#سیره_شهدا
#نمازِشب
🌟همیشه نمازهای شبش را با گریه میخواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را میخواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم میگفت داری دستت را میشوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمیکرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو میزدند نه نمیگفت.
🔻گاهی اوقات نمیگذاشت من متوجه کمکهایش شوم ولی به فکر همه بود، احترام زیادی به خانواده و پدر و مادرش میگذاشت، پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند، شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمعهای خانوادگی میگفتند مسلم خیلی به زن و بچهاش میرسد، اگر مبینا گریه میکرد تا نیمه شب بغلش میکرد و راه میرفت تا خوابش ببرد، هیچ موقع نمیگفت من خسته هستم، خیلی صبور بود.
🌷شهید مسلم نصر🌷
💬به روایت همسر شهید
✅#سیره_شهدا ✅#کلام_شهدا
⭐️#شهید_مدافع_حرم
🌹🕊شهید سید مجتبی ابوالقاسمی
گرم صحبت های زنانه خود بودیم که سیّد مجتبی وارد آشپزخانه شد
به خیال اینکه سر وقت یخچال می رود خیلی به او توجهی نکردیم و مثل خودرویی که تازه گرم شده باشد تخت گاز می راندیم.🤭 😔
اما سیدمجتبی کفگیر را برداشت و دور سر چرخاند انگار که مگس کش در دستش باشد مرتب تکرار می کرد: «کیش کیش»
در آن سرما خبری از مگس نبود 😳
پرسیدم:«چه کار می کنی داداش؟»
🅾 خیلی جدی گفت:«مگر نمی بینی این جا پر شده است از مگسِ #غیبت؟
دارم آنها را دور می کنم
نکند شیطان 👿 به شما آسیبی برساند»
ما که حالا زده بودیم روی ترمز 🤐، محو نگاه او شدیم
سید مجتبی کفگیر را روی زمین گذاشت و خیلی مؤدب به مادرم گفت: «ببین مادرم! وقتی از کسی ناراحت هستی یا دلخوری، اول یک #صلوات برایش بفرست که ثواب به دست آوری 💐 و بعد یک صلوات برای خودت بفرست که از شیطان دور شوی و آرامش بگیری ☔️»
🌀به روایت: خواهر شهید