eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
157 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌷شهید مدافع حرم، #مهدی_یاغی🌷 🌺ولادت: ۱/۱/۶۸ 🍂شهادت: ۹۲/۵/۹ 🕊محل شهادت: سوریه https://eitaa.
 🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🌹🌹🌹 🍃🌹🌹 🍃🌹 🍃 🌷 هم نام امامش "مهدی" 🌹🍃مهدی محمدحسین یاغی با اسم جهادی «کرار» در اول فروردین 1368 شمسی مصادف با 15 ماه شعبان و 21مارس سال 1989 میلادی در شهر بعلبک واقع در منطقه‌ بقاع لبنان متولد شد. 🌹🍃قرار بود حسن نامگذاری شود اما با تولد مبارکش همزمان با ولادت حضرت مهدی(عج) نام خود را نیز با خود به همراه آورد و مهدی نامگذاری شد. 🌹🍃شهید یاغی که در میان اهالی جنوب لبنان به «امیرالشهداء» معروف است در سنین نوجوانی به صفوف رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان پیوست. 🌷مقاوت هدف اصلی زندگی‌اش بود 🌹🍃هرچند یک مهندس کامپیوتر بود اما مبارزه و مقاومت هدف اصلی زندگی‌اش را می‌ساخت. به همین دلیل وقتی طبل جنگ در سوریه و میان مسلمان و در حریم اهل بیت(ع) به صدا درآمد، او نیز داوطلبانه در قامت یک فرمانده حزب‌الله برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) راهی سوریه شد و در عملیات‌های حزب‌الله در مناطق مختلف سوریه شرکت کرد. 🌹🍃مادرش می‌گوید: مهدی افتخار و عزت داشت چرا که او خالصانه می‌جنگید مخصوصا وقتی که میگفت نمیگذاریم حضرت زینب دوباره اسیر شود. 🌹🍃او در فوریه سال 2013 از ناحیه سر مجروح شد و ناراحت بود از اینکه به جای شهادت جراحت نصیب او شده است. در زیارت اربعین در کربلا شهادت خودش رو از خدا خواسته بود. 🌷میای با هم شهید بشیم؟! 🌹🍃دو شب قبل شهادتش یعنی شب نوزدهم به رفیقش میگوید میای امشب باهم شهید بشیم رفیقش میگه نه بهتره شب بیست و یکم شهید بشیم قشنگتره.. 🌹🍃شب شهادت امیر المومنین مهدی یاغی لحظه ی افطار قبل از اینکه روزه ش رو باز کنه به دیدار خدا رفت 🌷 حتی در قبر هم میخندید 🌹🍃«مهدی یاغی» جوان بسیار خوش خنده ای بود. همه ی دوستانش، خنده های او را به یاد دارند. 🌹🍃روزی که «مهدی» را در آرامگاهش به امانت می گذاشتند، آنان که چهره اش را دیدند، گفتند: «او میخندید. درست مثل خنده های هوش ربایش در زمان حیات». 🌹🍃ما هم که به چهره ی ثبت شده از هنگامِ تدفین او نگاه کردیم، آثار تبسم را دیدیم 🌷 تفنگ پدری هست هنوز 🌹🍃کرار مهدی یاغی فرزند شهید مهدی یاغی پس از شهادت پدر یونیفرم نظامی و کلاه منقش به حزب‌الله و مقاومت اسلامی را بر تن کرده و نام خود را در بین مدافعان حرم و نیروهای حزب‌الله به ثبت رسانده است. 🌹🍃و اینگونه است که در مکتب مجاهدان حزب‌الله لبنان، جهاد و شهادت را پسر از پدر به ارث می‌برد و برای فرزندانش به یادگار می‌گذارد. https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🍃 🍃🌹 🍃🌹🌹 🍃🌹🌹🌹 🍃🍃🍃🍃🍃
محمود رضـا بیضایۍ: اگر دعوت ڪننده زینب(س) باشد پس سلام بر #شـهادت. #شهید_مدافع_حرم #شبتون_شهدایے🌷 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
