eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
157 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ خودت بخواه ڪه این #انتظار سر برسد . دعاے این همه چشم انتظار ڪافی نیستـ ؟!... *اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج* #شبتون_مهدوی #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❣ #سلام_امام_زمانم❣ اگر چه روز من و #روزگار می گذرد دلم #خوش است كه با یاد یار می گذرد چقدر خاطره انگیز و شاد و #رویایی است قطار عمر كه در #انتظار می گذرد 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
گذشت جمعه ای ولی دعای ما نگرفت دعای ما نه، بگو ادعای ما نگرفت اگر به یاد تو بودم چرا دلم نشکست چرا غروب رسید و صدای ما نگرفت اللهم عجل لولیک الفرج... #انتظار #روزتـون_مهدوی https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#یابن_الحسن💔 هم #چاه سر راه تو باید بکَنیم هم اینکه از #انتظار تو دم بزنیم این #نامه چندم است که میخوانی؟ داریم رکورد #کوفه را می‌شکنیم ❣ اللهم عجل لولیک الفرج ❣ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
قرار یک زندگی الهی این است: یکی بشود #شهید 🌷 ودیگری #همسر_شهید و همسفر تا بهشت❤️... اما #انتظار همیشه واژه دلتنگ کنندهِ💔 همسفران است... #شهید_صادق_عدالت_اکبری #شبتون_شهدایی🌙 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹 💜🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس 🌸💜 قسمت #پنجاه_ویک مامان لطفا زنگ بزنین آژانس باید برم فرودگاه،
💓💫💓💫💓💫💓💫💓 💜🌸 🌸💜 قسمت لبخندی رو لبم نشست از این احساسات سرشارش😊  گفت: _ولی دیگه دل غمدیده ام شاد شد😉 لبخندم عمیق تر شد☺️🙈 اونم لبخندی زد و گفت: _آخه تو چرا انقدر خوبی؟!😍 در جواب حرفش فقط سرمو انداختم پایین که گفت: _اگه اجازه بدی رفع زحمت کنم، دوستان منتظرن☺️👈👥 به جایی اشاره کرد تازه متوجه دوستاش و محمد شدم که گوشه ای ایستاده بودن،  بلند شد ایستاد... که یاد 💙انگشترش💙 افتادم و سریع گرفتم جلوش - این دیشب اومده بود تو وسایلام😊 گرفتش و گفت: _چقدر دنبالش گشتم نگاه شیطنت باری بهم انداخت وگفت: _پس این کوچولو تو رو کشونده تا اینجا😍☺️ خندیدم که گفت: _آخ آخ یادم باشه اینو بازم جا بزارم .. معجزه میکنه ها😉 فقط به حرفاش میخندیدم، این لحظات آخر چه قدر سعی داشت خوشحالم کنه - خب معصومه جان حلالم کن، برام زیاد دعا کن، مراقب خودتم باش،یاعلی😊✋ خواست بره که یهو مردد شد و برگشت سمتم، دست انداخت پشت گردنش و پلاکی رو از گردنش دراورد و گرفت جلوم - روش” و ان یکاد” نوشته😊 خیره به 💫پلاک “وان یکاد” 💫تو دستش بودم که ادامه داد: _یه یادگاری از طرفِ من😉 اروم گرفتمش،.. باز اشک بود که سعی داشت خودشو تو جشمام جا کنه😢 لبخندی زد😊 و خداحافظی کرد …و رفت … چه ساده رفت … مگه قرارمون از همون اول رفتنش نبود… پس این همه بیقراری از کجا میومد … به رفتنش نگاه میکردم و فقط زیر لب می گفتم … “برگرد عباس …😢 برگرد …  تو باید برگردی …  باید زنده برگردی …  باید …  من تازه دارم عشق رو تجربه میکنم… اصلا مگه ما چند وقته که کنار همیم … برگرد … “😢🙏 .... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگس حرام_است 💓💫💓💫💓💫💓💫💓 🌳💫🌳💫🌳💫🌳💫🌳 💜🌸 🌸💜 قسمت روزها برام به سختی میگذشت،😣 همش مثل یه آدمی که منتظره کسیه چشمم به ساعت بود،👀😥 گاهی وقتا تا چند دقیقه فقط به ساعت زل میزدم،👀🕓 که شاید چند ساعت بگذره و عباس زنگ بزنه ..📞 خیلی کم زنگ میزد، وقتی هم که زنگ میزد خیلی کوتاه حرف میزد و خداحافظی میکرد،😒 انقدر دلتنگ بودم که سمیرا هم از حال و روزم میفهمید دلتنگی رو،😕 همش منو به بهونه های مختلف میبرد این ور اون ور تا حالم بهتر بشه و انقدر تو خودم نباشم، دست خودم نبود، گاهی حس میکردم زندگی ایستاده،😣  گاهی از دلتنگی انقدر خسته میشدم که فقط تنها پناهم 🌷گلزار شهدا🌷 بود و بس… تو اتاقم نشسته بودم و کتابی رو که دوست داشتم ورق میزدم،  اسمش📖 “خدا بود و دیگر هیچ نبود“  بود، دلنوشته های شهید چمران، خیلی کتاب رو دوست داشتم،  حساس ارامش میکردم وقتی می خوندمش، خیلی از عباراتشو حفظ بودم ولی بازم میخوندم و لذت میبردم از خوندنشون،😊 هر از چند گاهی نگاهم از روی نوشته های کتاب سُر می خورد  و به ساعت روی دیوار خیره میشد که شاید چند ساعت بگذره و بتونم صدای عباس رو بشنوم،😢 آه که چقدر سخت بود دوری و … کتاب رو بستم،📙 تمام تمرکزم رو از دست داده بودم،😕 اگه اینجوری پیش میرفت خودمو از بین میبردم، نباید انقدر بی تابی میکردم، بلند شدم که برم پیش مامان،به مهسا قول داده بودم که درمورد دانشگاهش با مامان صحبت کنم…😊👌 نگاهی به مهسا انداختم که خودشو با گوشیش مشغول کرده بود .. بلند شدم رفتم پیش مامان، جلوی تلویزیون نشسته بود و داشت برنج پاک میکرد،😊 کنارش نشستم و کمی درمورد مهسا باهاش صحبت کردم، مامان با چند تا از حرفای منطقی که زدم قانع شد به اینکه مهسا رشته ای رو بخونه که دوست داره،😍😊 بالاخره قبول کرد و من خوشحال از اینکه تونستم برای خواهرم کاری کنم،  بلند شدم تا برم بهش بگم.. از جلوی در اتاق محمد که رد میشدم تصمیم گرفتم به محمد هم یه سری بزنم، چند وقت بود با داداشم نتونسته بودم درست حرف بزنم از بس تو خودم بودم این چند روز،😅 در اتاقشو زدم و رفتم داخل رو تختش نشسته بود و داشت با چند تا برگه ور میرفت، نشستم کنارشو گفتم: _چیکار میکنی برادرِ من؟!!😊 .... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 🌳💫🌳💫🌳💫🌳💫
******** ما چله نشینِ شبِ یلدای ظهوریم ما منتظرِ نوبت بر پائیِ نوریم ما محو جمالِ پسرِ فاطمه (س) هستیم شب زنده نگه دار ، به یلدای حضوریم ******** ای کاش #سوار_سبز_روحانی من مـه پاره یلدای زمستـانی من یک #جمعه به خاطر خدا رد می‌شد از کوچه‌ی #انتظار طولانی من #روزتون_مهدوی https://eitaa.com/setaregan_velayat313
واژهٔ #انتــظار در جبهـہ ها معنا مے شد دلشان 💞براے استجـابت نوایِ ِ " اَللّهُـمَّ اَرِنیِ الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ " پـر مــے‌ زد ... #اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌_لِوَلیِڪ_َ‌الفَرَج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ #هرگز بجز دو پای گریزان👣 نداشتیم جزحرف و #ادعای فراوان نداشتیم🚫 این یک حقیقت است چرا مخفیش کنیم⁉️ ما بهر #انتظار شما جان نداشتیم😔 #العجل_یاصاحب_الزمان •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
کنارم نشست👥 گفت: « تورو به #صبر دعوت نمی‌‌کنم، بلکه به رشد دعوتت میکنم. نمیشه که کسی #مومن رو اذیت
🌷 🔰از خواب ک بیدار شدم تاگوشی📱 را نگاه کردم متوجه چندین از طرف حمید شدم. چون بعد از مراسم همدیگر را ندیده بودیم❌ چندین پیام برایم فرستاده بود ابراز علاقه💞 و نگرانی و برای جواب من! 💥اما من اصلا متوجه نشده بودم. 🔰اول یک بیت شعر فرستاده بود: اگر گناه است نظر بازی دلـ❤️ باخوبان بنویسید به پایم دگران! وقتی جواب نداده بودم📵 این بار اینطور نوشته بود: به سلامتی کسایی که تو خاطرمون هستن و ما تو خاطرشون عددی نیستیم🙁 🔰فکرش راهم نمیکرد🗯 خواب باشم. دوباره پیام داده بود: چقدر سخت است زدن بامامگو! به بگو اگر بهتر است! غیر مستقیم گفته بود اگر به دیوار انقدر پیام داده بودم📲 جواب داده بود! 🔰به خیلی علاقه داشت خودش هم شعر میگفت. من نمیتوانستم را به زبان بیاورم میترسیدم عاشق بشوم💖 و همه چیز خیلی زود بشود 😔 🔰خیلی رسمی جوابش رادادم: به یادتون هستمـ💭 تازه بیدار شدم. کتاب میخونم📖 حدس زدم برخورد مرا متوجه شده باشد, نوشت: گاهی از درد دوری بهتر است/عاشقم کرده ولی گفته بهتراست/توی قران📚 خوانده ام, یعقوب یادم داده است/دلبرت❤️ وقتی کنارت نیست💕 بهتر است! https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🌟🌷🌟🌷🌟🌷 🌺یادمان باشد در همین کوچه ی ما🏘 #مادری هست که #عشقش را داد تا #تو عاشــ💖ـق بشوی 🍁نگذاریم♨️ که تنها بشود.!! کاش کاری بکنیم که دلش #خون_نشود💔 ✍پی نوشت: عکس متعلق است به #مادر_شهیدی در شهرفسا او زیر درختی🌳 که پسرش 30 سال پیش در حیاط خانه کاشته #زندگی میکند‌. #مادران_شهدای_گمنام 🌷 #هنوز_منتظرند سی و چند سال #انتظار مگه مادر از بچه ش سیر میشه⁉️ شادی روح شهدا و تسلای دل مادران شهدا #صلوات #شبتون_شهدایی🌙 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🕊به #انتظار دیدنت 🌸دوباره برگ🍃 میشوم 🕊و با عبور شبنمی💧 🌸غریق #اشک میشوم 🕊مرا رها مکن🚫 مگر 🌸به روز #مرگ و رفتنم 🕊بدان فقط به #یاد_تو 🌸درون قبر میشوم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❣ #سلام_امام_زمانم❣ #مهدی_جانم ● #تو از کنارم گذشتے و من ●تو #سلامم کردے و #من ●تو #دعایم ڪردے و من ●آخرش #تو مےآیـے و من😞 هنوز ژست #انتظار گرفتہ ام 😔 #الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ 🏴 🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❣ #سلام_امام_زمانم❣ #مهدی_جانم ● #تو از کنارم گذشتے و من ●تو #سلامم کردے و #من ●تو #دعایم ڪردے و من ●آخرش #تو مےآیـے و من😞 هنوز ژست #انتظار گرفتہ ام 😔 #الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ 🏴 https://eitaa.com/setaregan_velayat313