❤️ عهد دو سرباز....
ابوالفضل رفیق دوران کودکی ام بود، در یک محله زندگی می کردیم. باهم برای اعزام به خدمت اسم نوشتیم. ابوالفضل اعزام شد کرمان و من سیستان.
وقتی خبر شهادتش را شنیدم درخواست مرخصی کردم تا خودم را به تشییع جنازه اش برسانم و برای آخرین بار با او خداحافظی کنم، اما مرخصی ندادند. یادم می آید آخرین بار در مرخصی همدیگر را دیدیم، گلزار شهداء گلباف کرمان. گفت: «سیدکاش اسم مارو هم روی یکی از این قبرا بنویسند.»
هنوز صدایش در گوشم است، هیچ وقت از یاد نمی برم؛ قرار بود با هم شهید شویم، ولی ابوالفضل تنها رفت... دعا کنید من هم هرچه زودتر به او ملحق شوم ...
دعاکنید شهید شوم...💔🥺
#شهید_ابولفضل_مهدی_زاده
#خاطرات_شهدا