eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
151 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ هر جا سخن از #رقیه جان می آید صوت #صلوات عرشیان می آید در مجلس این سه ساله من معتقدم عطر خوش #صاحب_الزمان می آید... 🌺أللَّھُمَ_عـجِـلْ_لِوَلیِڪْ_ألْفَرَج 🌺 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
💠 بزرگوار شهید امین کریمی: گفتم خدایا فقط شوهرم بیایه خوابم جواب سؤال‌هایم را بدهد با من حرف بزند تا کمی آرام شوم. اینکه دیگر توقع زیادی نیست...» همان شب خواب دیدم👇 🌷گویا خانه ما بخشی از یک مسجد است. با خانمی که نمی‌شناختم همراه بودم و به او گفتم «به من می‌گویند شوهرت شهید شده. خدا کند امین زنده باشد و تمام بنرها و تابلوهای شهادت او جمع شده باشد.» جلوی در که رسیدم دیدم هیچ بنر و پلاکاردی نیست! گفتم «پس شوهرم شهید نشده!» به سمت مسجد که احساس می‌کردم خانه ما است رفتم. در را که باز کردم دیدم شوهرم نشسته! دویدم و با رسیدن به امین، بوسیدمش! گفتم «وای امین، اگر بدانی این چند وقت چه خواب‌های بدی دیده‌ام!» امین آنکارد کرده و خیلی نورانی با لباس سبز، از جایش بلند شد، پیشانی مرا بوسید و گفت «زهرا جان! من شهید شدم...» در خواب همه چیز برایم مرور شد و یادم آمد که شهید شده. گفت «من باید زود برگردم و نمی‌توانم زیاد حرف بزنم.» گفتم «باشه حرف نزن. من از حضرت زینب (سلام الله علیها)‌ و از خدا خواسته‌ام که بیایی و جواب سؤالات مرا بدهی. پس زیاد حرف نزن دلم می‌خواهد بیشتر پیش من بمانی.» گفت «یک خودکار بده تا بنویسم.» 🌷گفتم «تو به من نگفته بودی می‌روی شهید می‌شوی، گفتی می‌روی تا دِینَت را ادا کنی. به من قول داده بودی مراقب خودت باشی.» خندید و گفت «من در آن دنیا مذهبی زندگی کرده بودم. اسم‌ام جزء لیست شهدا بود... » می‌خواستم سریع همه سؤالاتم را بپرسم، گفتم «در قبال این مصیبتی که روی قلب من گذاشتی و می‌دانی که دردی بزرگ‌تر از این برای من نبود، چطور دلت آمد مرا تنها بگذاری؟» (همیشه وقتی خبر شهادت همسر کسی را می‌شنیدم به شوهرم می‌گفتم ان‌شاءالله هیچ‌وقت هیچ‌کس چنین مصیبتی نبیند. حاضر بودم بمیرم اما خدای نکرده هیچ وقت چنین داغی را نبینم.) 🌷امین یک برگه از جیب‌اش در آورد که دور تا دور آن شبیه آیات قرآن، اسم خداوند و ... نوشته شده بود. خودکار را از من گرفت. نوشت "همسر مهربانم،" دقیقاً عین این دو کلمه به همراه ویرگول بعد آن را روی کاغذ نوشت. بعد گفت «آره می‌دانم خیلی سخت است. ما در این دنیا آبرو داریم. خودم در این دنیا شفاعتت می‌کنم.» انگار در لیستی که قرار بود شفاعت کند اسم مرا هم نوشت... گفتم «در این دنیا چی؟» گفت «من نباید زیاد حرف بزنم...» با این‌ حال انگار خودش هم طاقت نداشت حرف نزند. احساس می‌کردم بیشتر دلش می‌خواهد حرف بزند تا بنویسد. گفت «در این دنیا هم خودم مراقبت هستم. حواسم به تو هست.» یک دفعه از خواب پریدم! اذان صبح بود. ✔️ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 #خاطرات_شهید_ابراهیم_هادی 🌺سن شهادت: 25 سال 🌺اهل شهرس
