هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💞🌸 #خاطرات_شهید_به_روایت_همسر 🌸
🌷🌹پاک مردانی از جنس خدا🌷🌹
🌹🍃وقتی آقا سجاد برای خواستگاری آمدند، من 2 رکعت نماز خواندم و از خدا خواستم راه را به من نشان بدهد.
🌹🍃قرآن را که باز کردم آیه 37 سوره «نور» آمد که معنی آن این بود که میگفت «پاکمردانی که کسب و تجارت و دادوستد آنها را از یاد خداغافل نمیکند...» آقا سجاد واقعاً همینطور بود.
🌹🍃اولین بار موقع خواستگاری کمی از خانواده و شغلش گفت و خیلی تأکید داشت که من شغلم سخت است و حتی گفت که احتمال شهادت هم هست. من هم برادر و هم پدرم پاسدار بودند و از طرف دیگر آیه 37 سوره نور دلم را گرم کرده بود و تصمیم گرفتم پای همه سختیهایش بایستم
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
@seedammar
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
💞🌸 #فرازی_از_وصیتنامه 🌸💞
#شهید_سجاد_طاهرنیا
🍃🌸خداوند توفیق داد هر روز دو رکعت نماز برای #عاقبت_به_خیری از روز اول تولد بچه ها تا الان خواندم.
اگر در توان شما بود برایشان بخوانید.
🍃🌸یادتان باشد در تمامی مراحل زندگی، فقط به خدا #توکل کنید
🍃🌸دخترم فاطمه ی عزیزم، #حجابت را همیشه رعایت کن.
مثل مادرت چادر را که دست شما #امانت است، پاسداری کن.
🍃🌸 پسرم ،محمدحسین عزیز، شما را ندیدم، اما می دانم که شما هم مثل خواهرت هدیه ی حضرت رقیه (س) به من هستید.
با این که خیلی دوست داشتم ببینمت، اما نشد. چون من صدای #کمک_خواستن بچه های شیعیان را می شنیدم و نمی توانستم به صدای کمک خواستن آنها جواب ندهم.
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
@seedammar
#شهیدانه
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
از شهدا آموختم:
#شهید_سجاد_طاهرنیا
نمازشب را
#ابراهیم_هادی
پهلوانی را...
#حاج_همت
اخلاص را...
#باکری_ها
گمنامی را...
#علی_خلیلی
امر به معروف را...
#مجید_بقایی
فداکاری را...
#حاجی_برونسی
توسل را...
#مهدی_زین_الدین
سادگی را..
#سعید_طوقانی
جوانمردی و خوشرویی را...
#حسين_همدانى
خسته نشدن و تواضع را...
#عباس_بابایی
دوری از گناه را...
#صیاد_شیرازی
نماز اول وقت را...
از شهدا عشق و ایمان را آموختم...
بااین همه نمیدانم چرا، موقع عمل که میرسد، وامانده ام !!!
بجای شرمندگی و تنبلی باید بلند شوم و کاری کنم...
در اردوگاه سربازان مهدی (عج) بی حوصلگی و نا امیدی راه ندارد...
خدایا همانند شهدا مرا #مومن #مجاهد #انقلابی بخواه...
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#کمک_به_نیازمندان🛍
🔸اکثرا #شب ها این موادغذایی را میبردیم و خیلی دقت میکرد تا کسی تو کوچه نباشد و #آبروی آن خانواده نرود چون طرف مقابل خانم بود #آقاسجاد وسایل را بمن میداد تا تحویل بدهم
🔹یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم #فاطمه رقیه توی بغلم خواب بود از طرفی گونی برنج هم سنگین بود بنابر این نتوانستم پیاده شوم به آقا سجاد گفتم شما برو.
🔸کمی مکث کرد بعد پیاده شد درب صندق عقب ماشین🚘 را باز کرد گونی برنج را زمین گذاشت عینکش👓 را برداشت و داخل جیبش گذاشت بعد #زنگ_خانه را زد. از برداشتن عینکش تعجب کردم و به فکر🤔رفتم.
🔹از این کارش دو منظور به ذهنم رسید:
1.میخواست #نامحرم را نبیند
2.میخواست خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید نشناسد💯 و #خجالت نکشد.
🔸 #دلیل_دوم بذهنم قویتر بود چون چشمان آقا سجاد آستیکمات بود و دید نزدیکش مشکلی نداشت. هیچ وقت از او نپرسیدم چرا اینکار را کرد چون منظورش را فهمیده بودم و او را بهتر از هر کسی میشناختم👌مطمئن بودم که میخواست آن خانم #نیازمند او را نشناسد و خجالت نکشد. خیلی حواسش به همه چیز بود.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃صلوات