﷽
______
_ای وای! من اینو نمیخواستم که.
آسمان خاکستری تهران را برقِ رعد میگیرد و مویرگهای سر من هم جیز صدا میدهد. عصبیام. نه که چرا پول به کتابی خارج از برنامهام دادم. ارزش کتاب سوای این حرفهاست، آن هم با محتوای روایتهای طلاق.
عصبیام از اینکه چرا وقتی استاد جوان و دوستانم کوچ کردن به غرفه انتشارات بعدی، عجله کردم. به جای کتاب آن سوگ کتاب بغل دستی اش را دادم دست همسر تا حساب کند و خودم سُرخوردم سمت قافله. حالا توی ماشین در مسیر اتوبان خلیج فارس نشستهام. در انتظار خواندن روایت اول کتاب که به نام فاطمه سادات موسویست سلولهایم بندری میرفتند. دست بردم توی نایلون و دادم رفت هوا.
علیالحساب بانو، به داغی تنور آن سوگ نرسیدم اما خیمه ماهتابی را باحوصله سَر میکشم. همین پینگ پنگ ذوق و تو ذوق خوردنم قبول است؟
@chiiiiimeh
#نمایشگاه_کتاب_تهران_۱۴۰۳
#تور_نمایشگاهگردی_مبنا
#اردیبهشت
@selvaaa