شب بيست و هفتم بالخصوص غسل وارد شده و منقولست كه حضرت امام زين العابدين(عليه السلام) در اين شب اين دعا را مكرر مي خوانداز اوّل شب تا به آخر شب: اَللَّـهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجافِيَ عَنْ دارِ الغُرُورِ، وَالاِْنابَةَ اِلـي دارِ الْخُـلُودِ، خدايا دوري از خانه فريب،و بازگشت به خانه جاويدان، وَالاِْسْتِـعْدادَ لِلْـمَـوْتِ قَبْـلَ حُلُـولِ الْفَــوْتِ. و آمادگي براي مرگ پيش از رسيدن آن را روزيام گردان. https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔴فوری ✅درگیری یگان تکاوری۱۲۸ مرزبانی ناجا با یک تیم تروریستی در مرز میرجاوه 🔹ساعتی قبل در پی درگیری پایگاه مرزبانی میرجاوه با یک گروه تروریستی ستواندوم اکبر معصومی نژاد به درجه رفیع شهادت نائل آمد. https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🔴فوری ✅درگیری یگان تکاوری۱۲۸ مرزبانی ناجا با یک تیم تروریستی در مرز میرجاوه 🔹ساعتی قبل در پی درگیر
💢تصویر افسر شهید مرزبانی در میرجاوه منتشر شد 🔹شهید مدافع وطن ستواندوم #علی‌اکبر_معصومی_نژاد 🔹وی اهل اراک ، متاهل و صاحب دو فرزند بود #انتشار_دهید https://eitaa.com/setaregan_velayat313
⚠️جامعه‌ اسلامی و انقلابی ما سیلی خواهد خورد، اگر... 🔻رهبرانقلاب: جامعه‌ی اسلامی و انقلابی ما اگر از ذکر و یاد الهی و خشوع و تضرّع در مقابل پروردگار غافل بشود، مطمئنّاً ضربه و سیلی خواهد خورد. 🔺️ما به آن اهداف والا، در صورتی میرسیم که بتوانیم یک تلاش مؤمنانه و صادقانه‌ای را دنبال بکنیم؛ و آن جز با توجّه به خدای متعال و افزایش نورانیّت دل و ارتباط دل با خدای متعال ممکن نیست. ۱۳۹۶/۰۳/۲۲ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌷بیست و هفتمین سحر رمضان را میہمان سردار سرلشکر شهید #دکتر_مجید_بقایی باشیم🌷 ڪہ أَحیاء هستند و رزق‌شان عندربـــ ! شایداز برڪتـــ حضورشان خودِغریبمان رابیابیم...🌹 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❁﷽❁ ✋❤️ من‌ڪفترِجَلْدٺ‌همہ‌دم‌بوده‌وهستم سخٺ‌اسٺ‌ڪه‌دورازحَرَمٺ‌زنده‌بمانم مَحزون‌شده‌ام‌ازغم هجران توآقا تاڪے ز رهِ دورســلامٺ برسـانم https://eitaa.com/setaregan_velayat313
یا صاحب الزمان_عج شرمنده ے نگاه تو هستم نگاه ڪن یڪبار هم نگاه بہ اعماق چاه ڪن ما غرق در گناه شدیم و نیامدے آقا؛بیا دوباره مرا بےگناه ڪن اللهم عجل لولیک الفرج https://eitaa.com/setaregan_velayat313
دلا یاران عاشق زود رفتند از این وادی همه خشنود رفتند من و تو مثل یک مرداب ماندیم خوشا آنان که مثل رود رفتند 🕊شادی روح شهید #مهدی_حسینی #صلوات #صبحـتون_شـہـدایـے https://eitaa.com/setaregan_velayat313
جزء۲۷...التماس دعا.mp3
4.11M
📖جزء خوانی روزانه ماه مهربانی 🌙 🌹جزء بیست وهفتم۲۷ 🎤استاد معتز آقایے 💈حجم فایل : ۳/۹ مگابایت 🌷هدیه به ۵ شهرستان بهبهان https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#کلام_شهید #شهید_ابراهیم_هادی 🌹همیشه #پیگیر کار دیگران بود تا #مشکلاتشون رو حل کنه. 🔹بهش گفتم: داش ابرام؛ تو که وظیفه‌ای نداری،چراخودتو توی #دردسر میندازی؟ 🔸گفت:آدم #هرکاری ازدستش برمیاد بایدبرای #مردم انجام بده. 🍃 🕊 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
