#داستان
🔹🔸 قالی سوخته 🔸🔹
🚶♂️مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود و ﻓﻘﻂ يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺩﺍﺷﺖ و ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ اش ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
🚶♂️ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﯼ كه ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ١٥٠ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻤﯿﺨﺮﯾﻢ.
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ میرفت ...
داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﯽ ﺷﺪﻩ كه ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟
ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎﻻ ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ..
ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ مى تونى ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ، ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ...
ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﺍﺭ پرسید: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟
گفت: اره..
مغازه دار گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ٥٠٠ تومن ﻣﯽ ﺍﺭﺯﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ، ﻣﻦ یک ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﻡ ....
💠اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ قیمت گرفت، کاش دلمون تو روضه ها بسوزه...
اونوقت بگیم: دلمون سوخته بی بی، چند میخری؟!😭
گرفتاریم...!
https://eitaa.com/eslam20
🍃
#داستان
💢 قيمت پادشاهی 💢
📍روزی بهلول بر هارون وارد شد..
📍هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده...
بهلول گفت: اگر در بيابانی هيچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه كند و می خواهی به هلاكت برسی چه مي دهی تا تو را جرئه ای آب دهند كه خود را سيراب كنی؟
گفت: صد دينار طلا...
📍بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضايت ندهد چه مي دهی؟
گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم...
بهلول گفت: پس از آنكه آشاميدی، اگر به مرض حيس اليوم مبتلا گردی و نتواني آن را رفع كنی، باز چه می دهی تا كسی آن مريضی را از بين ببرد؟
📍هارون گفت: نصف ديگر پادشاهی خود را می دهم..
📍بهلول گفت: پس مغرور به اين پادشاهی نباش كه قيمت آن يك جرعه آب بيش نيست.
آيا سزاوار نيست كه با خلق خدای عزوجل نيكویی كنی؟!
https://eitaa.com/eslam20