eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
147 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✍قبل ازعملیات باهم قرار گذاشته بودیم که اگر شهید یامجروح شدیم وسائل مهم مثل بی سیم جی پی اس همدیگروبرداریم،همینطور ساعت ها وانگشترامون ازهمه مهمتر انگشترهابود ✍وقتی بانگ توپ بیست و سه بلندشد و مسعود وهمرزم هاش روی زمین افتادن،رسیدم بالاسرش بی سیم و جی پی اسش رو برداشتم مسعود رو کشیدم عقب و سوار بر ماشین به سمت درمانگاه،تو درمانگاه صحرایی اشک تو چشمام جمع شد و یادحرفمون افتادم. ✍خواستم انگشترو دربیارم انگشت رو.کمی حرکت دادم اما دلم نیومد،انگشت ها دستان و بدن مسعود پرازترکش بود دلم نیومد انگشتر رو از روی زخم ها به زور دربیارم،دوباره سواربرماشین بعدی به سمت عقبه و قسمت شهدابرگشتیم خیلی پیگیر انگشترمسعود بودم بادعوا وارد قسمت شهدا شدم و ازمسئولش پرسیدم گفت نگران نباش میرسه دست صاحبش وقتی به ایران امدیم و انگشتر رو دست مادرشون دیدم دلم اروم گرفت. :همرزم شهید مسعود عسگری انگشتر و پلاک و آغشته به خونِ قمر منیر گردان فاتحین استاد خلبان پاسدار 🌷 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🍃❤️🍃 😂😍(( ))😍😂 وقتی پیدا نمیشد یه داشتیم. یکی از بچه ها رو می گرفتیم و بزور می خوابوندیم تا با بیل مکانیکی🚜 رویش خاک بریزن اونم التماس کنه تا شهدا خودشون رو بدهند تا ولش کنیم ... اون روز هر چه گشتیم پیدا نشد، کلافه شده بودیم، دویدیم و رو گرفتیم. خوابوندیمش رو زمین و یکی از بچه ها دوید و بیل مکانیکی رو روشن کرد، تا ناخن های بیل رو به زمین زد که روی عباس خاک بریزه ، پیدا شد. دقیقا همونجایی که می خواستیم خاکش رو روی بریزیم ... بچه ها در حالیکه از شادی می خندیدند ، به عباس گفتند: بیچاره ! تا دید می خوایم رو کنارش خاک کنیم ، خودش رو نشون داد، گفت: دیگه جای من نیست، برم یه جا دیگه برا خودم پیدا کنم.😂😄 چون تو می خواستی کنارش خاک بشی خودش رو نشون داده ها!!! و کلی خندیدیم ...😄😄😍 خاطره ای از زندگی : شهید مجید پازوکی(شهداےتفحص) https://eitaa.com/setaregan_velayat313
 علیرضا چهاردهم فروردین ۹۵ برای دومین بار عازم سوریه شد و ۱۶ /۲ / ۹۵ در سحرگاه مبعث نبی اکرم ساعت ۱:۳۰ بامداد روز پنج‌شنبه به همراه ۱۲ آلاله دیگر از لشکر ۲۵ مازندران به طور مظلومانه در نقض آتش‌بس منطقه خان طومان به آرزویش رسید و همنشین مادر سادات فاطمه زهرا (س) شد. در شهرستان ما امامزاده‌ای است به نام امامزاده ابراهیم از فرزندان امام موسی کاظم (ع) که سر این بزرگوار در این شهر دفن است. همان روز اول که خبر شهادت علیرضا تأیید شد رفتم امامزاده و دو رکعت نماز شکر برای شهادتش خواندم. بعد از آن نماز خدا آرامم کرد، سکینه الهی را در دلم قرار داد. من خبر شهادت همسرم را به بدترین نحو در یکی کانال‌های محلی تلگرام خواندم. باور کردنی نبود. تلخ‌ترین لحظات عمرم بود، شهادت خیلی شیرین است اما... محمدامینم الان حرف می‌زند و هر روز صبح به عکس بابایش سلام می‌کند و می‌بوسدش، منتظر است تا برگردد، هنوز آنقدر نمی‌تواند این چیز‌ها درک کند، چون فقط سه سال دارد و می‌گوید که بابایی بیاد 😔 همسر شهید https://eitaa.com/setaregan_velayat313
❣از #زیارت برمی‌گشتم، دیدم توی #دارالحجه خانمی با قلم #خوشنویسی به نستعلیق می‌نویسد‌. ❣اومدم به محسن گفتم: تو یه جمله بگو، منم یه جمله میگم بنویسه. نقشه هم کشیدیم برایش که #قاب بگیریم و توی اتاق خواب بزنیم به #دیوار... ❣محسن این متن را پیشنهاد داد: «آن روزها دروازه‌ای برای شهادت داشتیم و حال، #معبری_تنگ. هنوز برای شهید شدن #فرصت هست.دل را باید پاک کرد.» ❣من هم گفتم: «از قول منِ خسته به معشوق بگویید، جز #عشق_تو عشقی به دلم جا شدنی نیست.» #راوی: همسر شهید #شهید_محسن_حججی🌷 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
✳خواستگاری عید غدیر برحسب اتفاق هردوی ما👫 برسر مزار شهیدخلیلی رفته بودیم- البته همدیگر را ندیدیم- اما آن روز آقا نوید👨 ضمن صحبت با پدر شهید خلیلی ایشان از کرامت شهید در ازدواج💍 جوان‌ها می‌گوید؛ آقا نوید هم همانجا از آقا رسول می‌خواهد که کمک کند برایش یک دختر 👧خوب پیدا شود! همان روز خاله آقا نوید👨 و مادرم👩همدیگر را پیدا می‌کنند و 2 روز بعد برای خواستگاری💍 به منزل ما می‌آیند. عکس🌅 شهید خلیلی در اتاقم بود وقتی آقا نوید 👨وارد اتاق شدند برایشان خیلی جالب بود😳 و این را نشانه خوبی تلقی کردند که واسطه آشنایی ما این شهید است.» خطبه عقدمان📖 به صورت تلفنی☎ توسط رهبر معظم انقلاب خوانده شد. نوید سر سفره عقد💍، قرآن📖 را که دستش گرفت، نیت کرد و قرآن را باز کرد تا هر صفحه‌ای که آمد باهم بخوانیم؛ آیه اول صفحه را که دید، لبخند ☺زد، چشمانش از شوق برق می‌زد، آیه (مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ....) آمده بود #راوی:همسر شهید #شهید_مدافع_حرم نوید صفری 🌹 https://eitaa.com/setaregan_velayat313