💫آن ها با یه عکس آقا در خانه شان خون می دهند... 🍁ماه رمضان دوسال پیش سوریه اتفاق جالب افتاد. همه مساجد سُنی اعلام کردن عید فطر شده است ما هم که گشنه و خسته بودیم شروع کردیم به خوردن با چه فزع و جزعی... 🍭🍬بعد یه مقدار از بسته های شیرینی و آجیل های جیره جنگی برداشتم و رفتم تو سنگر برادران ارتش سوریه... 🔰 ارتش سوریه هم معمولا آدم های مفیدی نیستن؛ خواستم مثلا کار فرهنگی کنم... باز کردم و گفتم عیدتون مبارک و بهشون تعارف کردم. گفتند روزه ایم. گفتم : بابا الان مساجد خودتون اعلام کردن که عیده! گفتند: ⭐ما از دفتر سید قائد ( آن ها به مقام معظم رهبری میگن سید قائد ) در زینبیه پرسیدیم گفتند فردا عیده... 🔷زدم توی سرم و به خودم گفتم توی سوریه حرف های مفتی های خودشون رو قبول ندارند و میگن سید قائد گفته فردا عیده و ما خیلی راحت دیدیم سُنی ها شروع کردن به خوردن و تبریک عید میگن ما هم خوردیم... ♦اندیشه بسیجی و اندیشه های دفاع مقدس و اندیشه شهدا به اونجا تزریق شده است... 💎 بچه های حزب ا... بچه های سوریه بچه های زینبیون... 💕عاشق مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) هستند و با یه عکس آقا در خانه شان، خون می دهند... 🎤شهید مصطفی صدرزاده 🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
چفیہ... پرچمـ... چـادر... همہ از یڪ خانواده اند... امــا چفیہ بر دوش شـهدا ❤️ پرچم بہ دست رزمـندگان✌️ و چادر برسَرِ توست اے خواهر...:) #چادرانه🌸 @setaregan_velayat313 •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾•┈┈••
✍ دو کلام حرف حساب 🔷 امام سید علی خامنه ای آقای ماست☺️ 🔸 آقایی که علمای شیعه و سنی او را مقدس میدانند.... ❗️همین آقا گفت: اسد باید بماند...ماند ❗️همین آقا گفت: به مذاکرات خوشبین نیستم،آمریکا زیر مذاکرات می زند...شد ❗️همین آقا گفت:پیروز انتخابات آمریکا ترامپ میشود درحالی که سران دنیا منتظر جشن ریاست جمهوری کلینتون بودند...اما ترامپ رئیس جمهور شد... ❗️همین آقا گفت:اسرائیل ۲۵سال آینده رو نمی بینه،مطمئن باشید....خواهد شد ... فقط این برای همه ی این فضیلت ها کافیست....←او https://eitaa.com/setaregan_velayat313
😔💔😭 خاطـره شهیــد مدافع حرم #خلیل‌تختی‌نژاد ایام شهادت شهید حججی بود... وقتی خبر شهادت شهید حججی را شهید تختی نژاد فهمید ما همگی تو مسجد بودیم شهید تختی نژاد با حالت خنده و مزاح گفتن چرا من شهید نمیشم وقتی از اخر مجلس شهدا را میبرن من که همیشه اخر مجلس هستم... این جمله رو با خنده و شوخی گفتن😔😔💔 راوی: دوست شهید شادی روحش صلوات https://eitaa.com/setaregan_velayat313
بخشی از وصیتنامه 🌷شهید حسین همدانی🌷 از آقا حلالیت می طلبم که نتوانستم سرباز خوبی باشم، عشق به ولایت و تبعیت از ایشان، سعادتمندی را به همراه دارد، مثل گذشته بدهکارانقلابیم نه طلبکار.. @setaregan_velayat313 ╰─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─╯
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✍این سردار گمنام، به این باور رسیده بود که بیش از هر زمان دیگری می توان خطر رویارویی با دشمن دیرینه اسلام یعنی صهیونیست جهانی به سرکردگی آمریکای جنایتکار و سگ ولگرد منطقه، آل سعود خبیث و داعش اسرائیلی را حس کرد و روانه میدان نبرد در سوریه شد.او خوب فهمید که تحرکات اخیر شیطان بزرگ و استقرار نیروهای متجاوز داعش در سوریه، عراق و حملات هوایی آل سعود از هوا و دریا و زمین به یمن پیرامون اسلام‌هراسی و از بین بردن اسلام ناب محمدی (ص) در جهان است. ✍آری! سید شهیدمان می‌دانست که فتح و پیروزی با شهادت‌طلبی به‌دست می‌آید و به‌فرموده امام روح‌الله؛ جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی‌شناسد و ما باید در جنگ اعتقادی‌مان بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به‌راه اندازیم و شک نداریم که به‌فرموده امام عزیزمان، جنگ ما فتح فلسطین را به‌دنبال خواهد داشت.