هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
راوی:همسر بزرگوار شهید محمد اینانلو
.
روزی که حرف از رفتن و راهی شدنش پیش آمد، من مخالفتی نکردم. چون نمیخواستم که شرمنده اهل بیت شوم.من همیشه با خود میگفتم که اگر روز عاشورا و زمان امام حسین (ع) بودم ایشان را یاری میکردم. روزی که آقا محمد از رفتن صحبت کرد، روز امتحان من بود ، باید ثابت میکردم که چقدر به اعتقاداتم پایبندم.
من همسرم را با جان و دل و با دستهای خودم برای دفاع از اسلام و دفاع از عقیله بنیهاشم راهی سوریه کردم
.
محمد خیلی به ائمه ارادت داشت ، ولی چهارتن از این بزرگواران همه زندگی محمد بودند ؛
حضرت زهرا (س) ، امام حسین (ع ) ، امام رضا (ع) و حضرت علی اکبر (ع) . امروز که به شهادت محمدم نگاه میکنم ، میبینم ارادت او کار خودش را کرد و آنها با محمد معامله کردند ... محمد در رکاب امام حسین (ع) در صحرای کرب و بلای سوریه شهید شد ،
چون حضرت زهرا (س) بینام و نشان ؛
و مانند امام رضا (ع) در کشوری غریب ؛ و چون علیاکبر (ع) در سن 27 سالگی آسمانی شد . او به هر آنچه دوست داشت رسید . روزهای بیمحمد بر من سخت میگذرد ، همه دلتنگیهای همسرانهام را گذاشتهام پیش مادرمان حضرت زهرا (س) و زینب (س) تا در قیامت سرمان را بالا بگیریم و بگوییم : « اللهم تقبل منا هذا القلیل
.
روایت همرزم شهید جانباز مدافع حرم حبیب عبداللهی:
شب عملیات به محمد گفتم برو به خانوم و دخترت زنگ بزن. مدام بهانه میآورد و زنگ نمیزد. گفتم یعنی تو از حلما دل کندی؟ گفت آره دل کندم. هر کاری کردم تماس نگرفت. آخر گفت تو را به خدا اذیت نکن. من احساس دارم؛ زنگ بزنم حسابی به هم میریزم. دلم گیر میکند. به خدا شهدا احساس داشتند. زن و بچههایشان را خیلی دوست داشتند....
.
#شهید_محمد_اینانلو