eitaa logo
ستاره شو7💫
723 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
48 فایل
یه ستاره💫 کاشتم واسه تو روشن و زیبا یه ستاره تو دلم💖 جا گذاشتم رنگ فردا... ارتباط با موسسه هفت آسمان @haftaaseman ارتباط با ادمین: @admin7aaseman ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگی همیشه یه شانس دوباره بهمون میده و اونــــــم اســـــمش امروزه⛅️🌈 ‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‌‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‌ ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
نفس های آخر دبیرستان💪🏻😁 ‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‌‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‌ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آن‌کس که مرا مونس و جان بود، مادر بود! 😅😂 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 یکی از بهترین دعاهایی که شنیدم...🤲 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
📗📗 شازده کوچولو یا شهریار کوچولو داستانی اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که در سال ۱۹۴۳ منتشر شد.این کتاب یکی از پرفروش‌ترین کتاب های تک مجلد جهان در تمام طول تاریخ می‌باشد. طی این داستان سنت اگزوپری از دیدگاه یک کودک، که از سیارکی به نام ب۶۱۲ آمده، پرسشگر سؤالات بسیاری از آدم‌ها و کارهایشان است. شخصیت قهرمانی داستان، خلبانی بی‌نام، پس از فرود در بیابان با پسر کوچکی آشنا می‌شود. پسرک به خلبان می‌گوید که از سیاره ای دوردست می‌آید و آنقدر آنجا زندگی کرده که روزی تصمیم می‌گیرد برای اکتشاف سیاره های دیگر خانه را ترک کند. او هم‏چنین برای خلبان از گل سرخ محبوبش می‌گوید که دل در گرو عشق او دارد. او از دیگر سیاره ها و همچنین روباهی که در زمین با او ملاقات کرده می گوید. خلبان و شازده چاهی را می‌یابند که آنها را از تشنگی نجات می‌دهد اما در نهایت شازده کوچولو خلبان را در جریان تصمیم خود قرار می‌دهد و می‌گوید تصمیم گرفته به سیاره ی خانه‌اش بازگردد... ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
سلام دوستای گلم صبح شنبه تون بخیـــــر 🌸 کنکــــــوری ها خدا قووووت موفق و پیـــــروز باشین دوستتون داریم 🏆❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
📒📕📗 از مدرسه رسیدی خونه 🚕 برو استراحت کن و انرژی بگیر💪 حالا وقتشه هرچی توی مدرسه یاد دادن رو از روی کتاب📚 از روی جزوه📖 بخونید یه چند تا سوال از خودتون بپرسید❓ اگه مسئله داره یکی، دو تا ازش حل کنید✍ همیشه حداکثر چهل و پنج دقیقه ⏰تا یک ساعت⏳ برای این کار وقت بزارید و تمام درس های اون روز مرور کنید📄 🤩عالیـــــــــــــــــــــــــــــــــــه ، عالــــــــی🤩 درجه یکہ👌 بینظیره😍 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بذار یه عکس خاص بگیرم☺️ اون دلداری پشت سری😂😂 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
دو نفر از نوجوان های پسر و توانمند که میتونند صدا زیبا خودشون را ضبط کنند برامون بفرستند بیان پیوی برای دیالوگ یک کلیپ میخایم برای همین امروز ✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫✨افکار ما هم مثل موبایل‌هامون هر روز به شارژ نیاز دارن؛ کمی تمرکز، اندکی مطالعه، مقداری فایل‌های آموزشی، قدری تفکر، اینا ما رو در مسیر آگاهی نگه می‌دارن ... ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↻✂️📏✏️••|| . . 🙃🙂 چند مدل پاکت کادو یاد بگیر😍 ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاره شو7💫