سید جلال شهید، می‌دانست اگر می‌خواهد اسمش در لیست سربازان سپاه آخرالزمانی امام عصر (عج) ثبت شود باید شرایط ثبت‌نام را رعایت کند؛ ایمان، تقوا، عمل صالح، اخلاص در عمل، صبر و بردباری، شجاعت، صداقت، امانت‌داری، ولایی بودن، مردمی بودن و عاشق شهادت بودن را در 8 سال دفاع مقدس در مکتب عاشورای امام خمینی (ره) آموخت و در کنکور شهادت شرکت کرد و کارت معافیت از گناه و توبه‌نامه معتبر ممهور به مهر امام حسین (ع) را از عمه سادات در دمشق دریافت کرد. 🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
️ 🌸🍃 ↫بگذار تا هست ↫همه براے تو باشد ☜لباس هاے شیک براے تو ☜توجہ مردم براے تو ☜آزادے و راحتی براے تو ومن همین تکه پارچہ مشکے ام «چـــادر» را مے خواهم و نیم نگاهے از آن بالا ها...😇 https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🍃🌸
#شهیدامیرلطفی: به دختران مسلمان عرض کنم که حجاب زهرایی شما موجب حفظ نگاه برادران می شود.به پسران مسلمان عرض کنم بی اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حفظ حجاب خواهران می شود . لطفا سوره آل عمران آیه 164تا 170 را قرائت کنید(با معنی). https://eitaa.com/setaregan_velayat313
تنها چیزے ڪہ مرا آرام مے نمود نگاه زیبا و قشنگ این آقا(امام خامنه اے) بود...😍 #شهید_حسن_غفاری🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313🕊🕊
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
~•°•~•💓•~•°•~ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_هف
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣8⃣ فاطمه من و قانع کرده که با محمد تماس بگیرم... بهش قول دادم زنگ بزنم. از اولم باید به محمد همه چیزو میگفتم... تا همینجاهم کلی اشتباه کرده بودم... ولی دیگه نمیخوام اشتباه کنم...😔 گوشیمو برداشتم شمارشو گرفتم.📱 هنوز بوق نخورده بود که سریع قطع کردم😖وای خدا من نمیتونم باهاش صحبت کنم😫 سه بار زنگ زدم و قطع کردم... 😔 نه این بار دیگه میگیرم من میتونم💪 شماره رو دوباره گرفتم و خواستم دکمه اتصال رو لمس کنم که تلفن خونه زنگ خورد☎️ سریع دوییدم و گوشی رو برداشتم. _الو.بفرمایید. ناشناس: سلام بر عشقم😍 _ببخشید شما؟؟؟😳 ناشناس: عشق شما😊 _عوضی 😡 اینو گفتم و خواستم تلفن رو قطع کنم که گفت: بابا مهدیم دیگه😅 اه این زامبی رو کجای دلم بزارم😁 _خب هرکی میخوای باش. حالا من چیکارت کنم؟😡 مهدی: خب معلومه دیگه دوسم داشته باش☺️ تصمیم گرفتم حالشو اساسی بگیرم😈 _ببین آقامهدی من خودم یکی دیگه رو دوس دارم الانم میخواستم بهش زنگ بزنم که تویه مزاحم پیدات شد😡 مهدی با تردید گفت: جواد؟؟؟😳 _آقامحمدجواد😡 مهدی بعد یکم سکوت گفت: ببین تو نامزد منی الان غلط اضافیم میکنی به اون جوجه طلبه زنگ بزنی. فهمیدی؟😡 _د مشکل همینجاست که من تورو حتی آدمم حساب نمیکنم چه برسه نامزد خودم. هه😏 مهدی: فکر کردی با منم میتونی مثل اون پسره بدبخت رفتار کنی؟ نامزدی بهم بزنی؟ توی خواب ببینی😡 _فعلا که تو داری تو بیداری میبینی😒 مهدی بدون اینکه جواب بده تلفن رو قطع کرد. گوشی رو محکم روی میز پرت کردم و با عصبانیت رفتم توی دستشویی و به سر و صورتم آب زدم.