#فقط_برای_خدا (۱)
فرش کوچکی انداخت گوشه حیاط خانه پدری اش؛ توی آفتاب.... پیرمرد را از حمام آورد، روی فرش نشاند و سرش را خشک کرد. دست و پیشانیاش را میبوسید و میگفت: " همهی دلخوشی من توی این دنیا پدرمه...."
#مکتب_حاج_قاسم
✅کانال سپهبد قاسم سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
#فقط_برای_خدا
همه منتظر مداح بودند.
یک نفر ، جوان هفده هجده ساله ای را نشان داد و گفت:
مداح آمد....
بلند شد و رفت به استقبالش!
بعد از مراسم هم خودش بدرقه اش کرد؛
مثل یک مداح پُرآوازه؛
مثل یک میهمان ویژه!
✅کانال سپهبد قاسم سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299