ترسم اینه رو جهازم یه دلِ خونِ شکستهس
میدونی! عقل عروسمم یه دردِ پینه بستهس
اگه آرزوت کنم زودی برآورده نشی، چی؟
یا برآورده بشی، مرهمِ این درده نشی چی؟
میتونی بفهمی چشمایی رو که قرار نداره؟
احسنالحال شی توو خونهای که بهار نداره؟
#ملیحه_آخوندی
درِ دکّانِ دلتنگیم را از جا درآوردم
زدم دخلِ دلِ عاشقتبارم را درآوردم
به هر در میزنم وابستگیها پوچ و توو خالیست
و تنها باغِ سبزِ پیشِ رویم، باغِ یک قالیست
همانقدری که دلقک در دهانم شعلهور از هم
همانقدر عالم و آدم نمکنشناستر از هم
اگر پایانِ پر دردِ عبورِ جادهای باشی
محال است آخرش آنکس که راه افتادهای باشی
نمیخواهم به چشم دیگران شاد و قوی باشم
که میخواهم خودم باشم، شکسته، منزوی باشم
جنونِ سرکشِ رقصِ سماعِ عارفان در من
نچرخید ای تمام فرفرکهای جهان در من
کجای این جهان سرد و لاکردار میدانند
برای داغ روی سینه مانده، دل نسوزانند؟
چگونه لال باید کرد آهنگ صدایم را
کجا پنهان کنم این سرخوشیها، خندههایم را؟
چه میشد حرفِ چشمان و دهان دیگری بودم
زنِ غملهجهیِ برقع به رویِ بندری بودم
دلم میخواست که یک دختر غمگینکمان باشم
خدا میخواهد انگاری زمین زعفران باشم
#ملیحه-آخوندی
بازگشت با شکوه خودم رو به اجتماع، بعد از سه روز بیماری سخت، تبریک عرض میکنم. 🕊
میدونستین
اگه کسی روزه نباشه و به دروغ بگه که روزهس،
روزهش باطله؟🚶♀
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
چاییِ بعدِ افطار، فرنیِ بعدِ چایی
هدایت شده از شمعدونی☘️عاطفه سادات موسوی
حضور خودم رو در ایتا گرامی میدارم
سهشنبهیِ ملیحه آخوندی🕊
حضور خودم رو در ایتا گرامی میدارم
.
خانوم عاطفهسادات موسوی کانال اشعارشون رو با اسم شمعدونی افتتاح فرمودند و خودشونو رسوندند.😁
فیض ببرید.
@atefesadatmoosavi
هدایت شده از علی سمرقندی
《جاده》
در انتها به تو خواهد رسید جادهی من
رمق اگر چه ندارد دل پیادهی من
مرا به خنده چه نسبت؟! که رفتهای و شدهاست
_غمِ نبودنِ تو_ عضو خانوادهی من
سوال کردم از او می رسم به تو یا نه؟!
جواب خیر ندارد امامزادهی من
من از نگاه تو مستم نه از شراب خودم
حریفِ چشم تو هرگز نبوده بادهی من
نفس نمی کشم و دم به لب نیاورده
به احترام شما قلب ایستادهی من
هرآنچه بود گذشتم هرآنچه بود گذشت
خدا کند که نخواند غزل نوادهی من
#علی_سمرقندی
@alisamarqandi 🦋
خدا خدا خدا خدا خدا کنه
یکی واسه سلامتیم دعا کنه
#الهه_بیات_مختاری
آرامشم، آرامشی ماقبلِ طوفان است
در سربهزیری، سرکشیهای فراوان است!
#ملیحه_آخوندی
همیشه واسه غمم
یه شونه کم بوده
که از پریشونیم
چیزی نمیگفتم
یه بغض سوزندهم
که توو گلو موندهم
که تا ابد، هیچوقت
از دهن نمیفتم
دردِ بی درمونو
حالِ پریشونو
به این و اون آخه
چجوری حالی کنم
باید که بغضامم
بیخودی حیف نشه
تمومشونو سرِ
گلدونا خالی کنم
«گذاشتمش کنار
عینک خستمو
این دوتا چشمِ تار
دار و ندارمه
توی خیابونا
لااقل اینجوری
از دور هر زنی
شبیه مادرمه»
سخت و شکسته شدم
از همه خسته شدم
کاشکی به زندگیم
بیادو جون بده
بیاد و پشت سرم
یه کوهِ محکم شه
که آینه به منم
روی خوش نشون بده
مگه بهار نبود
رفتنش قرار نبود
قرارِ آخرمون
روی این مزار نبود
بی آشیونه شدم
بی نام و نشونه شدم
من ادامه دادم و اون
ادامه دار نبود
«گذاشتمش کنار
عینک خستهمو
این دوتا چشم تار
دار و ندارمه
توی خیابونا
لااقل اینجوری
از دور هر زنی
شبیه مادرمه»
#ملیحه_آخوندی
برای ۰۱/۰۱/۰۱