#شهیدآنه🕊
#شهیدمالکوم_ایکس🌷
اگر مراقب نباشید
رسانه هابا شما کاری خواهند کرد
که از مظلوم متنفرباشید
و به ظالم عشق بورزید.
#شهیدآنه🕊
#شهیدحاج_احمدمتوسلیان🌷
هر شهری که توسط اسرائیلیها محاصر شده آزاد خواهیم کرد و اسرائیل را به سقوط می کشانیم....
#شهیدآنه
#شهیدمحمدالساری🌷
#شهیدمقاومت_بحرین🌷
در آخرین توئیت خود این جمله از امام خامنهای را نوشته بود:
انسان بدون مجاهدت در دنيا و آخرت
به چیزی نخواهد رسید...
#شهیدآنه🕊
#شهیدآرمان_علی_وردی🌷
آرمان در غذا خوردن خود نیز خیلی دقت میکرد. چون همسرم اهل شمال است، ما سالانه از شمال برنج میگرفتیم، اما آرمان تا زمانی که مطمئن نمیشد که ما خمس برنج را پرداخت کردیم یا نه از آن نمیخورد!
تا این حد مسائل شرعی را رعایت میکرد.
آرمان هر قدر که در توان مالیاش بود، به نیازمندان کمک میکرد، بدون آنکه کسی بفهمد.
اما وقتی که در مورد آن صحبت میکرد، من میفهمیدم. مثلاً میگفت: مامان! فلانی وضع مالیاش ضعیف است، حاضر هستید تا برای او فلان کار را انجام دهیم؟
ان زمان بود که من متوجه شدم، فرزندم به نیازمندان کمک می کند.
🎤راوی: مادر شهید
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
رفیق شش دونگ هم بودند؛
به هم گفته بودند
هر کی اول شهید شد
باس بره درِ خونه سیدالشهداء(؏) بست بشینه
تا شهادت اون یکی رو از آقا بگیره،
مصطفی گفت: نری، آبروریزی راه میندازم!
مرتضی گفت: هر کی نره شهید پَستیه!
چند وقت بعد؛
تیر توی پهلوی مصطفی
تیر توی گلوی مرتضی
و سالگرد مصطفی شد چهلم مرتضی!
• شهید مصطفی صدرزاده
• شهید مرتضی عطایی
#شهیدانه
#شهیدآنه🕊
#شهیدجهادمغنیه🌷
روزی از جهاد مغنیه پرسیدم که تا کنون چند مرتبه رهبر معظم انقلاب را دیده ای؟ وی پاسخ داد: شاید پنج یا شش مرتبه.
از او پرسیدم قبل از شهادت پدرت یا پس از شهادت ایشان؟
گفت: اولین دیدار قبل از شهادت پدر بود، من و دوستان وارد اتاق آقا شدیم، فردی مرا به ایشان معرفی کرد و آقا فرمودند: مراقب پدرت باش خیلی برای من عزیز است.
دفعه بعد که پس از شهادت پدرم به دیدار امام خامنهای رفتم ایشان با لحن شوخی به من فرمودند:
مگر به تو نگفته بودم مراقب پدرت باش؟.
این نشان از اهمیت این پدر و پسر می دهد که در آن طرف مرز ها بار ولایت را بر دوش می کشند.
🎤راوی: دوست شهید
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#شهیدآنه🕊
#شهیدهاشم_ساجدی🌷
همسرم در تربيت فرزندان اصرار زيادى داشت كه مطابق با فرامين و سفارشهاى اسلام رشد كنند و حتى زمان شيردادن به بچه ها تأكيد می کرد كه با وضو باشم. بر اين اعتقاد بود كه از همان بدو رشد، كودك بايد با فرايض و تكاليف دينى و اسلامى آشنا شود. در خانه مهربان و صميمى بود و در كارها كمك می کرد.
اگر فردى از فاميل از او كمك می خواست، استقبال می کرد و تا آنجا كه مى توانست در حل مشكلات ديگران كوشش می کرد.
🎤راوی: همسر شهید
#شهیدآنه
#شهیدباباساعی🌷
زمانی که همسرم در مناطق جنگی حضور داشت مقداری از حقوقش را که پس انداز شده بود در مراجعت به ارومیه بین نیازمندان تقسیم می کرد.
همچنین وقتی از طرف تعاونی سپاه ارومیه، یخچالی که صورت اقساطی به او اختصاص یافته بود پس فرستاده و از قبول آن خودداری کرده و اظهار می دارد زمانی که همه اقشار مردم توانایی خرید یخچال را داشته باشند من نیز برای خرید آن اقدام می کنم.
