eitaa logo
انتشارات ستارگان درخشان
481 دنبال‌کننده
371 عکس
115 ویدیو
3 فایل
انتشارات ستارگان درخشان با ۱۷ سال سابقهٔ درخشان. موضوعات: فرهنگ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مجله مجازی هم‌رزم: @hamrazm_mag آیدی ادمین @n_setareganederakhshan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 مجموعه کتاب های فرماندهان ۱۱جلد کتاب با موضوع زندگی نامه فرماندهان قیمتشون بسیار مناسب و عالیه برای عیدی دادن 😍😍😍
نام کتاب:این‌عمار قیمت بااحترام:3100تومان چند جمله از کتاب: برادرش را صدا زد. دوهزار تومان به او داد که به دست یکی از رزمنده‌ها برساند. گفت: «دخترش دم بخته و نیاز شدید به پول داره. من را هم می‌شناسه. اگه من پول را بهش بدم ممکنه خجالت بکشه. شما این پول را به دستش برسان.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:دلاور قیمت بااحترام:2400تومان چندجمله از کتاب: نماز شبش ترک نمی‌شد. همه خواب بودند نمی‌خواست کسی متوجه شود. درِ کمد را باز کرد و نمازش را داخل آن خواند. می‌خواست بلند شود که محکم کمرش به در خورد؛ همه بیدار شدند. خندید و گفت: «کلی خوش‌حال شدم. بالاخره همتون فهمیدین من دارم نماز می‌خونم.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:مربی قیمت بااحترام:1900 تومان چندجمله از کتاب:یک بطری پیدا کرد و گذاشت زیر تختش. بچه‌ها تعجب کردند که این دیگه برای چیست؟ نیمه‌شب بطری را برمی‌داشت و با آب داخلش وضو می‌گرفت. می‌گفت: «ممکنه نصف‌شب بیدار بشم، شیطان تو وجودم بره و نذاره برم پایین توی سرما وضو بگیرم. می‌خوام بهونه نداشته باشم. نکنه نمازشب رو از دست بدم.» بقیه بچه‌ها هم یاد گرفته بودند. از فرداشب زیر تخت همه یک ظرف آب بود @setaregaannderakhshan
نام کتاب:مالک اشتر قیمت بااحترام:2700تومان چندجمله از کتاب: مادر شش تا استکان خریده بود. علی ده سال بیشتر نداشت. نشست کنار مادر و گفت: «مامان! این سه تا استکان اضافیه، نیازشون که نداریم. بدین به کسی که نیاز داره.» بعد هم دستش را گذاشت روی سه تای دیگه و گفت: «مامانِ من، وقتی آدم اهل تجملات بشه، اون موقع که می‌خواد نماز بخونه نمی‌فهمه که داره با کی حرف می‌زنه و چی می‌گه.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:جامانده قیمت بااحترام:2500تومان چند جمله از کتاب: جلسۀ فرمانده گردان‌ها بود برای توجیه منطقه. به آشپز سفارش مرغ سرخ کرده و نوشابه دادند. بعد از جلسه همۀ فرماندهان به‌همراه حاج‌اکبر برای خوردن غذا به اتاق دیگری رفتند. چشمش که به سفره افتاد، خودش را کنار کشید و پرسید: «بچه‌ها هم امشب همین غذا رو دارن؟» مسئول تدارکات سرش را زیر انداخت و گفت: «ترتیب می‌دیم فردا براشون بپزن.» عقب نشست و گفت: «برای من همون چیزی رو بیارین که بقیه می‌خورن.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:مرد آهنین قیمت بااحترام:2800تومان چند جمله از کتاب: حاج‌حسین که دید با آن حال بدش دوباره به خط برگشته، عصبانی شد و گفت: «محدودۀ شما از چهار طرف سنگر فرماندهی فقط صدمتر! حق نداری خارج بشی.» حاج‌علی داخل سنگر شد و دراز کشید. دقایقی نگذشته بود که شیء داغ، روی سینه‌اش افتاد. آن را برداشت، فشنگ بود. از بیرون سنگر کمانه کرده بود و روی سینه‌اش افتاد. می‌خندید و به‌طرف حاج‌حسین می‌آمد. فشنگ را گذاشت کف دستش و گفت: «این بار هم که من سراغش نرفتم، اون به سراغم اومد.» حاج‌حسین بین خنده‌های حاج‌علی خندید و گفت: «تیر غیب خوردی؟ بیا این هم جیپ، هرجا خواستی برو.» @setaregaannderakhshan
نام کتاب:سه برادر قیمت بااحترام:2900تومان چند جمله از کتاب: مسیحی بود. برای دفاع از میهن راهی جبهه شده بود. با ابراهیم هر دو در یک اتاق بستری بودند. ابراهیم خیلی مواظبش بود. هرچیزی می‌آوردند، اول به او می‌داد. نمی‌خواست احساس غربت کند.چند جمله از کتاب: مسیحی بود. برای دفاع از میهن راهی جبهه شده بود. با ابراهیم هر دو در یک اتاق بستری بودند. ابراهیم خیلی مواظبش بود. هرچیزی می‌آوردند، اول به او می‌داد. نمی‌خواست احساس غربت کند. @setaregaannderakhshan