eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
10.5هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷کلام شهدا🌷 ❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬🌷❃ 🎋🎋🎋🎋 ✍می گفت: ما به اینجا نیامده ایم تا روی هر تپه ای سنگری بکنیم و خودمان را با زدن چهار تا گلوله مشغول کنیم!. آمده ایم تا نَفَس دشمن را ببریم؛ قیمتش را هم با خون مان می دهیم... ☘☘☘☘☘ . .🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 .☘☘☘☘☘☘☘☘ ✍حالا باید گفت: ما اینجا جمع نشده ایم که اعضای کانال و یا بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود!. ما آمده ایم خود را بسازیم؛ تا نفس را از نَفَس در بیاوریم... 💐💐💐💐💐💐 🌻🌻🌻🌻 @seedammar
🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن» 🔘می گفت: ما به اینجا نیامده ایم تا روی هر تپه ای سنگری بکنیم و خودمان را با زدن چهار تا گلوله مشغول کنیم!. آمده ایم تا نَفَس دشمن را ببریم؛ قیمتش را هم با خون مان می دهیم... 🔘حالا باید گفت: ما اینجا جمع نشده ایم که اعضای کانال و یا بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود!. ما آمده ایم خود را بسازیم؛ تا نفس را از نَفَس در بیاوریم... http://eitaa.com/joinchat/3293446147Ce2b08b67ed
🍃🌷 «اگر ڪسی او را نمی شناخت؛ هرگز باور نمی ڪرد ڪه با فرمانده ی لشڪر مقدس امام حسین (ع) روبروست ." » نماز جماعت ظهر تمام شد. جعبہ شیرینی را برداشت.😋 چون وقت تنگ بود؛ سریع خودش بہ هر نفر یڪی می داد و می رفت سراغ بعدی.» رسید بہ " حاج حسین خرازی" چون فرمانده بود ڪمرش را بیشتر خم ڪرد و جعبہ را پایین آورد.»☺️ ّ«رنگ حاجی عوض شد. با اخم😒 زد زیر جعبہ و گفت : "خودت مثل بقیه یڪی بده"»😊 راوی: آقای مرتضوی 🌷 🌷
#ڪلام_شهید هر چه ڪہ می‌ڪشیم و هر چہ ڪہ بر سَرمان می‌آید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد. #فرمانده_لشگر۱۴_امام‌حسین #شهید_حاج_حسین_خرازی
📝 « اگر ڪسی او را نمی‌شناخت ؛ هرگز باور نمی‌ڪرد ڪه با فرمانده‌ی لشڪر مقدس امام حسین (ع) روبروست ." » «نماز جماعت ظهر تمام شد . جعبہ شیرینی را برداشت . چون وقت تنگ بود ؛ سریع خودش بہ هر نفر یڪی می‌داد و می‌رفت سراغ بعدی .» « رسید بہ " حاج حسین خرازی" . چون فرمانده بود ڪمرش را بیشتر خم ڪرد و جعبہ را پایین آورد .» ّ« رنگ حاجی عوض شد . با اخم زد زیر جعبہ و گفت : "خودت مثل بقیه یڪی بده " » ✍  بہ نقل از آقای مرتضوی صلوات 🌷🍃 @seedammar
🔹 تواضع فرمانده لشگر مقدس امام حسین(ع) رفتم بیرون، برگشتم. هنوز حرف می‌زدند. پیرمرد می گفت «جوون! دستت چی شده؟ تو جبهه این طوری شدی یا مادر زادیه؟» حاج حسین خندید. آن یکی دستش را آورد بالا. گفت «این جای اون یکی رو هم پر می کنه. یه بار تو اصفهان با همین یه دست ده دوازده کیلو میوه خریدم برای مادرم. »پیرمرد ساکت بود. حوصله‌ام سر رفت. پرسیدم «پدر جان! تازه اومده‌ای لشکر؟» حواسش نبود. گفت «این، چه جوون بی تکبری بود. ازش خوشم اومد. دیدی چه طور حرفو عوض کرد؟ اسمش چیه این؟» گفتم «حاج حسین خرازی» یهو بلند شد راست نشست. گفت «حسین خرازی؟ فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین؟» عطر شهدا همراه لحظه هایتان التماس دعا 📚موضوع مرتبط: صلوات 🌷🌷
❤️ برای اینڪه معشــوقت را همیشہ در ڪنارت احساس ڪنـی باید دائما به یـادش باشی با " صـلــوات " با " اسـتـغـفـــار " و . . . « فَاذْڪُرونی اُذْڪُرْڪُمْ و اشْڪُروا لِی وَلا تَڪْفُـرُون . . . » سوره بقـره 12 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
چه تصویر زیبایی از تو در ذهن‌ها شکل می‌گیرد فرمانده لشکر حسین (ع) باشی آن هم بدون دست ...
در کردستان به باغ انگوری رسیدیم و دو تاحبه انگور از آن را خوردیم. بعد از آن حسین بسیار ناراحت شد و گفت: اجازه صاحب باغ را چه کنم؟ در آن روز یک صد تومانی را به آن شاخه انگور با نخ گره زدیم و زیر آن برای صاحب باغ نوشتیم: دو حبه از انگورها را خوردیم، راضی باش.