درهشتمین روزکمین،گلوله سمینوف نشست وسط دوابروی رستمعلی وپیشانیش راشكافت.
صدای یازهرای اوبلندشد.
مغزش پاشید روی تنم وكیسه های كمین،باپشت سر،آرام نشست رویِ زمین،سریع یك عكس ازش گرفتم،چندلحظه بعدبه شهادت رسید.
ناگهان ازتو كانال یکی دادزد؛رستمعلی نامه داری!فرمانده نامه رابازکرد، از طرف همسرش بود:
رستمعلی جان،امروزپدرشدی.
من هول شدم،سلام!
وای نمیدونی چقدرقشنگه
باباابوالقاسم،نام پسرت روگذاشته مهدی
عین خودته؛كشیده وسبزه وناز،کی میای عزیزم؟
ازجهادآمده بودند پی ات.میخوان اخراجت كنند.
خنده ام گرفت.
مگه نگفتی شان كه جبهه ای؟
شهیدرستمعلی آقاباباپور
#بابلسر-مازندران
https://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed