هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
#قسمت_چهارم #قصه_ناگفته_شهدا_پدافند_سایت #راداری_سوباشی پس از شروع تجاوز منافقین کوردل به خاک پا
#قصه_ناگفته_شهدا_پدافند_سایت
#راداری_سوباشی
#قسمت_پنجم
شهید سرتیپ دوم کنترل شکاری فرهاد دستنبو در تاریخ 20/10/1330 در شهرستان سنندج متولد شد. پس از گذراندن دوران تحصیلات متوسطه با موفقیت از پس امتحانات دشوار استخدامی نیروی هوایی برآمده و افتخار برتن نمودن لباس مقدس سربازی در پدافند هوایی نیروی هوایی ارتش را نصیب خود نمود.اگرچه تاریخ استخدام وی در فرماندهی آموزشهای هوایی نیروی هوایی 1/6/1351 می باشد اما بنا براظهار نظر همکاران نزدیک وی، به دلیل هوش بالا و پشتکار فراوان دارای تجربه ای بیش از سنوات خدمتی بود. در طی دوران آموزشی یکی از مستعد ترین هنر جویان بوده به گونه ایکه سرآمد تمام همرزمان بوده و بدون هیچ گونه چشم داشتی معلومات علمی وتخصصی خود را در اختیار آنان قرار می داد. در تقسیمات تخصصی به دلیل کسب نمره علمی بالا وارد تخصص کنترل شکاری شده و به عنوان افسر FC خدمت در سایتهای راداری را آغاز نمود. در سال 1353 با سرکار خانم فاطمه طبال ازدواج نمود که ثمره این ازدواج فرخنده چهار فرزند پسر با نامهای فریور ،فربد،فرهوش و فرداد است. بنا به خواست آن شهید بزرگوار فرزندانش ادامه تحصیل داده و یادگاران ارشد آن عزیز سفر کرده (فریور و فربد) در رشته تحصیلی دندانپزشکی موفق به اخذ مدرک دکتری با نمرات ممتاز شدند.
فرهوش و فرداد نیز دارای تحصیلات عالیه می باشند. در سالهای خدمت در گروههای پدافندهوایی تبریز ،بوشهر و همدان خدمت نمود. وی آنچنان در انجام وظایف خود کوشا و با تعصب عمل می نمود که در زمان تولد آخرین فرزند خود (فرداد)در سال1366 در منطقه عملیاتی حضور داشته و شادی حضور در کنار خانواده در زمان تولد فرزند را با اعتقاد به اهمیت تامین امنیت میلیونها ایرانی فدا نموده ومنطقه عملیاتی را ترک ننمود. همکاران وی را مردی عارف و به دور از تعلقات دنیوی دانسته و هنوز هم از مهارت بالای وی در تخصص کنترل شکاری و روحیه ایثار و فداکاری وی مثالها می زنند.
#ادامه_دارد
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
@seedammar
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#ڪتاب_عارفانه🌙
#قسمت_پنجم
یکے از همرزمانش میگفت:در لحظه ی
شهـ🌹ـادت
ترکشے به پهلویش 😭اصابــت کرد. وقتے به زمین
افتاد ازما خواست اورا بلند کنیــم.
وقتے روے پایش ایستاد رو به سمت کربلا دستـش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان
جارے کرد : (السلام علیک یاابا عبدالله)💚
بعد هم به همان حالت به دیدار ارباب بے کفن خود رفت. براے همین دستش هنوز به شانه ے
ادب بر سینہ اش قرار دارد!
براے من عجیب بود. چرا طلّاب علوم دینے وشاگـردان استاد، که معمولا انسان هاے صبور هستند در فراق این دوست ،طاقت از کف داده اند!؟
پیکر شہــ🌹ـید را داخل قبر گذاشتند ولحد راچیدند.
شخصے کہ آخریـن لحد را گذاشت، وبیرون آمد، رنگش پریده بود!
پرسیدم:چیزے شده؟!
گفت:وقتے آخرین سنگ را عوض کردم ناگهان بوے عطر فضای قبر را پر کرد. باور کنید باهمہ ی
عطــ🌸ـرهاے دنیایے فرق داشـت!
✨✨✨
امروز مراسم ختم این شہــ🌹ـید است . رفقا گفته اند
:خود استاد حق شناس در مراسم حضور می یابند! فراق این جوان براے استاد بسیار سخت بود.
من در اطراف درب مسجــ🕌ـد امین الدوله ایستادم.
می خواستم به همراه استاد وارد مسجد شوم. دقایقے بعد این مرد خدا از پیچ کوچہ عبور کرد وبه همراه چندتن از شاگردان به مسجد نزدیک شد.
این پیر اهل دل در جلوے درب مسجد سرشان
را بالا آوردند ونگاهے به اطرافیان کردند.
بعد باحالتے نالان و افسرده😔 گفتند: آه آه، آقاجان ... دوباره، آهے از سر حسرت کشیدند و فرمودند:(بروید در این تہران بگردیدو ببینید کسے مانند این احمد آقا پیدا مے کنید؟!)
✨✨✨
...شب موقع نماز فرا رسید. درشبہاے دوشنبه وغروب جمعہ ایشان مجلس موعظه داشتند.
یک صندلے برایشان مےگذاشتند واین مرد وارسته
مشغول صحبت می شد.
آن شب بین دونماز سخنرانے نداشتند،اما ازجا بلند شدندو روے صندلے قرار گرفتند.
بعد شروع به صحبت کردند. موضوع صحبت ایشان به همین شہــ🌹ـید مربوط می شد.
در اواخر سخنان خود دوباره آهے از سرحسرت
در فراق این شہـ🌹ـید کشـیدند.
بعد در عظمت این شہــ🌹ـید فرمودند:(این شہید را دیشب در عالــم رویا دیدم. از احمد پرسیـدم چہ خبر؟
به من فــرمود: تمام مطـالـبے که (از برزخ و...) مے گویند حق است. ازشب اول قبر وسوال و...اما من را بےحســاب وکتـاب بردند.
بعد مکثے کردند و فرمودند...
#ادامه_دارد
یاعلی
✨✨✨
#منبع: انتشارات شهیـد ابراهیم هادے
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🕊🕊🕊
@seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
www.iranseda.irpart5_manzendeam.mp3
زمان:
حجم:
7.29M
نمایش صوتی کتاب "من زنده ام" 📚🎧
"خاطرات دوران اسارت معصومه آباد"
#قسمت_پنجم
#من_زنده_ام
#معصومه_آباد
@seedammar