eitaa logo
ستاره شو7💫
743 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
49 فایل
یه ستاره💫 کاشتم واسه تو روشن و زیبا یه ستاره تو دلم💖 جا گذاشتم رنگ فردا... ارتباط با موسسه هفت آسمان @haftaaseman ارتباط با ادمین: @admin7aaseman ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
زهرا آهنین مشت :)
یک خبر مهم 📣📣 مخصوص اقا کانالمون 😍 🗣حنجره طلا های اصفهانی 👇 صوت خودشان هر سوره ای دوست داشتن را قرائت کنید با صوت و فیلم بگیرین و برامون بفرستین 📲 به بهترین قرائت با رای داوران موسسه جایزه تعلق میگیرد 👀حاضرین به غایبین اطلاع بدهند رفیقت رو خبر کن رفیق😉🤓 ⏱مهلت ارسال تا پایان این هفته جمعه 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
ساعت 22😎
ستاره شو7💫
#رمان #قسمت_دوازدهم ... و گفت: «خدا رو شکر گرفتیش، حالا کتاب رو ورق بزن.» محمدجواد کتاب را ورق زد
🕊برهان از روی شانه‌ی محمدجواد پر کشید روی زمین نشست و جواب داد «این نور ۱۱۴ خونه‌ی قرانه. هرکدوم از این خونه ها یک اسم دارن مثل حمد،ناس، فلق و کوثر... 🐬 حروف وقتی به کتاب قرآن سفر کردند، این خونه ها رو برای خودشون ساختن. ⚡️روی سر درِ هر خونه نوشته شده: «بسم الله الرحمن الرحیم» البته فقط بر سر در خونه توبه‌ این آیه نوشته نشده.» 🤯سوال‌های محمدجواد بیشتر شده بود ولی دیگر از برهان نمیترسید. 😮 با عجله پرسید: «پس چرا حروف نیستند؟ کجا رفتند؟» 🕊برهان نفس عمیقی کشید و جواب داد: «به باغ قرآن برگشتن... ما هم باید بریم. باید بریم تا شاید بتونیم قبل از اینکه دیر بشه اونها رو به خونه شون برگردونیم.» 😯محمدجواد پرسید: «چرا رفتند؟ چرا باید برگردند؟ چرا من باید بیام؟ اصلا این باغ قرآن کجاست؟» 🕊برهان به محمدجواد نگاهی کرد و گفت: «داره دیر میشه. باید عجله کنیم توی راه همه چیز رو برات تعریف می کنم، حالا کوله و وسایلت رو بردار.» 🕊و بعد به سمت کوله‌ی محمدجواد رفت تا آن را برای محمدجواد بیاورد. 😏🤕محمدجواد از اینکه برهان جواب سؤالاتش را نداده بود، دلخور شد و بی اعتنا به برهان گفت: 🤷‍♂ «من نمیتونم بیام، چون خانواده ام نگران میشن.» 🕊 برهان هنوز مشغول بلندکردن کوله‌ی محمدجواد از زمین بود، اما هرچه تلاش می کرد نمی توانست آن را جابه جا کند.🎒 🎒محمدجواد به سمت کوله اش رفت و آن را بر دوشش انداخت، 🔫تفنگش را از داخل دالان برداشت و به سمت در ورودی زیرزمین رفت. 🕊برهان سراسیمه خود را به شانه‌ی محمدجواد رساند گفت: 🤝«اما ما به کمکت احتیاج داریم. پدر و مادرت نبودنت نمیشن!» 🏃‍♂محمدجواد درحالی که سعی داشت سریع قدم بردارد، بی توجه به حرف های برهان گفت: 🙎‍♂ «پس این سر و صداها از تو بود؟ من فکر میکردم موجودات فضایی به ما حمله کردن.» 🕊برهان تلاش می کرد تا مانع رفتن محمدجواد شود، اما نمی دانست چه کاری باید انجام دهد. با نگرانی جواب داد: 😟«صدای من و حروفی که از کتاب تو رفتند.» 🙍‍♂محمدجواد در راهروی تاریک ایستاد و چراغ قوه اش را روشن کرد. به دنبال چیزی گشت تا بتواند در زیرزمین را با آن باز کند. 👼برهان که متوجه بی علاقگی محمدجواد شده بود، ادامه داد: «هرطور خودت راحت هستی. بیشتر از اینکه ما به تو احتیاج داشته باشیم، تو به ما احتیاج داری. میخوای بری؟ خب برو.“😏 و از دریچه‌ی هواکش بیرون رفت. محمدجواد با خودش گفت: «تو هم برو... اصلا من خيالاتي شده ام. مگه پرنده میتونه حرف بزنه؟» در همین فکرها بود که چفت در صدا کرد. 😳😱 ادامه دارد.... 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاره شو7💫
♥️ ⃟ ⃟❁ بار دگر آن صُبح... بخندید و بتابید... تا خفته صدساله... هم از خواب درآمد... سلام صبحـــــ🌞ـــــتون بخیر🌹🌿🌹🌿 می‌دانید! از وقتی دلبسته‌ تون شده‌ایم؛ همه‌جا بوی پرتقال و بهشت می‌دهد؟!😍 😇تک تک ستاره های این کانال برای ما باارزشند🤩 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏰╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃💭🧠👨‍⚕️ ┗╯\╲━━━━━━━━ ╰┈•៚ -چرا درس نمیخونی؟؟!! -به خودت اعتماد نداری؟!! ┗━━━━━━━━🌺━ 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
به جرم دیوار نویسی در حین ارتکاب جرم دستگیرش کردم😎 شدیدا پشیمونه😁 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
ستاره شو7💫
╭┅──────┅╮ ࿐༅📚༅࿐ سلام -«خجالت هم خوب چیزیه؛ ببین چطوری برو بر منو نگاه کرد و سلام نکرد، لابد توقع داشت من اول بهش سلام کنم!» بعضی ها وقتی دوستی را می بینند منتظر میشوند تا او سلام کند و جوابش را بدهند در حالی که پیشی گرفتن در سلام برای ما که مسلمان هستیم مستحب است. 📖توضیح المسائل مراجع، م۱۱۴۵ ╰┅──────┅🦋 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7