eitaa logo
حسیــن ایمانـے(سِـحرِ‌‌اَشـک)
926 دنبال‌کننده
378 عکس
477 ویدیو
181 فایل
اشعار و سبکهایِ کربلایی حسین ایمانی
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل - شکست داعش و گریز روضه‌یِ حضرت رقیه سلام اللّه علیها دیدی به چشمت مردیِ عشّاقِ حیدر را فتحُ الفتـوحِ تازه‌یِ سردار و بی‌سر را تعریف کن دنـیا برایِ ساکـنانِ خـود تا روزِ مـحـشر هـِیـبتِ اللّه‌ُاکـبر را عبّاس دارد این حرم در موجِ سختی‌ها دارد برادر زیرِ پَـر همواره خواهر را ایران همان ایرانِ وقت جنگِ تحمیلی‌ست مادر برایِ حفظِ دین می‌خواهد اکبر را حتماً امامِ ما سرِ حرفِ خـودش مانده گیتی خودش با دیده‌هایش دیده بهتر را سنـّی و شیعه هر دو پایِ این عَلم هستند دیدنـد هـوشِ حـیدری و نابِ رهـبر را یا حـیدرِ کـرّار می‌گـویـیم در پیـکار این ذکـر معنا می‌کـند قدرِ مُـقـدَّر را پایانِ اسرائیل نزدیک است وَاللّههِ... ندبه بخوان تا که ببینی فتحِ خیبر را در عرش اهلِ آسمانها جشن می‌گیرند جشنِ ظفرمندیِ سربازانِ بی‌سر را پیغام آمد لشکرِ کفّار زانو زد جاری نموده اشکهایِ شوقِ همسر را پیروز شد بابایِ بی‌سر... باز می‌خوانم این روضه‌یِ طوفانیِ لبهایِ دختر را از رازِ رگهایِ بریده سر درآوردم وقتی که بوسیدم در این ویرانه حنجر را یادم می‌آید تازیانه خوردم از خولی یادت می‌آید چنگها بردند معجر را انگشترت را عمّه زینب پس گرفت امّا سیلیِ کینه برده از این گوشْ زیور را مثلِ لبِ یوسف سه‌بار "اَلشّام" می‌گویم باور نکردم قصّه‌یِ پیریِ دختر را @sehreashk @sehreashk_hoseinimani
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل - شکست داعش و گریز روضه‌یِ حضرت رقیه سلام اللّه علیها دیدی به چشمت مردیِ عشّاقِ حیدر را فتحُ الفتـوحِ تازه‌یِ سردار و بی‌سر را تعریف کن دنـیا برایِ ساکـنانِ خـود تا روزِ مـحـشر هـِیـبتِ اللّه‌ُاکـبر را عبّاس دارد این حرم در موجِ سختی‌ها دارد برادر زیرِ پَـر همواره خواهر را ایران همان ایرانِ وقت جنگِ تحمیلی‌ست مادر برایِ حفظِ دین می‌خواهد اکبر را حتماً امامِ ما سرِ حرفِ خـودش مانده گیتی خودش با دیده‌هایش دیده بهتر را سنـّی و شیعه هر دو پایِ این عَلم هستند دیدنـد هـوشِ حـیدری و نابِ رهـبر را یا حـیدرِ کـرّار می‌گـویـیم در پیـکار این ذکـر معنا می‌کـند قدرِ مُـقـدَّر را پایانِ اسرائیل نزدیک است وَاللّههِ... ندبه بخوان تا که ببینی فتحِ خیبر را در عرش اهلِ آسمانها جشن می‌گیرند جشنِ ظفرمندیِ سربازانِ بی‌سر را پیغام آمد لشکرِ کفّار زانو زد جاری نموده اشکهایِ شوقِ همسر را پیروز شد بابایِ بی‌سر... باز می‌خوانم این روضه‌یِ طوفانیِ لبهایِ دختر را از رازِ رگهایِ بریده سر درآوردم وقتی که بوسیدم در این ویرانه حنجر را یادم می‌آید تازیانه خوردم از خولی یادت می‌آید چنگها بردند معجر را انگشترت را عمّه زینب پس گرفت امّا سیلیِ کینه برده از این گوشْ زیور را مثلِ لبِ یوسف سه‌بار "اَلشّام" می‌گویم باور نکردم قصّه‌یِ پیریِ دختر را @sehreashk