eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
10.5هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃 🍃🌹 🌸🌹تو روضه‌ها امانش نمی‌داد، عاشق و بود. 🌸🌹گاهی اوقات حتی آهنگ زنگ موبایلش هم صدای حاج منصور و روضه حضرت رقیه بود. من در تمام عمرم کسی رو به اندازه سید اهل بیت ندیدم. 🌸🌹خودم چندین مرتبه دیده بودم که در عزاداری شد، چند بارش رو من براش روضه خوندم. 🌸🌹 رفتیم اروند کنار، اونجا آب رو که می‌دیدیدم، دل‌هامون هوای روضه می‌کرد. اون هم 😭. 🌸🌹 سید گفت: شیخ بریم یه گوشه برای من روضه حضرت زهرا(س) بخون، اینجا عملیات با رمز مقدس یا فاطمه زهرا(س) بوده. بریم به عشق شهدا توسل داشته باشیم. 🌸🌹رفتیم گوشه‌ای نشستیم. آب بود و غربت اروند. هنوز هم بوی شهدا رو براحتی می‌شد از اون فضای معنوی حس کرد. بسم ‌الله گفتم و روضه رو شروع کردم. روضه به اوج خودش که رسید سید از خود شد. حال خیلی منقلبی داشت. مثل عادت همیشگی که من دیده بودم،‌ تو روضه دستش رو می‌گذاشت روی . آنجا هم داد می‌زد و می‌گفت: آخ مادر جان... خیلی جان سوز ناله می‌زد. مثل به دور خودش می‌پیچید. 🌸🌹کم‌کم بی‌حال شد و افتاد. من روضه رو قطع کردم. سرش رو گذاشتم روی زانوهام مقداری از آب اروند روی صورتش تا کمی حالش بهتر شد 🌾🌾🌾🌾🌾🌾 http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
مادر شهید محمدخانی 🔰نوروز ۹۲ همه ی خانواده به اتفاق عازم سفر حج عمره شدیم. یک شب🌙 وقتی برای نماز جماعت مغرب وعشابه رفتیم قرار گذاشتیم بعد از نماز در صحن مسجد النبی یکدیگر را ببینیم. همه کنار نزدیکترین دیوار به بقیع کنار هم👥 نشستیم. طوری که شرطه ها به ما شک نکنند و ما را بلند نکنند❌ 🔰محمدحسین حال خوشی داشت شروع کرد به خواندن روضه آتش و میخ و و ما آرام گریه میکردیم😭 که شرطه ها متوجه ما نشوند. وقتی به ما نزدیک میشدند محمد حسین صدایش را پایین می آورد🔉 و وقتی از ما فاصله میگرفتند بلند روضه می خواند🔊 🔰 از راه می رسد ومن جای خالیت👤 را بیشتر حس میکنم و چقدر دلم هوای خواندنت را می کند😔 https://eitaa.com/vaqf_hadi
💠 💠 🌱‌‌ ابراهیم هر وقت اسم مادر سادات به زبان می آورد بلافاصله میگفت: سلام الله علیها. یکبار در زورخانه مرشد بخاطر ایام فاطمیه شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا کرد. ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم روضه حضرت زهرا بخوانم. @komail31