#خاطرات_مادر_شهید
#شهید_فاضل_گروسیان
در دوران #تحصیل دائما دلش به حال همکلاسی های فقیرش می سوخت.همیشه از من تقاضا میکرد که برای مدرسه اش لقمه یا میوه ای تهیه کنم تا نخواهد پول هایش را خرج کند.
#پول های خودش را که پدرش به او میداد در قلک پس انداز میکرد و با آن برای همکلاسی های فقیرش هرچه نیاز داشتند از لباس و کفش و...تهیه میکرد و آنها را به#معلمش میداد تا به بهانه موفقیت در دروس به دوستان #فقیرش بدهد،و به معلمشان سپرده بود که دوستانش متوجه نشوند این هدیه از طرف او نیست چون شاید#خجالت زده بشوند.
(#شهید_محله_ابن_بابویه)
مبلغ شهدا باشیم🌹
ــــــــــــــــــــــ
ما را دنبال کنید👇👇
🆔 @setaregane_rey
#شهید_مفقود_الاثر_محمد_شریفی
(محله چشم علی )
✅وصیت نامه
خداوندا #خجالت میکشم از اینکه مولایم حسین(علیه السلام) در روز محشر با #بدن_پاره_پاره و #غرقه_به_خون در پیشگاه حاضر شود در حالیکه من با بدنی سالم و زخمهایی کوچک خود را در #بهشت تو جای بدهم.
#بارالها🤲 خواستارم تا بدنم را همانند پیکر مولایم در هنگام #شهادت پاره پاره گردانی.
(از سمت راست دومین نفر)
مبلغ شهدا باشیم🌹
ــــــــــــــــــــــ
ما را دنبال کنید👇👇
🆔 @setaregane_rey
✅مسافر کاندا
با همه خداحافظی کرد،ولی من به این خداحافظی راضی نشدم گفتم: خودم میبرمت فرودگاه. مصطفی سوار #پیکانم کردم و تاخود فرودگاه باهم گفتیم و خندیدیم،وقتی رسیدیم خداحافظی کردم و رفت
همینطور که می رفت نگاهی به قد و بالایش انداختم دلم برایش #غنج رفت،دوباره صدایش کردم برگشت گفتم"بیا اینجا بایست من دو دور دورت بگردم گفت: آذر خانم بی خیال مردم میگویند #دیوانه شده ایم.
گفتم"بیا ببینم" دو دور دورش گشتم نشستم #کفشش را بوسیدم،#خجالت کشید،گفتم: به حضرت#ابوالفضل میسپارمت.
این دیدار آخرمان بود.
رفت تا روزی که خبر #شهادتش آمد
همه ما در این مدت یک سال و هفت ماه فکر میکردیم رفته #کاندا !
⬅️راوی مادر شهید مصطفی محمد میرزایی
مبلغ شهدا باشیم🌹
ــــــــــــــــــــــ
ما را دنبال کنید👇👇
🆔 @setaregane_rey