😑 این پسره عوضی همیشه اعصابمو بهم میریزه😣 گوشی رو برداشتم تا با محمد تماس بگیرم📱 یهو نگاهم به ساعت گوشی افتاد😱وای خاک تو سر من😱 نیم ساعت بیشتر تا غروب نمونده😁 بعد نماز زنگ میزنم محمد☺️ سریع دوییدم تا وضو بگیرم😍 ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣8⃣ نمازمو برعکس همیشه که تند میخوندم با کلی آرامش آروم خوندم☺️ توی نماز از خدا خواستم که کمکم کنه تا هر اتفاقی که به صلاح من و محده پیش بیاد😊 بعد نمازم یه سجده طولانی رفتم و دوباره دعاهامو تکرار کردم😊 تسبیح محمدم مثل همیشه توی دستم بود و باهاش ذکر گفتم😍 جانماز و چادر نمازمو جمع کردم و گذاشتم سرجاش و بعدم زیر غذای مامان رو خاموش کردم. نزدیک اذان مغرب بود... قم هنوز نیم ساعت بعد ما اذان میگن پس تا وقت هست بهتره به محمدجواد زنگ بزنم😍 یه یاعلی گفتم و شمارشو گرفتم و گذاشتم گوشی رو در گوشم. آهنگ پیشوازش پخش شد😊 آهنگ امام رضا حامد بود... وای از همون روز اول اینو باهم گذاشتیم پیشواز و قرار شد همیشه باهم پیشوازامونو عوض کنیم😍 یه بار... دوبار... سه بار... گوشی رو جواب نداد😔 هی... حالا شاید الان کارداره... یه نیم ساعت دیگه دوباره بهش میزنگم. گوشی رو انداختم رو مبل و بلند شدم. یهو صدای زنگ گوشیم بلند شد 💤 با فکر اینکه محمد پریدم روی گوشی😍 *۰۹۱۵* اینکه شماره محمد نیست... پیش شماره مشهده که...😡 ایش احتمالا مهدی خره اس😡 گوشی رو جواب دادم: الو بفرمایید صدای نازک یه زن پیچید: سلام عزیزم چقدر صداش آشنا بود برام😳 _سلام. ببخشید شما؟ زن: فاطمه ام عزیزدلم. نامزد محمدجواد وای خدای من آره صدای خودشه... نمیدونم چرا یه چیزی ته دلم ریخت.... با صدایی که میلرزید گفتم: سلام فاطمه خانوم. با من کاری داشتید؟ فاطمه: اره عزیزم. جواد خواست خودش زنگ بزنه ولی گفت شاید اینجوری قبول نکنی برای همینم گفت من دعوتت کنم عزیزم. _دعوتم کنید؟ کجا؟ فاطمه: آخر اسفند یه روز بعد اتمام فاطمیه عقدکنون من و جواده😍 واقعا خوشحال میشم بیای عزیزم😘 دیگه نمیشنیدم داره چی میگه... دستم شل شد گوشی از دستم افتاد...دنیا روی سرم آوار شد... زمین و زمان دور سرم میگشت... پیش چشمام سیاهی رفت.... دور سرمو با دست گرفتم و نشستم رو زمین... همه امیدم پرپر شد... خدایاااا😢 ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣8⃣ نمیدونم چقدر گذشت که همونجوری وسط اتاق نشسته بودم و دور سرمو گرفته بودیم. با بلند شدن صدای آهنگ گوشیم از روی زمین برش داشتم و به صفحش نگاه کردم. اشک باعث شد نتونم بخونم شماره رو و همینجوری جواب دادم😭 با صدایی خشن که از اثرات گریه و هق هق بود گفتم: الو ناشناس: سلام ببخشید شما با من تماس گرفتید؟ خدای من صدای محمده منه... دستام شروع به لرزیدن کرد😣 محمد: الووووو سریع گوشیو قطع کردم. محمد دوبار دیگم زنگ زد و من رد دادم. از کاری که میخواستم بکنم مطمئن نبودم... جملات رو بارها نوشتم و پاک کردم و آخرشم با یه یاعلی سند کردم برای محمد😔 دوباره از اول پیامو خوندم😒 *سلام آقای حسینی. فائزه هستم میخواستم حاج اقا و حاج خانوم رو دعوت کنم برای عید نوروز مراسم عقدکنون دارم. به دور از ادب بود اگه خبر نمیدادم. امیدوارم تشریف بیارید. یاعلی* واااای نههههه😱 اگه فردا شب از علی بپرسه و اون بهش بگه نه چی؟؟؟