🎤راوی: همسر شهید
#شهیدآنه
#شهیدجهادمغنیه🌷
در لبنان، بیروت، ضاحیه.. مشغول انجام کارهای روزانه بودم که یکی از رفقا تماس۷ گرفت و گفت: یکی که خیلی دوستش داری چند دقیقه دیگه پایین ساختمون منتظرته! آماده شدم و اومدم پایین. یه ماشین با شیشه های دودی در انتظارم بود! داخل ماشین دیده نمی شد! در ماشین رو که باز کردم، از دیدن راننده هم ذوق زده شدم و هم تعجب کردم! جهاد، پشت فرمون نشسته بود!
راه افتادیم.. در کوچه پس کوچه های ضاحیه رسیدیم به دفتر کار یکی از دوستان. نماز رو خوندیم و نشستیم به صحبت. حرفامون حسابی گل انداخته بود و از هر دری سخنی به میان می اومد.. بحث رسید به حاج قاسم!
ایامی بود که عکسهای حاجی در جبهه های ضد داعش، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد، و جهاد نگران جون حاج قاسم بود.. بهش گفتم :انگار حاج قاسم دلش خیلی برای بابات تنگ شده! خندید و گفت همینطوره!
گفت :داریم برای مراسم سالگرد حاج رضوان برنامه ریزی می کنیم. میشه حاج میثم مطیعی رو دعوت کنی به عنوان مداح مراسم بیاد بیروت؟
گفتم:چشم، إن شاء الله به حاج میثم میگم مراسم رو متفاوت برگزار کنیم...
بله، مراسم خیلی متفاوت برگزار شد.. چون پیش از رسیدن به سالگرد حاج عماد، جهاد هم به پدرش ملحق شده بود..
🎤راوی:کمیل باقر زاده دوست شهید
#شهیدآنه🕊
#شهیدآرمان_علی_وردی🌷
مینشستیم میگفت مامان چشتو ببند.
میخواست دستمو بوس کنه ؛ چون میدونست نمیزارم به یه بهونهای میخواست و من نمیزاشتم.
میگفت : مامان بوسیدنِ دستِ مادر عاقببخیری میاره.
میگفت: دعا کن من عاقبتبخیر بشم و به آرزوم برسم...🌷
🎤راوی: مادر شهید
#سالگرد_شهادت🕊
#شهیدآرمان_علی_وردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدآنه🕊
#شهیدتورجیزاده🌷
هر وقت کارتون جایی گیر کرد
امام زمان رو صدا بزنید...🌷🕊
#شهیدآنه🕊
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
یکبار درمسیر زیارت امام رضا (علیه السلام) به قصد دیدار شهید حمزه و خانواده شان به منزلشان رفته بودیم. چیزی که در منزلشان بیش از همه جلب توجه میکرد؛ نمایشگاه کوچکی از پوکه ها و فشنگ ها و آثار و نمادهای دفاع مقدس بود؛ گوشه ای از خانه متعلق به این نمایشگاه بود.
نزدیک اذان مغرب بود؛ خیلی راحت پیشنهاد کرد که با هم به مسجد برویم.
میگفت کاری در مسجد دارد که باید برود من که خیلی کنجکاو بودم بیشتر با حسین آشنا بشوم قبول کردم تا به مسجد برویم. هنگام و پس از نماز جماعت شاهد بودم که حسین محور توجه جوانان و نوجوانان در مسجد بود. ظاهرا بسیاری از امور فرهنگی مسجد را بر عهده داشت. او همیشه چفیه اش را گردنش میگذاشت. یادم نمیآید جایی او را با پوشش رسمی خارج از منزل بدون چفیه دیده باشم.
حتی روز دامادی اش هم چفیه جزو لباسش بود. نکته ی بعدی که برایم جالب بود این بود که خیلی دقیق مسائل جاری و سیاسی را رصد می کرد و نسبت به کوچکترین تحرکی بی تفاوت نبود و موضعگیری داشت.
#شهیدآنه🕊
#شهیدابراهیم_هادی🌷
نامش را فراموش كردم، اما پسری سيزده ساله بود كه پدرش راننده بود و در يك سانحه از دنيا رفت. ابراهيم خيلی مراقب اين پسر بود. برايش خرج می كرد، او را باشگاه برد و وقتش را پر كرد. بعد متوجه شد كه اين ها مستأجر هستند و چند ماهی است اجاره منزلشان عقب افتاده.
