ستارگان آسمانی ولایت⭐️
اخرین پیام #شهیدوحیدفرهنگیوالا https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطره_شهدا
تو فرودگاه امام خمینی منتظر پروازش به دمشق بود باهم تو تلگرام حرف میزدیم که یهودیدم نوشت این فرودگاه پراز گناهه دلم بدجور گرفته یه سری جوونا دارن میرن واسه کی پر پر میشن 😔😔خیلی ناراحت بود از طرز نوشتن پیام هاش میشد این غم رو تو دلش حس کرد...به خاطر حجاب چقدر غصه میخورد همیشه همینطور بود اصلا طاقت اینهمه بی حجابی یا بد حجابی روتو جامعه نداشت البته که نه تنها برای حجاب که برای خیلی از مشکلات جامعه ناراحت میشد...بعد شهادتش یاد این حرفش افتادم اومدم دوباره پی ام هامون رو خوندم حسرت وداغی که این پیام تو دلم گذاشته وهرروز این داغ با دیدن بعضی از رفتارها و وضع نامناسب حجاب در جامعه بیشتر میشه وصف نشدنیه😔... عزیز منم خودش جزو جوونایی شد که پرپرشدن ورفتن و نذاشتن هیچ حروم زاده ای به خودش حق تجاوز به این خاک وناموسمون بده😔
باید بدونیم که این جوونها به خاطر دین ودفاع از خاک وناموس چه چیزهای گرانبهایی رو دادن که ما حالا تو آرامش باشیم قصدم از انتشار این پیام فقط وفقط شناسوندن بخشی از فکر ودغدغه تک تک این شهداهستش تا بدونیم که مدیون چه کسانی هستیم..ان شاءالله که این شهدا بحق خون پاکشون بهمون کمک کنن که بتونیم راهمون رو پیدا کنیم وبه سعادت وآرامش برسیم
#راوی_همسر_شهید
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
✍ #راوے_همسر_شهید:
🌷محمد در آخرین #پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...»
🌷میگفت همسر #سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمیدهد و از طرفی قدمهایش #برکت زندگی است.»
🌷در انجام وظیفه و کارهایش #خلوص عجیبی داشت. یادم هست که میگفت «من سر کارم #ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتنهایم را حساب میکنم و از اضافه کاریهایم کم میکنم که حقی از #بیتالمال به گردنم نماند.»
🌷محمد خیلی #خوش_اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم #اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی درمعراج شهدا برای آخرینبار او را دیدم همان #لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت.
🌷خدا را شکر میکنم که محمد من هم #شهید شد.چون او شهادت را دوست داشت.خیلی شهادت را دوست داشت.
#شهید_محمد_کامران🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#خاطرات_شهدا
#از_شهدا_الگو_بگیریم
قبل از آشنایی با محمد جواد به #زیارت حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم.🙂
روبروی گنبد حضرت زینب (س) بودیم و من با بی بی درد دل میکردم. از او خواستم که
#همسری به من بدهد که به انتخاب خودش باشد...💓
البته آن روزها نمیدانستم که #هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم
#سرباز خود حضرت زینب(س)، قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود.😍😌
از سفر که برگشتیم، محمد جواد به #خواستگاری من آمد.آن زمانها در یک کارخانه مشغول به
کار بود.😊 #تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود.
حتی از جوانی
و زمانیکه #محصل بود، در تابستانهایش کار میکرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس
💐خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد. بعد از آن شروع کرد به #ساختن
همین منزلی که خانهء من و فرزندانم هست.
سر پناهی که ستونهایش را از دست داد.😔تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و
طرح کاشی ها همه وهمه به #سلیقه من بود.آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار
است در این خانه بمانی...نه من....😔
آری همسر من بی تو در این خانه روزها را شب میکنم،تنها به #شوق دیدار تو در زمان ظهور
#امام_زمان(عج)😍😌
#شهید_مدافع_حرم_محمدجواد_قربانی
#راوی_همسر_شهید
https://eitaa.com/setaregan_velayat313