😱 باید امشب به بابا خبر بدم که من برای عید نوروز مشکلی ندارم برای عقد😢 شاید اینم قسمت و تقدیر من بوده... دل به تقدیر میدم خدایا... میدونم تو حواست بهم هست...😭 یه نیرویی منو بی اختیار به سمت اتاق علی کشید... در اتاقشو که باز کردم به سمت اولین چیزی که به چشم میومد رفتم... گیتار علی رو برداشتم و روی تختش نشستم... از بچگی عاشق گیتار بودم... بعد اینکه علی رفت کلاس و یاد گرفت به منم یاد داد... ولی هیچ وقت در نبود علی یا در تنهایی بهش دس نزده بودم... دستمو روی تار هاش کشیدم🎸 بی ارده شروع کردم به زدن و خوندن آهنگ متلاشی حامد... نمیدونم چرا... مقصر کی بود... اون... من... زمونه... قسمت... فقط اینو میدونم که تنها کسی که زندگیش متلاشی شد من بودم....😭 با بغض شروع کردم به خوندن: *داری از تو متلاشی میشی مثل وقتی که نباشی میشی مثل اونی که شکستی میشی بدتر از اینی که هستی میشی مثل دریا متلاتم میشی یه پریشونی دائم میشی وقتی از دست همه گریونی پشت اشکای کی قایم میشی* ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣8⃣ گیتار و گذاشتم روی تخت علی و با چشمای متورم و قرمز از اتاق بیرون اومدم. چندتا مشت آب سرد به صورتم زدم تا چشمام برگرده به حالت طبیعی خودش... وضو گرفتم و نماز مغرب و عشامو خوندم.... دیگه نمیخواستم گریه کنم... دیگه نه... هر چقدر گریه و زاری کردم کافیه... میخوام احساسمو بکشم... منی که میخوام سر سفره عقد مهدی بشینم باید همه عشق و احساسمو له کنم... باید سنگ شم😑 بابا و مامان تقریبا ساعت یازده و نیم رسیدن خونه جلوی تلویزیون نشسته بودم و شهرزاد نگاه میکردم... چقدر شبیه شهرزاد قصه ام... اون برای جون فرهادش ازش گذشت و منم برای دل محمدم ازش گذشتم...😔 مامان و بابا کنارم نشستن و مشغول تماشای فیلم شدن🖥 بابا: چه خبر؟ یاعلی زیرلب گفتم و شروع کردم. _بابا من برای عید نوروز آمادگی کامل دارم. هرچی شما بگید باباجون. مامان پرید وسط حرفم: فائزه جان بابات خیلی شلوغش کرده... خیلی زوده عید نوروز... خواهش میکنم بخاطر لجبازی زود تصمیم نگیر...(به بابام رو کرد و ادامه داد)حاج آقا با شمام هستم ها... بخاطر لجبازی زندگیه دخترتو تباه نکن...😔 بابا: این دختر خودش زندگیشو تباه کرده 😡 _مامان من شما نگران چی هستی؟ من خودم بیشتر از همه بفکر زندگیمم. همون عید نوروز عقد میکنیم. از جام بلند شدم که برم تو اتاق دوباره برگشتم سمتشون و گفتم: من الان میرم به علی خبربدم آمادگی داشته باشه😑 گوشی رو برداشتم و یه اس براش فرستادم. *سلام داداشی. همه برنامه ها درست شد... قرار شد عیدنوروز من و مهدی عقد کنیم...* به دقیقه نکشیده بود که علی زنگ زد📱 _الو علی: فائزه چی داری میگی؟😳 _خوشحال نشدی؟ عروسی خواهرته ها😢 علی: این مسخره بازیا چیه؟ چرا این قدر عجله؟😡 _بابا اینجوری میخواد... منم حرفی ندارم... علی: بابارو بهونه نکن... شوخی نیست فائزه زندگیته ها... _علی جان... من خودم اینجوری خواستم... تو نگران نباش... پای خودم... علی با تندی گفت: لعنت به تو و کله شق بازیات😡 بعدم تلفن رو قطع کرد... هه... میخوام فراموشت کنم آقامحمد... شاید این ازدواج مقدمه ای شد برای فراموشی تو.... ولی من چی بگم که حتی تو ذهنتم نیستم که بخوای فراموشم کنی... ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313