eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
8.6هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨ 🌘 قبل از اذان صبح برگشت. پیکر شهید هم روی دوشش بود . خسته بود .برگه مرخصی را گرفت. بعد از نماز باپیکر شهید حرکت کردیم خسته بود وخوشحال . 🗻 می گفت :یک ماه قبل روی ارتفاعات بازی دراز عملیات داشتیم . فقط همین شهید جا مانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه ، خدا لطف کردو توانستیم اورا بیاوریم . 🌀 خبر رسیده بود تهران. همه منتظر پیکر شهید بودند. روز بعداز میدان خراسان تشییع باشکوهی برگزارشد. 🎇 می خواستیم چند روزی تهران بمانیم اما به خاطر عملیات قرارشد فردا شب از مسجد حرکت کنیم. با ابراهیم وچند نفراز رفقا جلوی مسجد ایستاده بودیم. بعداز نماز مشغول صحبت وخنده بودیم . پیرمردی جلو آمد پدر شهید ی بود که ابراهیم ،از بالای ارتفاعات آورده بود سلام کردیم وجواب داد. 🗿 همه ساکت بودند. انگار می خواهد چیزی بگوید ،اما ! سکوتش را شکست ؛ آقا ابراهیم ممنونم ؛زحمت کشیدی ، اما پسرم..... پیر مرد مکثی کرد وگفت:پسرم از دست شما ناراحت است !! ▫لبخند از چهره همیشه خندان ابراهیم رفت . ⁉ چشمانش گرد شده بود از تعجب ،آخر چرا !!! بغض گلوی پیرمرد را گرفته بود . چشمانش خیس از اشک بود . ⚡صدایش هم لرزان وخسته. دیشب پسرم را در خواب دیدم . می گفت :درمدتی که گمنام وبی نشان بر خاک جبهه افتاده بودیم ، هر شب.... (س) به ما سر می زد . اما حالا!دیگر چنین خبری نیست می گویند: ! 🔘 پیرمرد دیگر ادامه نداد. سکوت جمع مارا گرفته بود. به ابراهیم نگاه کردم. 💦 دانه های اشک از چشمانش غلط میخورد وپایین می آمد . می توانستم فکرش را بخوانم... را پیدا کرده ! 📚سلام بر ابراهیم ۱ 🔶 @seedammar