روز بعد همان پسر در جمع ما گفت: خدا اين همسايه روبرويی ما رو حفظ كن. تموم اجاره های عقب افتاده را پرداخت كرد و به صاحبخانه ما گفته كه از اين به بعد اجاره ها را او پرداخت می كند.
او خوشحال بود و ابراهيم هم ساكت. اما من می دانستم كه ابراهيم با همسايه صحبت كرده و هزينه ها را پرداخت كرده! او می دانست خدای خوبش می فرماید: فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ
و اما (به شکرانه این همه نعمت كه خدا به تو داده) یتیم را خوار و رانده و تحقیر مکن. (ضحی/۹)
📚: خدای خوب ابراهيم
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#شهیدآنه🕊
#پدرموشکی
#سردارشهیدحسن_تهرانی_مقدم🌷
پدرم شبها معمولاً دیر به خانه میآمد و من هم بیدار میماندم تا از راه برسد. گاه ساعت از نیمهشب میگذشت که میرسید.
از صبح سر کار بود، اما وقتی میآمد، انگار همهی خستگیها و دغدغههای کار را پشت در خانه میگذاشت.
من همیشه فکر میکردم پدرم دو شخصیت و دو جلد دارد؛ کسی که سر کار میرود و کسی که با تمام انرژی و قوا به خانه میآید.
سر کار که بود، خسته و گرسنه میشد. بیشتر وقتها پیتزا میخرید که بخورد، اما هیچوقت دلش نمیآمد که به آن دست بزند. همانطور سالم و دستنخورده، میآوردش خانه و با ما غذای خانگی میخورد. پیتزا هم روزی خواهرم میشد برای فردای مدرسه.
🎤راوی: فرزند شهید
#سالگرد_شهادت🌷🕊
#شهیدآنه🕊
#شهیدحاج_حسن_تهرانی_مقدم🌷
نماز اول وقت برای پدرم در حکم اوجب واجبات بود. تحت هیچ شرایطی نماز اول وقتش قضا نمیشد.
اگر امکانش بود، خودش را به مسجد میرساند. اگرنه، هرجا که بود (تأکید و تکرار میکند: هرکجا که بود) بهسرعت گوشهای مشغول نماز میشد.
در مسافرتها، همیشه زیراندازی پشت ماشین داشتیم که رأس اذان، آن را کنار جاده پهن میکردیم و همراه پدر به نماز میایستادیم.
🎤راوی: فرزند شهید
#شهیدآنه🕊
#شهید_احمد_مکیان🌷
احمد نمازش را همیشه اول وقت می خواند. می گفت:
همه گرفتاری های ما با نماز صبحمون حل می شه. یعنی هر گرفتاری ای داشته باشی با نماز صبح می تونی حلش کنی چون نماز صبح نشانه مردانگیه. سختی داره.می گفت در کنار نماز صبح، نماز شب. اینها را می گفت و عمل می کرد.
من می فهمیدم که اهل نماز شب هست، ولی طوری در خفا و تنهایی این کار را می کرد که من با اینکه رفیق صمیمی احمد بودم، حتی یک رکعت نماز شبش را هم ندیدم.
توی وصیت نامه اش هم گفته بود: به نماز اول وقت پایبند باشید.
#شهیدآنه🕊
#شهیدایمان_خزاعی_نژاد🌷
یکی از مشخصه های اخلاقی ایمان یتیم نوازیاش بود. مسافرت اصفهان رفته بودیم. سی و سه پل نشسته بودیم که یک دختر بچه دیدیم دست فروشی میکرد دختر بچه امد پیش ما و به من گفت خانوم لواشک میخاهی؛ اولش گفتیم نه با خودمون فکر کردیم شاید کارشه اما دختر بچه یکبار بیشتر نگفت اصرار نکرد. انگار خودش هم از این وضعیت ناراضی بود.
خلاصه از ما گذشت ایمان دختر بچه رو زیر نظر گرفت دختر با وجودی که کوچولو بود، خیلی با حیا بود. جمع مردانه نمیرفت یا پیش خانمها میرفت یا پیش خانوادهها. ایمان فهمید این بچه کارش فروشندگی نیست چون مثل بقیه اصرار نمیکرد، واقعا از سر نیاز این کار رو میکرد.
دختر بچه از ما دور شده بود ولی ایمان دوید دنبالش ازش لواشک خرید بعد نشست خیره شد به دور دست و گفت الهه دوست دارم خدا اینقدر به من توانایی بده که بتوانم به اینجور بچه ها کمک کنم.
