eitaa logo
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
157 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
465 ویدیو
28 فایل
بسم رب الشهداء🌹 بااین ستاره‌هامیشود #راه راپیداکردبه شرطها وشروطها.. #کمی_خلوص #کمی_تقوا #کمی_امید #کمی_اعتقاد میخواهد. به نیابت از #شهیدان #سعیدبیاضےزاده #احسان_فتحی (یگانه شهیدمدافع حرم شهرستان بهبهان) ارتباط با مدیر @sh_bayazi_fathi313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 بچـه‌ها ڪلِ زندگـے مسابقه ے إلے ‌اللهِ ؛ نڪنه تو این مسابقه ڪم بیاریم ! 🙂 •/ /• https://eitaa.com/setaregan_velayat313
رهبر انقلاب در واکنش به سخنان و انتقادات تند #سحر_مهرابی، در جلسه دیدار دانشجویان و رهبری: آن جوانی که میگوید وضع خیلی بد است، من احساسش را تأیید می‌کنم اما حرفش را مطلقا نه. #آزادی_بیان https://eitaa.com/setaregan_velayat313 🌷🌷🌷
🌷سیزدهمین سحر رمضان را میہمان سردار #شهید_خیرالله_صفری_زاده و سردار #شهید_حبیب_الله_شمایلی باشیم🌷 ڪہ أَحیاء هستند و رزق‌شان عندربـــ ! شایداز برڪتـــ حضورشان خودِغریبمان رابیابیم...🌹 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
روضه هر موقع بخوانند « به وقت » است اما روضه های عطشت را رمضان باید خواند #خوش_داشتند_حرمت_مهمان_کربلا ❣💓❣ #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
1_10439099.mp3
2.96M
ماه مبارک رمضان (س) معظم بیت الزهرا(س) حجم‌فایل:۲.۸۲مگابایت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
✋ سحــرِ سیزدهم طعم دهـانم عـسـل است سيزده،سن جگر گوشه‌ی مولا حسن است 💚 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
جزء۱۳...التماس دعا.mp3
3.89M
📖جزء خوانی روزانه ماه مهربانی 🌙 🌹جزء سیزدهم۱۳ 🎤استاد معتز آقایے 💈حجم فایل : ۳/۷ مگابایت 🌷هدیه به شهیدان و https://eitaa.com/setaregan_velayat313
"سحر سيزدهم" يـاد عقيـق يمنم يـاد شير نَر ارباب كريمم "حسنم" به رخ ماه و دلاراش "اَجرنا يارَب" نام "قاسم" بنويسيد به روی كفنم... https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از محسن قنبریان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 عیار نقد 🔺"مستدرکی بر سخنان امام خمینی که گفتمان انقلاب هم شده بود نوشتم" #محسن_قنبریان #کلیپ_تصویری ☑ @m_ghanbarian
⬆️⬆️️ #پروفایل_شهدایی 🌹 رفیق شهیدم #محمد_رضا_دهقان🌹 @setaregan_velayat313 ╰─┅═ঊঈ---🌹---ঊঈ═┅─╯
هدایت شده از سرداران شهید باکری
صدا3(1).3gpp
689.1K
🌷🌷🌷 نوحه حماسی از مداحِ سردار محمود پیرنیا
رفیق بودند.. قرارشان را گذاشته بودند.. یکی دوسال قبل ماه رمضان رفت.. و یکی ماه محرم همان سال رفت.. سال ۹۵ #شهید_محمدامین_کریمیان سال ۹۵ #شهید_سعید_بیاضےزاده #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#دنیــــــــا رنگ #گنــــــاه دارد دیگر نمی توانم زنده بمانم😔 بخشی از وصیت نامه مدافع حرم #شهیدهادی_ذوالفقاری #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#وصیت_نامه مادرم برای شهادتم گریه نکن😭 فقط زمانی #گریه_کن که مردان #غیرت و زنان #عفت را #فراموش کنن😔 بخشی از #وصیت_نامه_شهید_سعید_زقاق https://eitaa.com/setaregan_velayat313
