eitaa logo
194 دنبال‌کننده
951 عکس
787 ویدیو
9 فایل
ظهور یوسف زهرا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹شهیدتهرانی مقدم و عنایت اهل بیت 🚩عنایت (ع): روزی با هم ازنماز جماعت برمی گشتیم و از هر دری صحبت می کردیم؛ به ناگاه ایشان از سفر خویش به روسیه به اتفاق هیاتی برای خرید یکی از سیستم های موشکی دقیق روسی که سامانه ای با برد 300 کیلومتر و ضریب اطمینان بالا بود؛ سخن گفت. این موشک می توانست با کمترین اختلاف و انحرافی به هدف خود برخورد کند و این فناوری تنها در انحصار روسیه قرار داشت... مذاکرات برای خرید این موشک به سرانجام نرسید چرا که آن ها این سامانه را جزو سلاح های استراتژیک و مبنایی خود می دانستند و به دلیل حساسیت ویژه ای که روس ها داشتند، از دادن موشک سر باز زدند. این شهید عزیز نقل می کرد که من به ژنرال های روسی با اطمینان گفتم که ما می توانیم به این فناوری دست پیدا کنیم و همانند این موشک را بسازیم و البته پوزخندی به عنوان پاسخ بر لبان ژنرال های روسی نقش بست. او می گفت در برگشت از سفر روسیه تمام هم و غم من این شد که نمونه این موشک روسی را بسازم اما دائما در مسیر انجام تست های موشک اخلال به وجود می آمد. این شهید عزیز بیان می کرد که برای حل این مشکل به خدا توکل کردم و به ائمه اطهار (ع) متوسل شدم؛ به مشهد مقدس رفتم و سه روز در حرم حضرت امام رضا (ع) به ایشان توسل کردم و راجع به اختلال پیش آمده به تفکر مشغول شدم. او نقل میکرد که بعد از سه روز در حرم حضرت رضا (ع) یک دفعه موضوعی به ذهنش رسید که احساس می کرد راه حل این مشکل است. طرحی در ذهنش جرقه زد که تعبیر ایشان درباره آن ساده و زیبا بود‎؛ او می گفت زیارت خودم را تکمیل کردم و سریع برگشتم منزل، دفترچه نقاشی دخترم را گرفتم و آن چه را که در ذهنم بود ترسیم کردم. بعد از بازگشت از مشهد این طرح را مدل سازی کردیم و به لطف خدا جواب هم گرفتیم و مشکل حل شد. در یک زمان دیگر شهید مقدم نتایج کاری را که انجام شده بود بر روی رایانه به من نشان داد، واقعا غرورآفرین بود؛ موشک ساخته شده توسط جهاد خود کفایی سپاه در مقایسه با مدل روسی آن در بعضی ویژگی ها برتر هم بود 👈ایشان اهل توکل به خدا بود و در عبور از موانع و رسیدن به اهداف خود به ائمه معصومین (ع) متوسل می‌شد... راوی: نماینده، تهران 🚩 (س): شهید حسن طهرانی مقدم همیشه در اول صحبت هایش «اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها  والسر المستودع فیها» را بر زبان   می آورد... یک مرتبه بنده برای انجام یک کار بزرگ و سختی انتخاب شدم که در فناوری آن هم مشکل داشتیم.حسن من را دید و گفت می خواهی در این کار موفق باشی؟ گفتم بله... گفت برو بچه های گروهت را جمع کن، دستانتون رو بهم بدید و هم قسم بشید و بگویید خدایا ما برای رضای تو این کار را می کنیم و هرچه ثوب هم دارد خودمان نمی خواهیم، تمام ثواب آن برسد به حضرت زهرا (س) و همین طور هم شد. البته بچه های هم خالصانه به حرف او عمل کردند و این کار در کوتاه ترین زمان ممکن که کسی هم فکرش را نمی کرد، انجام شد.... 