eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے
2.4هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
132 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات کانالهای دیگر ما #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ 🔸قسمت پنجاه 🔸 در خوزستان ابتدا به شهر شوش رفتیم زیارت حضرت دانیال نبی علیه السلام آنجا خبر دار شدیم کلیه نیروهای داوطلب به نام بسیجی در قالب گردان وتیپ ها تقسیم بندی میشدند در حین زیارت حاج علی فضلی را دیدیم وبا خوشحالی ما را به همراه خود به تیپ المهدی برد وبچه های اندرزگو را بین گردانها تقسیم کرد کار آمادگی نیروها خیلی سریع انجام شد وبعد شناسایی در اول فروردین ۱۳۶۱ عملیات با رمز سلام الله علیه آغاز شد عصر همان روز فرماندهان گردان را به منطقه عملیاتی بردند واز دور نحوه کار را توضیح دادند سخت ترین قسمت عملیات به عهده گردانهای تیپ المهدی بود بانزدیک شدن غروب عملیات شروع شد ساعت دو نیمه شب به جایی رسیدیم که در میان دشت بچه های گردان نشسته بودند ابراهیم گفت اینجا چکار میکنید شما باید به خط دشمن بزنید گفتند دستور فرمانده است ابراهیم جلو رفت وبه فرمانده گفت چرا اینجا نشسته اید فرمانده گفت جلو میدان مین است وما تخریبچی نداریم با قرار گاه تماس گرفتیم تخریبچی در راه است ابراهیم گفت نمیشه صبر کرد و رو به بچه ها کرد وگفت چند نفر داوطلب از جان گذشته میخواهیم 😳چند نفر همراه ابراهیم دویدند ابراهیم پایش را به زمین میکشید وجلو میرفت نفس در سینه ها حبس شد هر لحظه منتظر انفجار بودیم لحظات سختی میگذشت تا اینکه به انتهای مسیر رسیدند خدا را شکر این مسیر مین کار گذاشته نشد وبعد عبور از مین به مواضع دشمن حمله کردیم وبعد تصرف زیاد جلو نرفتیم نزدیک صبح ابراهیم بر اثر اصابت ترکش به عقب انتقال داده شد خواستند با هواپیما🚁 به یکی از شهر ها انتقال دهند که با اصرار از هوا پیما خارج شد وبرگشت بعد اون شب طرح بعدی عملیات به اطلاع فرماندهان رسید کار مهم این مرحله تصرف توپخانه دشمن بود وپیروزی این عملیات منوط به تصرف این توپخانه بود شب بعدی بچه ها به طرف توپخانه حرکت کردند اما هرچه جلو رفتیم به توپخانه نرسیدیم بعد شش کیلو متر پیاده روی به دشتی رسیدیم اینجا بچه ها خسته شده بودند گرچه گم شده بودیم اما آرامش عجیبی بین بچها بود وبچه ها نیم ساعتی را استراحت کردند بعد ها در مصاحبه اش گفت در آن دشت هرچه حرکت میکردیم چیزی نمیدیدیم لذا همانجا سجده رفتم وخدا را بحق سلام الله علیه وائمه معصومین قسم دادم وچیزی که به ذهن ما می رسید توسل بود کسی نفهمید آن شب چه اتفاقی در سجده افتاده بود اما دقایقی بعد ابراهیم به سمت چپ نیرو ها رفت وپس از طی حدود یک کیلومتر به خاکریزی میرسد که پشت آن تعداد زیادی از انواع توپ وسلاح های سنگین مشاهده میکند نیروهای عراقی در آرامش استراحت میکردند ابراهیم سریع برگشت وبا علی موحد درمیان گذاشت وبچه ها را پشت خاکریز بردند در بین راه به بچه ها میگفت تا نگفتیم شلیک نکنید تا میتواتید اسیر بگیرید آن شب بچه ها توانستند با کمترین درگیری وبا شعار و ندای یازهرا سلام الله علیه توپخانه ارتش عراق راتصرف کنند هم بعد گشت با یک عراقی که فکر نمیکرد توپخانه تصرف شده برگشت وگفت چون مسلح نبود با اون کشتی گرفته و به زمین زده واسیرش کرده وهمینطور دو تانکی که به سمت ما میآمدند ابراهیم با باز کردن برجک تانک اونها رو اسیر کرد هنوز هوا روشن نشده بود که به ابراهیم گفتم دقت کردی که ما از پشت به دشمن حمله کردیم با تعجب گفت نه چطور مگه؟! ادامه دادم دشمن از سمت جلو با نیروهای زیادی منتظرما بود ولی خدا خواست ما راه را گم کردیم واز راه دیگر آمدیم تا به آنها نخوریم وتوپخانه را به راحتی تصرف کنیم دشمن هم تا ساعت دو بامداد آماده باش بود وبعد آن مشغول به استراحت شدند واین تاخیر ما باعث شد به راحتی به آنها حمله کنیم این جمله را باید با ✨طلا نوشت وبر تک تک خیابانهای این شهر زد که چگونه در تنگنا ها ما پیروز شدیم 🌷خداوند میفرماید شما برای دین خدا حرکت کنید من را از آنجا که گمانش را نکنید به شما میرسانم 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