🔴 #آمــار وحشتناک قتــل جنــین در ایـــران
🔸طبق قوانین شرعی و انسانی به محض بسته شدن نطفه و حتی اگر سن جنین زیر سه ماه باشد، سقط مساوی با «قتل» و شلیک به یک موجود زنده و درحال رشد است!
🔸روزانه حدود ۱۲ هزار نفر به واسطه سقط جنین در ایران از دنیا میروند. جالب اینکه ۹۶ درصد این آمار پدر و مادر شرعی دارند.
از مهمترین دلایل قتل نوزادان، تلقین و توجیهِ «عدم آمادگی» است!
@seraj1397
.
16.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️اگر ما در دوران کودکی و قبلِ تکلیف، دزدی کرده باشیم چیکار کنیم؟
از صحبتهای استاد قرائتی در کودکی تا ۵ دقیقه انفجار خنده در حرم امام رضا (ع)😁
@seraj1397
.
55.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😁 خاطره جالب از گیر کردن سر یک روحانی لای نرده! / سیدرضا موسوی واعظ، محقق و پژوهشگر قرآن!
خنــده همراه با درس و عبرت ...
@seraj1397
.
2.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پزشکیان چرا کتاتو باز کردی راه میری؟ 😂
اگر مسئولان بچه بودند و در یک مدرسه درس میخواندند... چه میکردند؟
@seraj1397
.
16.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😂 پاسخ طنز به شایعه: دولت از هر باک بنزین مردم یه لیتر کم میکنه میده به لبنان!
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ...
🔴 موش آهنخوار
آوردهاند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت. صدمن آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت. اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.
بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت: آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم، اما آنجا موشی زندگی میکرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد!
بازرگان گفت: راست میگویی! موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.
دوستش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته. پس گفت: امروزبه خانه من مهمان باش. بازرگان گفت: فردا باز آیم.
رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد. چون بجستند از پسر اثری نشد. پس ندا در شهر دادند.
بازرگان گفت: من عقابی دیدم که کودکی میبرد. مرد فریاد برداشت که دروغ و محال است، چگونه میگویی عقاب کودکی را ببرد؟!
بازرگان خندید و گفت: در شهری که موش صدمَن آهن بتواند بخورد، عقابی کودکی بیست کیلویی را نتواند گرفت؟
مرد دانست که قصه چیست، گفت: آری موش نخورده است! پسر باز ده و آهن بستان.
هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن، کریم و بخشنده باشی و در هنگام عمل سرافکنده و خجل!
حکایتی از: کلیله و دمنه
@seraj1397
.
#حکایتــــــــ...
🔴 شاه اسماعیل و قبر حافظ
آوردهاند که شاه اسماعیل سرسلسله صفویان در آن ایام که همه میکوفت و پیش میرفت به هرجا میرسید مزارها و مقبرههای مشاهیری را که به تسنّن معروف بودند از سر جوانی و تعصب ویران و با خاک یکسان میکرد.
وقتی به مقبره حافظ رسید از آنجا که هم خودش اهل ذوق و شعر بود و هم حافظ محبوب عالم پارهای تأمل و ملاحظه کرد، از اُمرا و اصحاب صلاح پرسید، حاصل مشورت این بود که متعصبان گفتند: «باید این مقبره و بنا را نیز ویران کرد چون حافظ هم رند و لاابالی بوده، هم شیعه نبوده.
یکی از اصحاب (ملاسید عبدالله تبریزی) که از بس در کارها سمج بود شاه اسماعیل به او ملّامگس لقب داده بود و همیشه همه جا او را ملامگس میخواند و این لقب او سخت مشهور و زبانزد همگان شده بود چنان که نام و عنوان اصلی او را کم کم به فراموشی سپرده بود. وی در خراب کردن مقبره حافظ از همه بیشتر اصرار میکرد و ترکتازانه داد سخن میداد!
عاقبت شاه اسماعیل گفت: «از دیوانش فال میگیریم و گرفت. خوشبختانه به دلخواه شاه اسماعیل این بیت منسوب به حافظ آمد که:
حافظ زجان محب رسول است و آل او حقا بدین گو است خداوند داورم
شاه اسماعیل خوشحال شد و لبخند خرسندی بر لب آورد و از ویران کردن مزار حافظ درگذشت.
اما ملّامگس همچنان پافشاری میکرد. شاه اسماعیل باز دیوان را برداشت گفت: ای خواجه، جواب ملامگس مبرم را هم بده و فال گرفت و گویا مورد و مقال و حال این بیت فال برآمد:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
منبع: مجموعه مقالات حریم سایههای سبز جلد۱، مهدی أخوان ثالث
@seraj1397
.