🌹یکی دیگر از خصوصیات شهید مقدم علاقه شدیدش به پیامبر اسلام (ص) بود. یک بار به حسن گفتم چرا صورتت را به این شکل اصلاح می کنی، گفت من دوست دارم ظاهرم هم شبیه پیامبر (ص) باشد و از پیامبر الگوبرداری کنم، البته فقط بحث ظاهر نبود، حسن در صحبت کردن، نوع برخورد و حتی شیوه سلام کردن همیشه سعی می کرد از پیامبر و اهل بیت(ع) الگوبرداری کند... 🚩نوکر واقعی امام حسین(ع): چند روز قبل از شهادت شهید مقدم، ایشان آمد منزل ما تا مادر را ببیند. آمد دست مادر را بوسید و گفت: مادر من دیشب خواب دیدم که از دنیا رفته‌ام. در یک قبر تنگ و تاریک دو ملک غضبناک به شدت وحشتناک از من سؤال می‌کردند. آنها با همان صورت ترسناک پرسیدند: چیزی هم برای آخرتت داری؟... من هرچه فکر کردم چه بگویم هیچ چیز یادم نیامد. کمی تأمل کردم تا اینکه این جمله به ذهنم آمد که بگویم: من اقامه عزای آقا ابا عبدالله (ع) را کردم و بر امام حسین (ع) گریه‌ها کردم. تا این جمله را گفتم. قبر باز و روشن شد و بوستانی در مقابلم ظاهر شد. این موضوع اسباب دستگیری من خواهد شد.... شهید مقدم همان روز در آنجا برنامه ریزی کرد و زیر‌ زمین منزل را تبدیل به حسینیه کرد. این حسینیه یادگار شهید ماست و در واقع آن تعظیم به شعائرالهی است... 🌹همچنین او همچنین وصیت کرد تا دستمالی را که باآن، گریه‌های در مصیبت اهل بیت (ع) و به ویژه امام حسین(ع) را پاک کرده بود با وی دفن کنند... شهید حسن مقدم در بخشی از وصیت نامه خود بر لزوم اقامه عزا برای سید و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) تأکید کرده و در وصیت نامه اش آورده است که: "هر وقت به یاد من افتادید برای شادیم یاد و ذکر اهل بیت (ع) و ذکر مصیبت آقا اباعبدالله و ائمه اطهار(ع) نمائید." 👈 راوی: برادر این شهید با نشر هر چه بيشتر👈 ما را در زنده نگه داشتن یاد و خاطره امام و شهدا یاری کنید
🚩اخلاق و رفتار :(1) 🌹بعد از شهادت ایشان، آقا که به منزل ما تشریف آوردند و سه ربع، از یک ساعت را از شخصیت حاج حسن صحبت کردند و فرمودند: حاج حسن در کار خودش آنقدر سریع و تند پیش می‌رفت که بعضی مواقع من او را نگه می‌داشتم و مانع می‌شدم که جلوتر نروید...به نقل از خانواده ایشان  🌹در كارهایش خیلی منظم بود. هیچ وقت چیزی را جا نمی‌گذاشت. خیلی رئوف بود، یك داد سر كسی نمی‌زد، به اطرافیانش بسیار محبت می‌كرد. به من خیلی محبت داشت. شاید باور نكنید، اما می‌‌آمد من را می‌بوئید و می‌بوسید، مثل كسی كه گلی را بو می‌كند، من را می‌بویید. می‌گفت همه‌ی افتخار من این است كه مادری فداكار مثل تو دارم. به من می‌گفت هر چیزی كه لازم داری و می‌خواهی به من بگو و چرا به بچه‌های دیگرت می‌گویی؟ بگذار این اجر به من برسد. من ذره‌ای ناراحتی از این پسرم ندارم. مانند یك پسر هجده ساله، شیرین‌ زبان وخندان بود...