيد چند تا انگشتر داشت. يكی از آنها از بقيه زيباتر بود. بعد از مدتی فهميدم که ظاهرًا این انگشتر هدیه ازدواج سيد است. آن انگشتركه سيد خيلی به آن علاقه داشت رفته بود. شدت آب، آن را به داخل چاه برده بود. ديگر كاری نميشد كرد. حتی با مسئول حمام هم صحبت
كرديم اما بی فايده بود.به شوخی گفتم. اين به دليل دلبستگی تو بود. تو نبايد به مال دنيا دل ببندی.گفت: راست ميگی. ولی اين هديه همسرم بود؛ خانمی كه ذريه حضرت زهرا سلام الله است. اگر بفهمد كه همين اوايل زندگی هديه اش را گم كردم بد ميشود.
خلاصه روز بعد به همراه او برای مرخصی راهی مازندران شديم. درحاليكه جای خالی انگشتر در دست سيد كاملًا مشخص بود. هنوز ناراحتی را در چهره اش حس ميکردم. او به منزلشان رفت و من هم راهی بابلسر شدم. دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شديم. خيلی خسته بودم. سرم را گذاشتم روی شانه سيد. خواب چشمانم را گرفته بود.
چشمانم در حال بسته شدن بود كه يكباره نگاهم به دست سيد افتاد. خواب
از سرم پريد! سرم را یکباره بلند کردم. دستش را در دستانم گرفتم. با چشمانی
گرد شده از تعجب گفتم: اين همون انگشتره!! خیلی آهسته گفت: آروم باش.
دوباره به انگشتر خيره شدم. خود خودش بود. من ديده بودم كه يك بار سيد به زمين خورد و گوشه نگين اين انگشتر پريد. بعد هم ديده بودم كه همان انگشتر به داخل فاضالب حمام افتاد. هيچ راهی هم برای پيدا كردن مجدد آن نبود. حالا همان انگشتر در دستان سيد قرار داشت!! با تعجب گفتم: تو رو خدا
بگو چي شده؟! هرچه اصرار كردم بی فايده بود. سيد حرف نميزد. مرتب ميخواست موضوع بحث را عوض كند اما اين موضوعی نبود كه به سادگی بتوان از كنارش گذشت!راهش را بلد بودم. وقتی رسيديم تهران و اطراف ما خلوت شد به چهره او خیره شدم. بعد سيد را به حق مادرش قسم دادم!
كمی مكث كرد. به من نگاه کرد و گفت: چيزی كه ميگويم تا زنده هستم جايی نقل نكن، حتي اگر توانستی، بعد از من هم به كسی نگو؛ چون تو را به خرافه گويی و ... متهم ميكنند.وقتی آن شب از هم جدا شديم. من با ناراحتی به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبيند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم.
گفتم: مادر جان، بيا و آبروی مرا بخر!
بعد هم طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابيدم. نيمه شب بود كه برای نماز شب بيدار شدم. مفاتيح من بالای سرم بود. مسواك و تنها انگشترم را روی آن گذاشته بودم.
موقع برخواستن مفاتيح را برداشتم و به بيرون اتاق رفتم. وضو گرفتم و آماده
نماز شب شدم. قبل از نماز به سمت مفاتيح رفتم تا انگشترم را در دست كنم.
يكباره و با تعجب ديدم كه دو انگشتر روي مفاتيح است!! وقتی با تعجب ديدم انگشتری كه در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتيح قرار داشت! با همان نگينی كه گوشه اش پريده بود، نميدانی چه حالی داشتم.
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#فرازے_از_وصیت_نامه_شهدا
🌻اقوام و دوستان حزبالهے !..
همه شما آگاهید و مےدانید ڪه مسلمان
مسئولیت زیادے دارد و تمام حرکتها
زیر ذرهبین #پروردگـار است.
🌲باید مواظب باشیم ڪه ریاستها،
قدرتها و زرق و برق دنیا گولمان نزند.
امروز حجت بر همه تمام است.
۱۲۴ هزار پیامبر براے انسان ڪردن ما آمدند.
💠و بعد از آن که امام امت مےفرمایند...
جبهه امروز از اهم واجبات است و هیچ چیز
نمےتواند مانع از جبهه رفتن شود با توجیه
ڪردن سر خودمان را ڪلاه مے گذاریم.
⚡برادران عزیز در هر زمان عمرو عاص
هست، منافق هست، ڪارشڪن است،...
همه نوع انسان هست، در ڪشور...
در موقعیت بسیار حساس قرار گرفتهایم
امتحان خدا فرا رسیده، خوشا به حال
آنهایے ڪه در امتحان قبول شوند.
🔻در میان تمام قشرها انسان ناباب هست،
حرڪت اینها باعث دل سردے شما نشود،
بگذارید تا اینها غرق در دنیا شوند.
آیا اینها در دنیا خواهند ماند؟ نه...
