eitaa logo
ستاره شو7💫
759 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2هزار ویدیو
50 فایل
یه ستاره💫 کاشتم واسه تو روشن و زیبا یه ستاره تو دلم💖 جا گذاشتم رنگ فردا... ارتباط با موسسه هفت آسمان @haftaaseman ارتباط با ادمین: @admin7aaseman ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاره شو7💫
افرین به دختر گلم کیانا لطفی پور حافظ پنج جزء قرآن به زیبایی قسمتی از یک ایه نوشتن داخل عکس 👏👏👏👏👏
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↻✂️📏✏️••|| . .🙃🙂 نگهداری گلهای خشک با رزین 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
به محـض آلودگے به وسوسه گنـاه خـود را با توبه، قـرنطیـنه کنیم🍃 تا دیگـران هـم آلوده نشـوند
در طول درمــان ⚪️مــرتب شـربت ذکـر و دعا بخوریم 🔴ایمنـے روح را بالا ببریم.💌🖇
اگـر در مـراکز درمانی تخت خالی برای بستری شدن نیست. ⚪️از درمان سرپایی هم نگذریم .
🔵پشیمـانی و ندامت،ریشه عصیان را می‌خشکاند.پـس از هـر گنـاه،با استغفار و توبه فضاے ذهن و دل را ضدعفونی کنیم.
╭─━─━─• · · · ➣ 🎙 . . نگـذاریم وجودمان به گناه عادت کند و حساسیت‌مان نسبت به نافرمانی‌کاهش یابد.😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ساعت 22
ستاره شو7💫
#قسمت_نهم 📦 در جعبه به آرامی باز شد و پرنده ای به اندازه ی یک کبوتر از آن بیرون آمد.🕊 🙍‍♂محمدجواد
🕊«حالا بیا ببین که پرهام واقعیه، تا برات تعریف کنم.» 🙍‍♂ محمدجواد روی زانوهایش نشست و چهار دست و پا به سمت پرنده رفت. 🙋‍♂ روبه رویش نشست و دست راستش را بالای سر پرنده برد. 👀 زیر چشمی به پرنده نگاه کرد و پرهایش را لمس کرد. 👋 نرمی پرهای پرنده ثابت می کرد او واقعی است. 🕊 پرنده صبورانه اجازه داد تا او کمی نوازشش کند. وقتی محمدجواد آرام شد دوباره پرسید: «تو محمدجواد هستی؟ 🙍‍♂محمدجواد خودش را جمع و جور کرد تا فاصله اش را با پرنده حفظ کند. 🕊پرنده ادامه داد: «من دوست تو هستم. تو محمدجواد پارسا هستی؟» 🙍‍♂محمدجواد با صدایی بریده بریده جواب داد: «ب... ع... له.» 🕊 پرنده گفت: «من برهان هستم. من رو عیسای پیامبر با دستان مهربانش از گل ساخت و بعد در من فوت کرد؛ من هم به دستور خداوند زنده شدم.» 🕊بعد با خوشحالی ادامه داد: «خدا رو شکر. خیالم راحت شد. آخه من برای دیدن تو این سفر طولانی رو اومدم.» - 🙍‍♂محمدجواد به کمد چوبی و قدیمی سمت راست دالان تکیه داد و با تعجب پرسید: 😳🙄«به خاطر من؟» 🕊برهان روی دبه‌ی ترشی کنار کمد پرید و گفت: «بله، فقط به خاطر تو!» 🙍‍♂محمدجواد که دیگر از برهان نمیترسید و جملاتش کامل و رسا شده بود پرسید: 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7