eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے
2.4هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
8.2هزار ویدیو
132 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات کانالهای دیگر ما #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️ امام زمانی شو👇👇👇👇 #کانال_خواهم_امد http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
#السلام_علیک_یا_بقیة_الله💚 سلام مهدےِ زهرا سلام اے جانم ببین بہ شوقِ وصالٺ ترانہ مےخوانم غریبُ خستہ و تنها، میانِ این غوغا نشستہ اے بہ هواے ظهور، میدانم تعجیل در ظهور پنج #صلوات 🌹اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج🌹
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا با صدای دلنشین اباذر حوائجی قرار هروز صبح😊🌹 @seedammar #کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
آخر برای مُردنم این روضه کافی است مادر زدن کنار نگاه پسر چرا
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ 🔸قسمت پنجاه وهشتم 🔸 ♻️از ویژگی های این بود کسی از کارهایش مطلع نمیشد بجز کسانی که همراهش بودند اما خودش جز درمواقع ضرورت از کارهایش حرفی نمی زد . همیشه به این نکته اشاره داشت که کار برای گفتن ندارد یا مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم به جز 🌷حضرت علی میفرماید: کسی که قلبش را واعمالش را از غیر خدا پاک کند مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت🌷 عرفای بزرگ نیز در سرتاسر جملاتشان به این نکته اشاره میکنند... ♻️در دوران مجروحیت ابراهیم به یکی از زورخانه های تهران رفتیم وگوشه ای نشستیم با وارد شدن هر پیشکسوت زنگ مرشد به صدا در میآمد و تازه وارد هم دستی به ورزشکاران نشان میداد وبا لبخند می نشست ابراهیم برگشت وآرام به من گفت اینها را ببین چطور با صدای زنگ خوشحال میشوند بعد ادامه داد بعضیها عاشق زنگ زور خانه اند اینها اگر اینقدرکه عاشق این زنگ هستند عاشق_خدا بودند دیگر روی زمین نبودند بلکه در آسمانها راه میرفتند. اما اگر انسان سرش را بالابیاورد وکارهایش را برای رضای_خدا انجام دهدمطمئن باش زندگی اش عوض میشود تازه معنی زندگی کردن را میفهمد. ♻️نزدیک صبح جمعه بود ابراهیم با لباس خون آلود به خانه آمد ولباسهایش را به آرامی عوض کرد وبعد نماز به من گفت من میرم طبقه بالا استراحت کنم نزدیک ظهر بود که صدای درب خانه بی وقفه می آمد مادر رفت درب رو باز کرد زن همسایه بود بعد از سلام با عصبانیت گفت این ابراهیم شما مگر همسن منه دیشب پسرم را با موتور برده بیرون وتصادف کرده وپاش رو شکسته ببین خانم پسرم رو بردم بهترین دبیرستان نمیخوام با آدمهایی مثل پسر شما رفت آمد کنه مادر که از همه جا بی خبر بود معذرت خواهی میکرد من پریدم طبقه بالا به ابراهیم گفتم چیکار کردی ابراهیم گفت چطور مگه گفتم زن همسایه اومد گفت با پسرش تصادف کردی ابراهیم کمی فکر کرد وگفت خُب خدارا شکر چیزمهمی نیست عصر همان روز پدر ومادر محمد با یه جعبه شیرینی به دیدن ابراهیم آمدند و یکسره معذرت خواهی میکردند مادر هم با تعجب گفت حاج خانم نه به حرفهای صبح ونه به الان .... اون هم گفت خجالت میکشم چی بگم دیشب پسرم تو ایست بازرسی دستش به ماشه تفنگ میره وتیر به اشتباه به پاش میخوره اگر ابراهیم نمی رسید معلوم نبود چی میشد حاج خانم من از اینکه زود قضاوت کردم معذرت میخوام بچه ها به من گفتن ابراهیم ومحمد تصادف کردند که ما ناراحت نباشیم حرفهای زن همسایه که تمام شد برگشتم به ابراهیم نگاه کردم که با آرامش خاصی گوشه اتاق نشسته بود او خوب میدانست کاری که برای انجام داده نباید به حرفهای مردم توجهی داشته باشد 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ 🔸قسمت پنجاه ونهم 🔸 با ابراهیم از ورزش صحبت میکردیم میگفت وقتی برای ورزش با مسابقات کشتی میرفتم، همیشه با وضو بودم همیشه قبل مسابقه دو رکعت نماز مستحبی میخواندم برای اینکه یه وقت تو مسابقه حال کسی رو نگیرم ابراهیم به هیچ وجه گرد گناه نمی چرخید برای همین الگویی برای دیگران بود حتی جایی که غیبت یا حرف گناه زده