ایشان چند خوبی داشت كه من در آن شبی هم كه حضرت آقا زحمت كشیدند و به منزل ما تشریف آوردند، وقتی از من خواستند كه درباره‌ی خصوصیات پسرم صحبت كنم، همین خوبی‌ها را گفتم. یكی این‌كه به شركت در نماز جمعه پایبند بود. من یاد ندارم كه نماز جمعه‌ی ایشان ترك شده باشد. دیگر آن كه عصرهای جمعه كه معمولاً فرزندان ونوه‌ها و عروس‌هایم هم در منزل ما بودند، او هم می‌آمد و دعای سمات می‌خواند. بعد از دعای سمات، حدیث كساء را می‌خواند و خیلی خوب تفسیر می‌كرد. حسن آقا همیشه موفق بود. در زندگی ذره‌ای از كمك به مستضعفان غفلت نمی‌كرد. از دعا و اشك برای حضرت سیدالشهدا (ع) جدا نمی‌شد. حسن آقا از اولِ جوانی به نماز اول وقت و نماز جماعت خیلی علاقه داشت. سعی می‌كرد در هر جایی كه هست، نماز جماعت تشكیل بدهد. امام جماعت محل كارش هم بود و در منزل هم امام جماعت ما بود. صبح‌ها یك ساعت مانده به اذان صبح از خواب بلند می‌شد. بعد از نماز صبح، زیارت عاشورا را از حفظ می‌خواند. بعد برای ورزش یا پیاده‌روی می‌رفت بیرون. روزش را این‌طور شروع می‌كرد... راوی: مرحومه فاطمه جلیلی، مادر شهیدان تهرانی مقدم 🌹حاج حسن آقا هر وقت به دیدن مادر می‌آمد، دست او را می‌بوسید و می‌گفت اینجا بهشت است! همه‌ی ما را هم توصیه می‌كرد دست مادرمان را ببوسیم؛ ما افتخار نوكری مادرمان را از حاج حسن آقا یاد گرفتیم... برادر شهید، حاج محمد 🌹پدرم فردي نظامي بود اما ما اطلاع زيادي از كار آن نداشتيم. چون كار را با تمام سختی و مصائبش در پشت در خانه می گذاشت و تنها با عنوان پدري دلسوز وارد خانه می شد. اين يكي از ويژگي هاي عالي پدرم بود كه تا زمان شهادت وي، سختي كار و فشار محيط كارش را به منزل منتقل نكرده بود. تواضع و اخلاص پدر از ويژگي هاي منحصر به فرد او بود. برايم جالب بود كه بعد از شهادت پدرم فهميدم در طول زندگي اش، گروه هاي سني متفاوتي را در جبهه و هم پشت جبهه تحت تاثير رفتارش قرار داده. اين را از صحبت هاي متفاوت افراد و بعد از شهادت وي متوجه شدم... نماز اول وقت برای پدرم در حکم اوجب واجبات بود. تحت هیچ‌شرایطی نماز اول وقتش قضا نمی‌شد. اگر امکانش بود، خودش را به مسجد می‌رساند. اگر نه، هرجا که بود (تأکید و تکرار می‌کند: «هرکجا که بود») به‌سرعت گوشه‌ای مشغول نماز می‌شد. در مسافرت‌ها، همیشه زیراندازی پشت ماشین داشتیم که رأس اذان، آن را کنار جاده پهن می‌کردیم و همراه پدر به نماز می‌ایستادیم. نماز جمعه هم رکن دیگر خانه‌ی ما بود. برای پدر این‌ که ما به نماز جمعه نرویم، به‌هیچ‌وجه تعریف‌شده نبود. هرطور بود، هرجمعه همگی به مراسم نماز جمعه می‌رفتیم. تا یاد دارم، این‌ سنت در خانه‌مان بوده است... همیشه می‌گفت: کاری که ما می‌کنیم خیلی حساس است و اهمیت دارد و اصلاً صرف ایران نیست که از این کار استفاده کند. اعتقاد داشت این موشک‌ها در واقع اختراع شیعه است و می‌گفت: می‌خواهم روی این موشک‌ها بزنم «ساخت شیعه» و به اذن خدا و کمک اهل بیت کاری خواهیم کرد که آیندگان خواهند فهمید چقدر اهمیت  دارد. در جواب بچه‌ها که از او می‌پرسیدند: چرا بابای همه را تلویزیون نشان می‌دهد، اما شما را نشان نمی‌دهد؟»... هیچ وقت نمی‌گفت که همه این کارها، کار ماست، تنها چیزی که این اواخر می‌گفت، این بود که: ما کاری داریم می‌کنیم که امیدواریم به واسطه آن مقدمات ظهور را فراهم شود، وقتی حضرت بقیة الله تشریف بیاورند، شاید از این ابزار استفاده کنند. اگر شما صبور باشید، در اجرا این کار شریک خواهید بود و ما از این حرف‌ها انرژی زیادی می‌گرفتیم... به نقل از همسر و فرزندان ایشان