چند گرفتی؟؟ #تامل #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
هدایت شده از علیرضا پناهیان
Panahian-Clip-ShabhayeEmameZamani.mp3
1.75M
🎵شب‌های امام زمانی 🔻چرا در ماه رمضان، ۳۰ شب مراسم دعای افتتاح مرسوم نیست؟ @Panahian_ir
#صل‌الله‌علیڪ‌یاسبط‌نبےالرحمة #یاحسن‌مجتبےعلیه‌السلام فقط #دوروز مـانده تا رسول خـدا صداڪند نوه‌اش را #ڪریم آل‌عبا #عزیزڪرده‌زهراڪریم‌مشهوراست #بابـےأنت‌وامےارباب♥ #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
🔺 #سلبریتی های #بنفش پارسال! #قهوه_ای امسال! به افطاری #روحانی نمیروند! #نوبخت هم برگشته بهشون گفته: مگر سفره مردم پارسال رنگین‌تر بود که این افراد حمایت کردند؟! جدا این تنها حرف حسابش تو کل عمرشه! 😐😄 #پرستو_گلستان #آناهیتا_همتی #مهناز_افشار #شیلا_خداداد #پرویز_پرستویی #بازیگر #سیاسی #سلبریتی_سیاسی #هنر #سیاست #تا1400باروحانی https://eitaa.com/setaregan_velayat313
آدم یک وقت هایی دلش #صفیه_مدرس بودن میخواهد که یک #مهدی_باکری پیدا شود ....👆 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
آدم یک وقت هایی دلش #صفیه_مدرس بودن میخواهد که یک #مهدی_باکری پیدا شود ....👆 #به_رسم_رفاقت_دعای_شه
💞بسم رب عشق💞. . ...💕 💞 . آدم یک وقت هایی دلش بودن میخواهد که یک پیدا شود و در جواب اصرار های خواهرش برای دیدن دختر بگوید: مهم ایمان است نه ظاهر دختر . و وقتی خواهرش به شوخی بهش گفت که اصلا شاید دختره کچل باشه بخنده و بگه خب اون کچلو رو هم باید یکی بگیره دیگه😊 . آدم یک وقت هایی دلش صفیه مدرس بودن میخواهد که وقتی به داماد میگوید میخواد مهریه اش یک جلد قرآن و یک کلت کمری باشد بفهمد داماد هم همین نظر را داشته❤ . که از  فردای عروسی سادگی زندگی بدون تشریفاتشان مهریه..جشن عقد و عروسی...بشود زبونزد همه مردم و منبر علمای شهر.... . . که وقتی برنج چفته شد از همسرش بشنود تو آشپزیت خوبه ها برنجی که من خریدم بد بوده 😒😁 . آدم یک وقت هایی دلش صفیه مدرس بودن میخواهد که بعد از ازدواج تمام جهزیه اش بفروشد را بدهد کمک برای جنگ ۰۰ و فقط لوازم ضروری را نگه دارد 😊⚘ . . که چند ماه بعد ازدواجش همسرش به او بگوید "میخوام برم جبهه ... تو هم باهام میای...؟"😔 . ادم یک وقت هایی دلش صفیه مدرس بودن میخواهد که وقتی از شدت دلتنگی  و دوری گریه کند  مهدی اش به او بگوید تو همرو ول کردی دلبستی به من ...صفیه !این مثل میمونه نباید بهش دلبست😔 ...💓 . آدم یک وقت هایی دلش صفیه مدرس بودن میخواهد که  وقتی همسرش شد۰۰. بگوید دلم میخواد،تو مسیر تشییع… تو آمبولانس کنارش باشم...💕 ولی با سکوت  مواجه بشه... دلش هرّی بریزه...💔 وپیش خودش بگه.. نکنه مهدی باکری هم... مثه علی و حمید باکری... جنازه‌ای نداره...؟!💔😭 آخرشم... حسرت دیدنش به دلش بمونه...💔 . ؟😭😔 . آدم گاهی دلش از این مهدی باکری ها۰۰ حمید باکری ها۰۰ عباس بابایی ها ۰۰ و ابراهیم همت ها و مهدی زین الدین ها و۰۰ میخواهد که مثل یک آفتاب در زندگی یک دختر طلوع میکنند و پرتوهای ایمانش تا ابد باقی میماند . ...😔 😢! 💌 ۰💓با همین چادر و چفیه شده ای همسفـــرم . تو فقط باش کنـــارم ، شهادت با مــــن... . با همین چــــادر و چفــیه شده ام همســفرت... . ای به قربـــان تو یارم ، شهـــادت با هم... .💓 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
