هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌼🍃🌼🍃 از ردِ پــاے " تـــو " مـے گیـــرد نــشــــاڹ، هــــر ڪـــہ دارد " آرزوے آســـــماڹ " #روزت
داستانی #بسیار_جالب و #شنیدنی به نقل از یکی از #همراهان کانال با نام مجازی کنیزالزهرا
🌺🌺
الهی به امید تو
من ۱۵سالم بود که بابا آسمونی شد
و الان که دارم این خاطره رو برای شما عزیزان بازگو🎤 میکنم ۱۸ سالمه
خیلی ناراحت بودم و بیتابی می کردم
ماجرای من و عمو وحید از اینجا شروع میشه👇👇
از زمانی که بابا آسمونی شد و 👧 دخترش رو تنها گذاشت هرشب موقع خواب گریه می کردم و بابامو می خواستم
تقریبا ۸ روز از آسمونی شدن بابام گذشته بود شب با گریه خوابیدم
شبا که میخوابیدم🌌
یه آقایی می اومد بخوابم
نمیدونستم کیه و چیه؟🤔
خواب ها ادامه داشت تا زمانی که....
توی خواب یه آقایی اومد پیشم و گفت فاطمه زهرا خانم ناراحت نباش😢
بابایی شما رو به آقا امام زمان عج سپرده
و حضرت(عج) شما رو بمن سپرده
من رو برد خونه شون و گفت تو برای همیشه دختر منی
گفتم میشه اسمتونو بدونم؟ گفتن من وحید هستم
وحید فرهنگی
چند وقتی فکرم مشغول بود
96/8/15بود خوابیدم
دوباره تو خواب عمو وحید رو دیدم
خیلی بیتاب بابا بودم
هیچکس بعد بابا به ما سر نمیزد😭
عمو وحید به من گفتن زهرا خانمِ من نباید ناراحت باشه
خودم بهش سر میزنم به شرطی که اشکاشو نبینم،
هر موقع دل تنگ بابایی میشم عمو وحید میاد بخوابم
هرچی کم دارم برام میاره تو خواب
من از شهادت عمو وحید خبر نداشتم
تا اینکه 8/16 تو اینترنت اسم ایشون رو سرچ کردم
و فهمیدم که روز قبل به شهادت رسیدند
عمو وحیدم به من گفت هر چی میخوای به من بگو
کسایی که بابا ندارن روشون نمیشه حرف دلشونو به کسی بگن
اما تو تا منو داری غمی نداری
حرف دلت رو بمن بگو تو دختر منی فاطمه زهرای منی🙈
عمو وحید من رو فاطمه زهرا صدا میکردن اما در حقیقت اسم من #نگین بود
راجع به این خواب حرفی به مامان نگفتم و فقط گفتم مامان یک آرزو دارم فقط تو میتونی برآوردش کنی،
کلید 🔑حل آرزوی من مامان بود مامانی گفت چی میخوای از من؟
تنها خواسته من از مامان این بود که بریم تو شناسنامه📓 اسمم رو عوض کنیم تا بالاخره مامان رو راضی کردم با هزار زحمت که اسمم رو عوض کرد تو شناسنامه
اسمم شد #فاطمه_زهرا
عمو وحید همش بهم میگه #زهرای_بابا
از موقعی که بابا فوت شده
هیچکس بهمون سر نمیزنه😞
بجز عمو وحید
کم و کسری هامم میده
همدم تنهایی های منه🙂
زیاد خواب ایشون رو میبینم
به صراحت میتونم بگم هر شبی که ناراحتم پیشمه و بخوابم میاد
عمو وحید یکبار از من پرسید"زهراخانم یکی از آرزو هاتو به من میگی؟
گفتم بله عمو،آرزو دارم زائر امام حسین ع باشم و خادم زائرها ی اربعین باشم یه لبخند کوچیکی زدن☺️ گفتن:
به آرزوهات قول رسیدن بده
به من گفتن نگران نباش
ان شاالله با هم زائر امام حسین ع میشیم
بعدش به من گفتن: منم به آرزوهایم قول رسیدن دادم
آرزوم این بود که شهید بشم و .....
یکی دیگه از آرزوهام این هست که یک دیدار با خانواده #شهید_فرهنگی داشته باشم😔
🍀🍀🍀 کانال شهید مهندس وحید فرهنگی والا 🍀🍀🍀
@shahid_vahid_farhangivala🌺