میشد سریع موضوع رو عوض میکرد و صلوات میفرستاد هیچ گاه به کسی بد نمیگفت مگر به قصد اصلاح هیچوقت لباس تنگ یا آستین کوتاه نمی پوشید بارها خودش را مشغول کارهای سخت میکرد . میگفت برای نفس آدم این کارها لازمه شهید جعفر جنگروی تعریف میکرد پس از اتمام هیئت دور هم بودیم ابراهیم در اتاق دیگری بود وقتی که همه رفتند رفتم پیش ابراهیم اما متوجه من نشده بود دیدم به پلکهایش سوزن 📌میزند گفتم ابراهیم داری چیکار میکنی از جا پرید وگفت هیچی چیزی نیست گفتم به جون تو نمیشه باید بگی با گلوی بغض گرفته گفت بی افته همینه اگر میخواست با زنی نامحرم اگرچه از بستگان بود صحبت کند به هیچ وجه سرش را بالا نمیگرفت وچه زیبا گفت امام محمد باقر علیه السلام 🌷از تیرهای شیطان سخن گفتن بازن نامحرم است به اطعام دادن خیلی اهمیت می داد همیشه دوستانش را دعوت میکرد وغذا می داد در روزهای مجروحیت کسانی که به ملاقاتش میآمدند را دعوت میکرد و غذا میداد واز این کار بی نهایت لذت میبرد به دوستان میگفت ما وسیله ایم این رزق شماست در هیئت ها وجلسات مذهبی هم همین گونه بود وقتی میدید صاحب خونه برای پذیرایی هیئت مشکل دارد بدونه کمترین حرفی برای مهمانها وعزادار ها غذا تهیه میکرد میگفت مجلس امام حسین علیه السلام باید از همه لحاظ کامل باشد شبهای جمعه هم برای بچه ها شام تهیه میکرد وبه زیارت عبدالعظیم یا بهشت زهرا سلام الله علیه میرفتیم بچه های بسیج هیچ وقت آن دوران را فراموش نخواهند کرد یکبار از ابراهیم سوال کردم تو این همه پول 💵رو از کجا میگیری نگاهی به صورتم انداخت وگفت از خدا خواستم هیچ وقت جیبم را خالی نکند خدا هم از جایی که فکرش را نمیکنم اسبابش را فراهم میکند 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
هدایت شده از 
چقدر این دست سنگین بود! قرن‌ها از ماجرای کوچه می‌گذرد ولی ... گوش شیعه هنوز درد میکند! http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
🕊یکی از شهدای حادثه تلخ سقوط هواپیمای ارتش در کرج را بیشتر بشناسیم ✈️ امیر سرافراز «غفور قجاوند» علاوه بر خدمت به کشور عزیزمان با ایثار و شهامت در کمک رسانی به مردم مظلوم سوریه و عراق و پشتیبانی از مدافعان جان بر کف آل الله و در تکمیل مجاهدت رزمندگان و ایثارگران نقش مؤثری داشت. 💐شادی روح پرفتوح شهیدان صلوات
✨ خواهـران گرامی‌ام به شما سفارش می ‌ڪنم با تاسی از حضرت زهـرا (س) ، #چادر را بعنوان حجاب برتر انتخاب کنید ڪہ همانا سیاهی چـادرهـای شما در کنار معرفی خون #شهـدا می‌تواند از حریم اسلام ناب محمدی دفـاع نماید و انشاءالله زمینه‌ساز ظهور و قیام منجی‌ عالم بشریت مهـدی (عج) شود. #شهید_مهدی_قره_محمدی 🌷 شهادت ۱۳۹۶ دیرالزور سوریه
💙اگر یک آسمان دل را... به قصد عشق بردارم میان عشق و زیبایے... تو را من دوست می دارم... 💟 #سلام_بر_علمدار_کمیل ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مصطفی سلام ما رو به #حضرت_زهرا برسون😭 🌸 #شهید_محمد_آژند در تشییع پیکر مطهر #شهید_مصطفی_صدرزاده 🔰و چه زود خودت مهمان خانم شدی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل ما میهمان اسٺ حرم، جایے ڪه روضہ خوان اسٺ ولے امشب فقط مےگوید : "بمیرم مادرم زهـرا جوان اسٺ" 🌷 🏴
شب_های_جمعه_آقای_میام_برا_گدایی.mpga
4.61M
🌹شب های جمعه میام برای گدایی 💠حاج محمد یزدخواستی #شب_جمعہ
32.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیشنهاد_دانلود هواتو کردم... با صدای کربلایی مهدی رعنایی #هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🔰 اولين آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن كرد. 📝 روایتی از دیدار رهبرانقلاب در دوران نوجوانی با شهید نواب صفوی👇 http://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=31990