صبر را مفهوم معنا زینب است کعبه غمهای دنیا زینب است چون حسین است آفتاب شهر عشق ماهتاب عالم آرا زینب است السلام علیک یا جبل الصبر https://eitaa.com/setaregan_velayat313
ستارگان آسمانی ولایت⭐️
~•°•~•💓•~•°•~ #بسم_رب_شهدا_و_الصدیقین #رمان_خانم_خبرنگار_و_اقای_طلبه #نویسنده_فائزه_وحی #قسمت_سی_
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣3⃣ نگران بودم نمیدونم چرا...😔 اول من و بعد محمدجواد از اتاق اومدیم بیرون... همه لبخند میزدن حتی مامانش ولی یه دلخوری عمیق توی چشماش بود... فاطی: دهنمونو شیرین کنیم ایا😉 به محمدجواد نگاه کردم که با یه لبخند قشنگ سرش پایین بود. _بفرمایید☺️ همه دست زدن و روبوسی کردیم.😍 این لحظه رو نمیتونم باور کنم... یعنی خدایا همه چیز درست شد... خدایا شکرت... 😍 قرار شد محمدجواد اینا یک هفته کرمان بمونن و توی این یک هفته بیشتر باهم صحبت کنیم و همو بشناسیم برای همین اون شب باباش بین ما صیغه محرمیت خوند... رو ابرا سیر میکردم اون شب... باورم نمیشد... خدایا مرررسی😘 روی تخت دراز کشیدم و دارم به فردا فکر میکنم... قراره محمدجواد بیاد دنبالم بریم بیرون... اولین روز محرمیتمون... وای خدا باورم نمیشه یعنی الان اون چشمای عسلی مال منه؟؟؟ شرعا عرفا... آره اون چشما دیگه مال منه...😍 صبح با صدای آلارم گوشیم بلند شدم. مختصر صبحانه ای خوردم و رفتم آماده شدم. روی مبل نشسته بودم که اس داد اومد روی گوشیم (سلام خانومم.دم درم بیا بیرون. راستی دوست دارم) خیر کیف شدم شدیدددد😍 عین فنر از جام پریدم و سریع کفشامو پوشیدم و چادرمو سر کردم و رفتم. در خونه رو که باز کردم محمدجواد با یه لبخند خوشگل پشت در وایساده بود و یه شاخه گل دستش بود😍 _سلام.صبح بخیر☺️ محمدجواد: سلام خانومم. صبح شمام بخیر.( نکه کلا تاحالا از این بشر مهر و محبت ندیده بودم باز خرکیف شدم شدیددد😍نقطه ضعف منم که کلمه ♡خانومم♡ کلا ضعف کردم😊) _کجا بریم حالا؟ محمدجواد: هرجا امر کنی😊 _خب برید... وسط حرفم پرید تا دیشب که سنگین و جدی حرف میزدم تو نامحرم بودی توی مرام منم نیست با نامحرم با عشق و دلبری حرف بزنم من آقامحمدجواد بودم و تو هم فائزه خانوم ولی وقتی محرم شدیم یعنی خانوممی باید همه محبتمو خرجت کنم از این به بعد من محمدجوادم و تو هم فائزه. اوکی😉 یکم سکوت کردم و سبک سنگین کردم. منتظر بود اسمشو صدا بزنم. دلو زدم به دریا و با ناز گفتم. _محمدجواد...☺️ محمدجواد: جانم😊 _بریم هفت باغ...😍 محمدجواد: چشم😍 ولی من به خیابونای اینجا وارد نیستم ها😁 _تو حرکت کن من آدرس میدم😉 ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣3⃣ طبق یه تغییر نظر کلی از جانب بنده مقصد از هفت باغ به جنگل قائم تغییر یافت😊 ماشین و پارک کرد و دوتایی پیاده شدیم. عینک آفتابی آبی خلبانیشم گذاشت منم عینک آفتابی مو گذاشتم و کنار هم قدم میزدیم. چه آرامشی داشتم از هم قدم شدن باهاش. محمدجواد: تازه میفهمم وقتی خدا توی کتابش گفته ازجنس شما همسرانی برای شما قرار دادیم و آرامش رو کنار اونا حس میکنید یعنی چی😊 چقدر کنار خانومم آرومم😍 _منم همون اندازه کنار تو آرامش دارم... حتی بیشتر😍 کنارهم با فاصله راه میرفتیم و حرف