🎤راوی: همسر شهید
#شهیدآنه🕊
#شهید_عبدالله_میثمی🌷
قبل از عملیات، خانم و بچه هایش از اصفهان آمدند اهواز دیدنش. هادی کوچولو تا او را دید، پرید بغلش و گفت : "بابا! چرا صدام هنوز شما را نکشته ؟" حاجی غش رفت برای هادی.
قبل از رفتن، زیارت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) خواند. ایام فاطمیه بود و رمز عملیات هم یا زهرا (سلاماللهعلیها)!
عملیات که شروع شد، حاجی گفت: فلانی! من در اين عمليات اجر خودم را از خدا ميگيرم.
شب دوم عملیات بود. حاجی از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد،اما دیگر برنگشت. تركش خورده بود به سرش. بردنش بیمارستان. چند روز بعد 12 بهمن 65، شهید شد، درست روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
#فاطمیه
#شهیدآنه🕊
#شهیدسیدحمیدطباطبایی🌷
سید همیشه و در همه مراحل زندگی اش دنباله راه حق و حرف حق بود. همنشین و مانوس با قرآن کریم بود و از دستورات و فرامین قرآن کریم پیروی می کرد، مرد عمل بود تا اینکه مرد حرف باشد.
وابسته به هیچ حزب و یا گروه خاصی نبود و همیشه می گفت : حزب فقط حزب خدا، از آن دسته افرادی نبود که موقعیت اجتماعی و یا مقام های دنیایی را بخواهد با هر قیمتی و با پایمال کردن حقوق دیگران به دست بیاورد. و همیشه می گفت : باید مراقب باشیم که به بیراهه کشیده نشویم. و هیچ وقت دنبال تایید و تاثیر دیگران در زندگی شخصی اش نبود.
همیشه و همه حال در شرایط متفاوت سیاسی اجتماعی کشور پیرو سخنان رهبری بودند و می گفتند : شاخص، مواضع امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب است و رمز موفقیتمان پشتیبانی قاطع بیچون چرا و همه جانبه از رهبر عزیزمان است.
🎤راوی: همسر شهید
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
#شهیدآنه🕊
#سردارشهیدسیدحمیدطباطبایی🌷
التماسهای او برای شهادت در قنوت نماز شب زمانی برآورده شد که سیدحمید محاسنش سپید شده بود و ديگر وقت بازنشستگی و استراحتش فرارسیده بود.
می توانست بازنشست شود و پاداش بازنشستگيی اش را بگيرد و برود و گوشهای به زندگيی اش برسد اما او مرد خدا بود، هجرت و دلکندن از علاقهها، خصلت مردان خداست حتی اگر بهای اين هجرت به سوی خدا به سنگينی دل کندن از همسر و سه فرزند برومند باشد.
🎤راوی: همسر شهید
#شهیدآنه🕊
#شهیدسیدفخرالدین_هاشمی🌷
ای خداوندگار من کمکم کن که در این حدی در توان دارم، به این مرز و بوم که صاحب اصلیاش آقا امام زمان (عج) است خدمت کنم.
#باشهداتاشهدا🌷
#شهیدآنه🕊
#شهیدسیدعلی_نیاستی🌷
لیسانس معماری داشت و در محل خدمتش بهش میگفتند : " مهندس "
دستگاه جوجه کشی درست کرده بود و به محل خدمتش برد و بابت اختراعش و تحولی که در یگان ایجاد کرده بود، مورد تشویق فرماندهش قرار گرفت. ۱۵ سال درس خوند و مهندس شد ولی شهادت روزیش بود...
شهید ابراهیم هادی:
شهید" ابراهیم هادی"
روضه خوان هیئت بود
روضه های حضرت زهرایش
خیلی جانسوز بود
همه فکر و ذکرش مزار بی نشان
حضرت زهرا(س) بود و علاقه خاصی
به شهدای جاویدالاثر داشت
خودش هم دوست داشت
بی نشان بماند
آخرش همین هم شد ..
#شهیدانه 🕊
#فاطمیه 🥀
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#شهدا
https://eitaa.com/seedammar
#شهیدآنه🕊
#سردارشهیدعلی_هاشمی🌷
علی برای خودش لباس نمی خرید. هیشه آنچه که داش را مرتب و تمیز نگه میداشت.
یک بار برای مدرسه اش کت خریدم؛ اما علی آن را نپوشید.
میگفت: مادر برایم لباس معمولی بخر. در مدرسه بعضی از بچههای یتیم هستند، خیلی ها فقیرند، دلم نمیآید من لباس نو بپوشم و آنان نداشته باشند.
🎤راوی: مادر شهید