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت پنجاه ونهم 🔶 برخی از شبها پس از مراسم به همراه سيد برای زيارت، به آستانه مقدس پهنه کلا (يكی از روستاهای اطراف شهرستان ساری كه حسينه آن محل ظهور كرامات حضرت سيدالشهدا علیه السلام ) در جهت شفای بيماران و كارگشايی از شيعيان است ميرفتيم. يك شب در بين راه در خصوص مسائل مربوط به زندگی و معضلات جامعه و مسائل روز صحبت ميكرديم. در پايان وقتی همه ساكت شدند. سيد مجتبي لبخندی زد و گفت: ای آقا، سی سال عمر كه اين حرفها را ندارد. اين اولين باری نبود كه سيد اين حرف را به زبان می آورد؛ اما سرانجام در سی امين بهار زندگی اش جاودانه شد. قرار بود مراسم شب يازدهم شعبان در منزل پيرمردی با صفا در آمل برگزار شود. آن شب جشن ميلاد حضرت علی اكبر علیه السلام بود. وقتی به منزل آن پيرمرد رسيديم سيد هنوز نيامده بود. پس از لحظاتی سيد همراه با خانواده اش وارد منزل شدند. وقتی نگاهش به من افتاد با خنده گفت: آماده باش، امشب برنامه داری.از چهره او متوجه شدم حال عجيبی دارد. با خود فكر كردم كه امشب بايد از آن شبهايی باشد كه مراسم توسط سيد دگرگون شود. بعد از تلاوت قرآن، سيد رو به من كرد و گفت: بلند شو و مدح آقا را شروع كن. من هم چند بيت مدح و يك سرود كوتاه خواندم و نشستم. وقتی به سيد نگاه كردم لبخندی زد و گفت: خدا خيرت دهد بعد هم سید شروع كرد به خواندن. همراه با او زمزمه بچه ها هم بلند شد. بعد از مدح حضرت علی اكبر علیه السلام شروع به خواندن اشعاری در وصف حضرت وليعصر عج كرد. بعد در همان حال گفت: چند روز ديگر ميلاد امام زمان عج است. شايد من در بين شما نباشم!! پس از فرصت استفاده ميكنم و اين چند بيت را به ساحت مقدس آقا امام زمان عج تقديم ميكنم. نميدانم!؟ شايد سید فهميده بود. شاید ميدانست که لحظه عروج نزديك است. سيد بی تاب پرواز شده بود. با ديدن او هميشه روحم تازه ميشد. نشاط خاصی سراسر وجودم را فراميگرفت. غروب سه شنبه سيزدهم شعبان پيش هم بوديم. در رفتار او حالت عجيبی پيدا بود. مثل كسی كه به او خبر خوشی داده باشند. يك حالت شعف درونی داشت. نوجوانی آمد و برگه كمك به هيئت را آورد و از سيد كمك خواست. سيد با لبخند شيرينی که بر لب داشت گفت: برو پيرمرد ما خودمان اينكاره ايم.بعد با او كمی صحبت كرد و دلش را به دست آورد. با هم به سمت شبستان رفتیم. بايد دعای توسل در آنجا خوانده ميشد. سيد شروع به خواندن دعای توسل كرد. ضمن دعا عرض ارادت ويژه ای به محضر حضرت ولی عصر عج داشت. بعد هم عذرخواهی كرد و گفت: كسی چه ميداند، شايد تا شب ميلاد آقا نبوديم! من مبهوت اين سخن سيد شدم. ديگر او را نديدم تا از رفقا خبر بيماری و بستری شدنش را شنيدم. عجيب بود. وقتی با بچه ها صحبت کردم، همه اذعان ميكردند كه در اين چند روز آخر، سيد حال و هوای ديگری داشت. 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
🍃🌸 👈 بخشـــی از تخــریــبچـــی ━━━━━💠🌸💠━━━━━ 💠 مــی خواستــم بـزرگ بشـــم درس بخــونــم مهنــدس بشـــم خاکمــــو آبــاد کنـــم زن بگیــــرم مادر و پــدرم و ببــــرم کربــلا دختـــرم و بـزرگ کنــــم ببـــرمــش پارک تو راه مــدرسه با هـــم حرف بزنیـــم خیلـــی کارا دوسـت داشتــــم انجـــام بـــدم 🔻خــب نشــــد ...❗️ 🔴 بایـــد مــی رفتـــم از مـــادرم، پـــدرم، خاکم، نامـوســـم، دختــــــرم و … دفاع کنــــم. 💠 رفتـــم که دروغ نباشـــه احتـــــرام کم نشــه همــدیگـــر رو درک کنیـــم ریــا از بیـــن بــره دیگـــه توهیـــن نباشـــه محتــاج کســـی نبــاشیــم! ⬅️ : تیر 1365 عملیات کربلای1 مهران ارتفاعات قلاویزان 🌹🍃 ━━━━━💠🌸💠━━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_28110059.m4a
4.11M
🌹هرشب این فایل صوتی کوتاه را هنگام خواب گوش کنید
❤️ #قرار_عاشقی ❤️ قرائت دعای فرج به نیابت از شــهید ابــراهیم هــادی🌹 ⏰ قرار هرشب ✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید 🇮🇷 @seedammar
هدایت شده از 
🔴اطلاعیه 💢پویش حجاب فاطمی، اولین پویش هدفمند و با برنامه پیرامون موضوع حجاب می باشد. 💯تاکنون بیش از ۳۵ کانال به این پویش پیوسته اند و در یک حرکت متحد و هماهنگ مشغول به فعالیت می باشند. 🔵کلیه کانال هایی که قصد پیوستن به این پویش را دارند به آی دی زیر اعلام کنند. 🇮🇷 @sepah_farhangi_najah
بسم الله الرحمن الرحیم
و هرگز از لطف خداوند نومید مباش. 📚 سوره حجر؛ آیه ۵۵