میزدیم. از خودمون گفتیم. از علایقمون. از سلایقمون. و کلی باهم آشنا شدیم. وچقدر بیشتر شناختمش. تقریبا یک ساعتی راه رفتیم و حرف زدیم. محمدجواد: فائزه❤️ _جانم☺️ محمدجواد: بیا اونجا عکس بگیریم👈 _چشم😍 منظورش کنار یه آبشار مصنوعی بود که خیلی قشنگ بود. من یه طرف آبشار روی پله ها وایسادم و محمدجوادم یه طرف پله ها وایساد و گوشی رو داد یه پسر بچه تا ازمون از دور عکس بگیره تا کل محوطه بیوفته. عکس رو گرفت و گوشی محمدجوادو داد . محمدجواد مشغول نگاه کردن عکس شد منم دستمو بردم توی آب و رایحه خنکی که آب به دستم میزد حس قشنگی رو بهم القا میکرد😊 یهو دستم میون اون خنکی آب گرم شد😳 محمدجواد دستمو بین آب گرفته بود... برای اولین بار دستش به دستم خورده بود... احساس میکردم کل بدنم آتیش گرفته... از گرمای دست اون بود یا خجالت رو نمیدونم... باصدای لرزون و ناخداگاه گفتم:محمد☺️ دستمو از آب کشید بیرون و گفت : همه بهم میگن جواد... دوس دارم تو محمد صدام کنی... برای همیشه... باشه خانومم _چشم محمدم😍 ... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313
~•°•~•💓•~•°•~ ⃣3⃣ من و محمد دست تو دست هم از جنگل قائم خارج شدیم و سوار ماشین شدیم. با بغض صداش کردم...😢 _محمد... محمد: جانم خانمم😍 _یه چیزی میخوام بهت بگم...😔 محمد: چرا ناراحتی؟؟؟؟ چرا صدات بغض داره؟؟؟ فائزم چیشده؟؟؟😯 _محمد... من...😢 یهو زدم زیر گریه...😭😭😭😭😭 محمد با ترس به طرف من برگشت وقتی صورت خیس اشکمو دید تقریبا فریاد کشید 😡 محمد: فائزه بگو چیشده زود باش بگو کسی چیزی گفته کسی نگاه چپت کرده لعنتی دارم سکته میکنم حرف بزن دیگه😡 خندم گرفته بود و دیگه نمیتونستم ادامه بدم یهو زدم زیر خنده😂 محمد با بهت داشت نگاهم میکرد 😳 با لکنت زبون به حرف اومد محمد: فائزه... چیشده... میگم نکنه جنی شدی😰 وااای خدا اینو که گفته به معنای واقعی کلمه پکیدم از خنده😂😂😂😂😂 بین خنده شروع کردم به حرف زدن _محمد😂خیلی😂باحالی😂نفهمیدی😂داشتم سر😂کارت می😂ذاشتم😂 بعد چند دقیقه سکوت محمد و خنده من خودمو جم و جور کردم و نگاهش کردم. اوه اوه الان شده عین این شخصیت های کارتونی که موقع عصبانیت دود از کلشون بیرون میزنه😯 بالاخره به طرف اومد... غرید😯 محمد: بار آخرت باشه گریه میکنی فهمیدی😡 اون قدر محکم و با عصبانیت گفت که لال شدم از ترس😣 این دفه فریاد کشید و با تحکم گفت: فهمیدی؟؟؟😡 _ب..بب....بله😖 روشو از طرف من بر گردوند و ماشین و روشن کرد... سرمو به شیشه ماشین تکیه دادم تا نگاهش نکنم... از دستش دلگیر بودم.... ضبط رو روشن کرد آهنگ دلتنگ حامد زمانی پلی شد. مثل یه تلنگر بود برای جاری شدن اشکام...😭 دلتنگ تموم شد و اهنگ بعدی که فرمانده بود پلی شد... سرمو از روی شیشه برداشتم و نزدیک محمد شدم. پشت چراغ قرمز بودیم و دست محمد روی دنده بود... نمیدونستم کاری که میخوام بکنم درسته یا نه.... یاعلی گفتم و دستمو گذاشتم روی دستش ... _ببخشید محمدم.... 😔 محمد دستشو از زیر دستم کشید بیرون و دست من افتاد روی دنده دستشو این بار گذاشت روی دستم دنده رو با دست من عوض کرد و آروم گفت : اشکات دنیامو خاکستری میکنه... دیگه گریه نکن... قول بده.... _قول میدم محمدم.... محمد: ممنون فائزم... ادامه دارد... ❤🍃 https://eitaa.com/setaregan_velayat313