#سخن_عشق💌
افرادی داشتیم که با سر و جان کار کردند، ولی واقعا خسته شدند. یکی از برادران خیلی کار کرد، زحمت کشید.
ایشان گفت: آقا من خسته شدم.
برادر! من خسته شدم، احتیاج به استراحت دارم، ما قبول می کنیم.
همه ی شما خسته شدید. واقعا این را قبول دارم.
به حدی رسیده که خودم هم بریدم.
ولی الآن در حالتی هستم که پدرم بمیرد نمی روم، مادرم بمیرد نمی روم!
📚: نبرد سید جابر
#مرد_میدان
#سربازولایت
#یادعزیزش_باصلوات