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 سن شهادت: 25 سال اهل شهرستان تهران قسمت 1⃣1⃣ 🍁🍁🍁 🌿مسابقات قهرمانی باشگاه ها بود. مقام اول مسابقات، هم جایزه نقدی می گرفت هم به انتخابی کشور می رفت. ابراهیم در اوج آمادگی بود. ابراهیم همه حریف ها را برد و رفت فینال. به ابراهیم گفتم حریفت برای فینال ضعیف هست. هر دو رفتن روی تشک. حریف ابراهیم چیزی در گوش ابراهیم گفت. ابراهیم هم سرش را به نشانه تایید تکان داد. بعدش حریفش جایی روی سکوها نشان که پیرزنی تسبیح به دست نشسته بود. ابراهیم خیلی بد کشتی گرفت و حریفش برنده شد. وقتی داور دست حریف را بالا برد، ابراهیم خیلی خوشحال بود. انگار خودش قهرمان شده. حریف خم شد و دست حریف ابراهیم را بوسید. من با عصبانیت به ابراهیم گفتم: آدم عاقل، این چه کشتی بود گرفتی؟ نمی خوای کشتی بگیری چرا ما را معطل می کنی؟ ابراهیم خیلی آرام و با لبخند گفت: اینقدر حرص نخور. 🍁🍁🍁 🌿داشتم از ورزشگاه می رفتم بیرون. حریف ابراهیم صدایم زد. بهم گفت عجب رفیق با مرامی داری. من قبل مسابقه بهش گفتم من مطمئنم به شما می بازم. اما هوای ما را داشته باش. مادر من بالای سالن نشسته. کاری کن ما خیلی ضایع نشیم. رفیقتون سنگ تمام گذاشت. نمی دانی مادر چقدر خوشحاله. من تازه ازدواج کردم، خیلی به این پول احتیاج داشتم. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار است. بعد بهش گفتم این کارها مخصوص آدم های بزرگی مثل آقا ابرامه. در بین راه به کارهای ابراهیم فکر می کردم. یاد لبخندهای آن پیرزن و خوشحالی آن جوان افتادم، یکدفعه گریه ام گرفت. عجب آدمیه این ابراهیم! 🍁🍁🍁 📚کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 36 الی 38 کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
یک هواپیما رو در نظر بگیرین،✈️ وقتی میخواد بشینه🛬 اگه باند اماده نباشه نمیتونه بشینه... هی ما چراغ میزنیم میگیم 🔦 الهم عجل لولیک الفرج میگه بابا باند اماده نیست،😐 کثیفه،باند رو تمیز کن، من خودم میام... من شوقم به ظهور از تو بیشتره... #برای_تعجیل_در_فرج_مولایمان_گناه_نکنیم😞😭 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
پــــدر ... بلندترین شعر عاشقانه برایِ یڪ دختـــر است ... #ریحـانه_خانم نازدانه #شهیدمدافع‌حرم_پویا_ایزدی عکاس : #شهیـد_محسن_حججی مراسم شیرخـوارگان حسینی حسینه فاطمه الزهرا(س) ؛اصفهان https://eitaa.com/setaregan_velayat313
طبق قرار شبانه هرکس ۵ صلوات به نیابت از #شهید_بیاضےزاده #شهیدفتحی جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان «عج» « اللّهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم » https://eitaa.com/setaregan_velayat313
تو همین #عکسا این عکسای رنگی وسیاه و سفید هنوزم #غوغای چشمای تو رو میشه دید چشمایی که این #دنیا رو دید و #دل برید... #شهید_حسین_معزغلامی🌷 #شهید_مرتضی_عبداللهی🌷 #شبتون_شهدایی🌙 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یا_مهدی چہ شود فرصٺ ديدار بہ ما هم بدهند فيض هم صحبٺے يار بہ ما هم بدهند آن قَدر بر در ايـن خانہ گدا مےمانيم لقب نوڪرِ دربـار بہ ما هم بدهند #اللهم_عجل_لولیک_الفرج https://eitaa.com/setaregan_velayat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا