eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
8.8هزار ویدیو
138 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶 قسمت چهارم 🔶 #فرزند_اذان تازه ازدواج کرده بودم. در یکی از ا
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت پنجم 🔶 پسر اول خانواده بود. خدا بعد از او دو پسر دیگر به نامهای حسن و حسین و دو دختر به خانواده ما عطا كرد. اما جایگاه در خانواده اهمیت خاصی داشت. او پسری قوی و در عین حال مهربان بود. در ایام تعطیلی به مغازه کفاشی می رفت و کمک پدر بود. هر زمان کسی کاری داشت به اوکمک می کرد. یک بار در حین بازی به زمین خورد. یک تکه شیشه تیز پشت کتف او را برید. خون به شدت جاری شد. بچه ها همه ترسیدند و فرار کردند. اما مجتبی خم به ابرو نیاورد. از همان موقع مشخص بود که پسر خیلی توداری است. از دوران بچگی با چند نوجوان خوب در محل رفیق شده بود. همیشه با آنها بود. با هم مسجد می رفتند، بازی می کردند و ... دبستان را در مدرسه حشمت داوری شهدای بخش هشت گذراند. راهنمایی را به مدرسه مرداویج شهید دانش رفت. این ایام مصادف با درگیریهای انقلاب بود. پدر نگران بود که دوستان ناباب برای فرزندش مشکلی ایجاد نکنند. او همیشه مانند یک دوست با فرزندش صحبت ميکرد. می گفت: »پسرم دوست واقعی کسی نیست که همیشه تو را می خنداند، بلکه دوست خوب باید مانند آیینه باشد. عیب و مشکلات تو را نیز به تو نشان دهد.قدرت بدنی، اخلاق و درس خوب باعث شده بود که دوستان زیادی در اطراف او جمع شوند. بچه های محل می گفتند: وقتی با هم به رودخانه تجن می رویم، مجتبی یکباره به زیر آب می رود و بعد از چند لحظه با یک ماهی زنده برمی گردد! واقعًا هیچ کس جرئت و قدرت مجتبی را ندارد. ایام انقلاب بود. در بسیاری از جوانان محل نیز انقلاب درونی صورت گرفت. مجتبی با اینکه فقط دوازده سال داشت اما همراه دوست همیشگی خود یحیی کاکویی در همه اجتماعات و تظاهرات شرکت می کرد. از همان ایام کودکی و نوجوانی محبت اهل بیت: در وجود او ریشه دوانده بود. با پدر و یا دوستان در جلسات مختلفی که در سطح شهر تشکیل می شد شرکت می کرد. مجتبی بسیار اهل شوخی و مزاح بود. یکی از دلایلی که باعث ميشد بچه های محل و حتی بچه های فامیل جذب او شوند همین بود. 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
ra mazare shohda.mp3
1.04M
🎵 #صوت_شهدایی ✨میریم مزار شهدا 🎤🎤 #مجتبی #رمضانی 🍃🌹🍃🌹 @seedammar #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
ra mazare shohda.mp3
1.04M
🎵 #صوت_شهدایی ✨میریم مزار شهدا 🎤🎤 #مجتبی #رمضانی 🍃🌹🍃🌹 @seedammar #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
💞لطف پیش از عملیات کربلای ۴، شهید که اهل درود بود، به مجتبی گفت: مادرم فاطمه *سلام الله علیها* مرا پذیرفته، بهتره تو با من نیای! گفت: اتفاقا باهات می آم، شاید مادرت دست تو رو گرفت و تو دست منو. تیربارچی بود و سیدجلال هم کمک تیربارچی شد. و هر دو کنارِ هم به شهادت رسیدند. ✍به روایت دوست و همرزم شهید 🍃🌹🍃صلوات
📞 از به همه خواهران: 🔰چه زیباست سیاهی شما، نمی‌دانم این چه حسی بود که چادر شما به من می‌داد😍 اما می‌دانم که با دیدن آن امید، قوت قلب و می‌گرفتم. 🔰باور کنید چادر شما است، قدر این نعمت را بدانید که به برکتِ مجاهدت حضرت‌ زهرا سلام‌الله‌علیها♥️ بدست آمده است. 🔰امیدوارم که رنگ سیاه چادر شما کم‌رنگ و پریده نشود و خدا نکند که روزی شما کم‌ رنگ و کم‌ اهمیت شود. که اگر خدای ناخواسته این چنین شود اصلا دوست نمی‌دارم📛 به ملاقات من سَرِ مزار بیایید😔 🌹🍃🌹🍃صلوات @seedammar