درِ دکّان دلتنگیم را از جا درآوردم
زدم دخل دل عاشقتبارم را درآوردم
#ملیحه_آخوندی
@seshanbee
در پاسخ بغضت جوابی نیست دختر
از غصهات مارا که خوابی نیست دختر
این امپراطوری از آنِ لاشخورهاست
در بین شاعرها عقابی نیست دختر
افکارِ روشن،شعرها ،لحنی مودب
اینها که دیدی جز نقابی نیست دختر
عشق است، از شبگریههایش چارهای نیست
جز جبر گاهی انتخابی نیست دختر
خو کن به دنیای چراغ نیمسوزت
در سرزمینت آفتابی نیست دختر
دنیای شاعرها فقط از دور زیباست
هر شاعری آدم حسابی نیست دختر
#حسین_پورقلی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
دخترم از شاعران پرهیز کن؛
شاعر عاشق نیست، شاعر مخزن است 🙄
#امید_مهدینژاد
در چرخش بیخودت اسیری ساعت
محکوم به اینی که نمیری ساعت
من عاشقم و منتظرم قول بده
تنها تو مچ مرا بگیری ساعت
#حسین_پورقلی
سلام زخم دهان وا نکرده در غربت
نکشته است تو را مثل من اگر غربت
سلام وسعت تنهاییم در این زندان
رفیق گم شده در هایهوی سنگستان
سلام رفته ازین خانه بیخیال دلم
سلام حال دلم را بپرس حال دلم
سلام، پر شدهام از غروبِ بعد از تو
سلام تلخی دوران خوبِ بعد از تو
سلام بی تو جواب سلامها سرد است
زمانه بعد تو دیگر رفیق، نامرد است
میان مردم شهرم غریبهام بی تو
عجیب پر شدم از ساکنان غم بی تو
شبیه دشت نگاهم به آسمان مانده
تو رفتهای و برایم دو استکان مانده
تمام زندگیام از امید خالی شد
بدون اشک تو دوران خشکسالی شد
گذشتی از سر سرباز کشورت بانو
کجاست مرد سرافراز کشورت بانو؟
شراب چشم تو در بزم کیست این شبها
که حال و روز دلم دیدنیست این شبها
سلام از من دیوانه انتظاری نیست
قرار بود بیایی مرا قراری نیست
قرار بود بیایی بهار برگردد
به خانهاش دلِ بی اختیار برگردد
قرار بود قراری که با دلم داری
برای روز شکستن کنار بگذاری
چقدر بی سر و سامانیم فراوان است
سکوت میکنم این انتهای انسان است
نشستهام که بیاید رفیق دیرینم
شبیه دشت که در انتظار باران است
کجای جنگل آتش گرفتهام هستی
که دور من شده دیوار و شعله زندان است
به فال حافظم افتاده چند وقتی هست
که روز آه من و خندهی رقیبان است
نه رغبتی که بیایم به سوی آزادی
نه خانهای که بگویم چقدر ویران است
دوای این همه دلتنگیام فقط دست
رفیق روز مبادای مو پریشان است
همیشه پیک دلم را برای غم میریخت
سلامتی کسی که مرا بهم میریخت
سلام بی تو جواب سلامها سرد است
زمانه بعد تو دیگر رفیق، نامرد است
همیشه در چمدانت هوای رفتن بود
که قول آمدنت هم برای رفتن بود
چقدر بی سر و سامانیام فراوان است
سکوت میکنم این انتهای انسان است
#جواد_سنجری
در اوج بیکسیهات
تنهاترین بمانوُ
نگذار ریشهای در
قلب تو پا بگیرد
وقتی گرسنه باشی
هر تکّه نانِ خشکی
در سفره میتواند
چشم تو را بگیرد
#ملیحه_آخوندی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
ندارد با زمینگیران غفلت گفتگو سودی
ره خوابیده کی ز آواز پا بیدار میگردد؟
#صائب_تبریزی
من شاید قبل رفتن مامانم، خیلی زندگی رو جدی گرفته بودم.
اما وقتی خیلی ساده نشسته بودیم توی خونمون و چاییمونو میخوردیم، یهو دل مامانم درد گرفت و صبش رفتیم دکتر و با یه تشخیص زندگیمون عوض شد، فهمیدم زندگی خیلی بیارزشه...
دیگه هیچوقت جدی نگرفتمش که بخوام براش بجنگم.
این جدی نگرفتنه توی همهی مسائل و تصميمات زندگیم تاثیرات خوبی گذاشت.
خیلی نگاها و رفتارا و برو و بیاها برام معنی دیگهای گرفت.
الان فقط میخوام درمورد شعر حرف بزنم،
نه قسمتهای دیگهی زندگیم.