#رمان #داستان دوم #انتقام به سبک بچه ‌محل نویسنده احمدرضا افضلی #قسمت_اول مثل دیوانه‌ها در تاریکی ا
قسمت_دوم پاشنۀ کفش‌هایش را بالا کشید و دوید سمت من. موهای تراشیدۀ مشکی‌اش خیس عرق بودند. نفس‌نفس می‌زد و مدام دست می‌مالید پشت گردنش. چیزی از سفیدی چشمان باریکش نمانده بود. مطمئن بودم دست کمی از او ندارم. پنج سالی می‌شد که دوست، هم‌کلاس و همسایه بودیم و حالا، هم‌درد. راه که افتادیم پرسیدم: - بالاخره فهمیدن؟ _هنوز نه. شانسم گفت کارت اصلیشو برنداشتم. بابای تو چیکار کرد؟ - هیچی... یعنی نمی‌دونم... چیزی نگفت. هر دو گند زده بودیم. من یکی که پول عمل مادرم و تنها دارایی‌مان را به باد داده بودم. آن هم سر یک بازی کوفتی. چند وقت پیش بود که لینکش بین بچه‌های محل، همه‌جا دست به دست شد. در تبلیغش فقط ده تا کلمه نوشته شده بود. اما همان ده کلمه کافی بود تا از بچه‌های هفت، هشت سالۀ محل تا ما که چیزی نمانده بود پشت لبمان سبز شود و حتی آقا رضا، سوپری سرکوچه با دو تا بچه بزرگ‌تر از ما، درگیرش شوند: «توی این کرونا بشین تو خونه، بازی کن، پول در بیار.» از این بازی‌های جنگی بود. هرکس باید یک گروه دو نفره تشکیل می‌داد و با بقیۀ گروه‌ها می‌جنگید. بیشتر ما از یک محل بودیم و همدیگر را می‌شناختیم. دو تا گروه غریبه بینمان بود. آنها هم آنقدر بد بازی می‌کردند که هر تازه واردی را جَومی‌گرفت که شکستشان بدهد. رقابت اصلی بین ما جوان‌ها‌ی محل بود. جوری که برای هم شاخ و‌ شانه می‌کشیدیم و درکوچه و خیابان با کلی غرور و بادِ توی غبغب و نگاه های معنا دار از کنار هم رد می شدیم جوری که اگر جایزه ی نقدی را هم حذف میکردند، باز هم برای رو کم کنی بازی میکردیم. هر جمعه گروهی که بالاترین امتیاز را گرفته بود، به عنوان برنده اعلام می‌شد و به اندازۀ امتیازی که جمع کرده بود؛ پول می‌رفت توی حسابش. من هم که حساب نداشتم، شماره کارت باباحسن را همان اول وارد کرده بودم و در دو هفته‌ای که با فرامرز برنده شده بودیم؛ نفری صد و پنجاه هزار کاسبی کردیم. وقتی بابا پیگیر واریزی به کارتش شد، سرم را بالا گرفتم و با افتخار گفتم: - دیدی الکی سرم تو گوشی نیست؟ صد و پنجاه تو این دو هفته با همین گوشی پول درآوردم. باهاش می‌تونم چندتا کمک آموزشی خوب بخرم. بابا که تمام حواسش به حرکات مامان بود؛ دستش را بُرد لای ریش‌های تُنک کوتاهش، با انگشتانش دو‌ طرف لب‌هایش را پایین داد و همان‌طور که نگاه متعجبش را به سمتم می‌آورد، پرسید: - چه‌جوریه؟ چرا باید بهتون پول بدن؟ خلاف که... خندیدم و گفتم: - بازیه. قوانین بازی را برایش گفتم و این‌که در محل چه جنگی راه افتاده سرِ بردن و اینکه پسرش جزء بهترین‌هاست. حتی اسم گروهمان را هم با آب و تاب برایش گفتم. موقع گفتن چشمانم را به‌قدری درشت کرده بودم که انگار قرار بود کلمات را از زیرپلکم در بیاورم... ادامه دارد... ᘜ⋆⃟݊👩‍🎓🇮🇷👨‍🎓🌹•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
ستاره شو7💫
قسمت_دوم #رمان #انتقام‌به‌سبک‌بچه‌محل پاشنۀ کفش‌هایش را بالا کشید و دوید سمت من. موهای تراشیدۀ مشکی‌
میتونید حدس بزنید چی میشه بعدش،؟! 😉 منتظر قسمت بعدی باشین 👍 ممنون که همراهی میکنید و کانال را به دیگران معرفی میکنید 🌹