همه مےمیرند اما خوشا به حال آنهایے
ڪه زیبا رفتند و مےروند.
«شهید محمدعلے صادقے»
1_28110059.m4a
4.11M
🌹هرشب
این فایل صوتی کوتاه را هنگام خواب گوش کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
⚫ ضایعه درگذشت تنی چند از دانشجویان را در سانحه تصادف تسلیت عرض نموده و برای ایشان از درگاه خداوند مغفرت و برای خانواده هایشان صبر و اجر مسئلت داریم⚫
📋 گزاره : راه توبه باز است؛ در این آيه دو مسئله عنوان شده يكى سوء و ديگرى ظلم به نفس، و با توجه به قرينه مقابله و همچنين ريشه لغوى سوء كه به معنى زيان رسانيدن به ديگرى است، چنين استفاده مى شود كه هر نوع گناه اعم از اينكه انسان به ديگرى زيان برساند يا به خود، به هنگام توبه حقيقى و جبران، قابل آمرزش است. ضمن اینکه مطابق جمله پایانی آیه كه توبه حقيقى آنچنان اثر دارد، انسان در درون جان خود نتيجه آنرا مى يابد.
🔷 آیه روز:
و َمَنْ يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِيمًا (نساء / آیه 110)
🔶 ترجمه:
و هر كس كار بدى كند يا بر خويشتن ستم ورزد سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را آمرزنده مهربان خواهد يافت.
📅 چهارشنبه 5 دی 1397
#عبادی ، #توبه #استغفار ، #آمرزش
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
4_582493935813787770.mp3
2.97M
🔊روایتی دلنشین ازشهیدآوینی
""چه میجویی
عشق همین جاست...""
ما همه ی افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه کردیم..
ما ایثار را دیدیم...
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⚫️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت سی وهشتم 🔸 #دوست خیلی
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⚫️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت سی ونهم
🔸 #گمنامی
قبل اذان صبح برگشت ،پیکر شهید هم روی دوشش بود خستگی در چهره اش موج میزد . صبح برگه مرخصی را گرفت وبا شهید حرکت کردیم ماه قبل که در ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم فقط همین شهید مانده بود که ابراهیم او را آورده بود همه در تهران منتظر شهید بودند تشیع با شکوهی کردند
🔸با ابراهیم وچند نفر از رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم مشغول صحبت بودیم که پیرمردی جلو آمد من او را میشناختم پدر همان شهید بود همه ساکت بودند انگار میخواست چیزی بگوید . لحظاتی بعد سکوتش را شکست و گفت آقا ابراهیم ممنونم، اما پسرم
مکثی کرد وگفت پسرم از شما ناراحت است . لبخند از چهره ابراهیم رفت وبا تعجب گفت آخر چرا؟
بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود و با چشمان خیس اشک گفت :
دیشب پسرم را خواب دیدم گفت در مدتی که ما گمنام بودیم مادر سادات حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیه به ما سر میزد اما الان خبری نیست پسرم گفت شهدای گمنام مهمان ویژه حضرت صدیقه هستند
به ابراهیم نگاه کردم دانه های درشت اشک از گوشه چشمش غلط میخورد میتوانستم فکرش را بخوانم گمشده اش را پیدا کرده بود
گمنامی
بعد این ماجرا نگاه ورفتار #ابراهیم به کلی تغییر کرده بود و میگفت شک ندارم شهدای ما چیزی از اصحاب رسول خدا و امیر المومنین کم ندارند و مقامشان خیلی بالاست در همان مقر اندرز گو معمولا دو سه ساعت اول شب می خوابید وبعد بیرون میرفت بعد برای خواب به آشپز خانه میرفت که بعد پرس جو متوجه شدیم همه بچه های آشپزخانه اهل نمازشب بودند ابراهیم برای همین آنجا میرفت تا از نماز شبش کسی متوجه نشود واین حرکاتش مرا به یاد حدیثی از امام علی علیه السلام می انداخت که فرمودند
🌷شیعه من کسانی هستند که عابدان_درشب و شیران_درروز باشند
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
🍃🌷بسمِ الله الرَحمن الرَحیم🌷🍃
☘️الّلهُـــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج☘️
عرض سلام و ادب و خیر مقدم خدمت خوبان حاضر در کانال
ان شالله در این جمع به مطالعهی دسته جمعی کتاب فوق العاده و بی نظیر
#آشتی_با_امام_عصر_عج_الله_تعالی_فرجه_الشریف" نوشته ی دکتر علی هراتیان خواهیم پرداخت
◀️ان شالله هرروز ی قسمت از متن کتاب در کانال #خواهم_آمد_مهدویت_انتظار
گذاشته میشه!!!
◀️جهت قدمی در راه تعجیل ظهور آقا کانال را به دوستان و اطرافیانتان معرفی کنید
#خواهم_آمد_مهدویت_انتظار
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7