ریاح_نت4_5859194677260984915.mp3
زمان:
حجم:
2.4M
خداوندا
نگذار که از تو فقط نامت را بدانم...
و نگذار که از تو تنها
مشق کردن اسمت را به یاد داشته باشم...
همواره در من جاری باش...
همانگونه که خون در رگهایم جاریست...
خداوندا از تو می خواهم
که هرگز در زندگی
تنها و بی یاور ،رهایم نسازی...
از تو می خواهم
که در کوره راه پر پیچ و خم زندگی
تنهایم نگذاری...
که همواره محتاج وجودت هستم.
#خداےمن
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
رياضي تا جايي شيرين بود كه ني ميخريديم دسته هاي ده تايي درست ميكرديم، ازون به بعدشو نفهميدم😂😂😂
#بخندیم
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه آباد نشینان زخرابی ترسند
من خرابت شدم و دم به دم آباد ترم...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#دلیل_زندگی
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
4_237183302564315517.mp3
زمان:
حجم:
8M
🔊
برای هفته روز #معلم🌻🍃
بفرسین برای معلم هاتون
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
ستاره شو7💫
#رمان #قسمت_هفتاد_و_یک برهان در کمال خونسردی گفت: «تاج محمدجواد رو بهش بده.» سپس رو به اهالی کرد
#رمان
#قسمت_هفتاد_و_دو
از دور دشتی با سه رنگ گل دیده می شد.
دور آن را حصاری کشیده بودند.
برهان گفت: دوستان عزیزم! گلزار تنوین همین جاست.
محمد جواد قدم هایش را تند کرد تا هرچه سریعتر به در ورودی گلزار برسد. نگهبان گلزارِ تنوین پرنده ای بود به نام پرستو.
برهان به سمت پرستو رفت و با او آهسته صحبت کرد. کمی بعد پرستو چند قدمی جلو آمد و رو به اهالی باغ قرآن گفت: «سلام دوستان مهربانم! من پرستو، نگهبان گلزار تنوین هستم. از دیدار مجدد شما خوشحالم🤗 بفرمایید داخل گلزار تنوین🌸
این بار محمد جواد پیش از همه حرکت میکرد. برهان و پرستو هم به همراه دیگران وارد گلزار شدند. گلزار به سه قسمت تقسیم شده بود قسمتی با گلهای بنفش، قسمتی با گلهای یاسی و قسمتی هم با گلهای سفید.
سنگفرش آن باغ زیبا این سه قسمت را از هم جدا میکرد.
پرستو خودش را به جلوی همه رساند و گفت: کسی هست که درباره ی این گلزار توضیح بده؟»
همه نگاه ها به سمت لام چرخید؛ اما لام سکوت کرده بود و دستش را بالا نبرد😔
برهان گفت: «دوست عزیزم سین تو بگو.»
سین چند قدمی جلو آمد و گفت گلهای بنفشی که در اون قسمت میبینید تنوین نصب نام دارند. اگر اونها رو در دست بگیریم و بو کنیم به ما حرف منصوب میگن.
اسم گلهای یاسی تنوین رفع است اگر اونها رو بو کنیم به ما حرف مرفوع میگن و گلهای سفید هم تنوین جر هستند که با بو کردن اونها به
ما مجرور میگن.
ادامه دارد.....
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
#محمدجوادوشمشیرایلیا
#داستان
👨🧕
🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7
بیاذنتــو
هـرگـزعددےصدنشود...💚
برهرڪہنظرڪنیدگربدنشود
زهــرا!تودعـاڪن
ڪہبیایدمھدی
زیراتواگردعـاڪنی،ردنشود..🌱
السلامعلیڪیابقیةالله
#وارث
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
#تست_هوش
همانطور که در عکس بالا میبینید. چهار مجرم در چند پله ایستاده اند . همه آنها به یک سمت نگاه میکنند. یک دیوار یک مجرم را از یه مجرم جدا کرده است
مرد شماره یک می تواند مرد شماره ۲ و۳ را ببنید
مرد شماره ۲ میتواند مرد شماره ۳ را ببیند
مرد شماره ۳ نمیتواند هیجکدام را ببیند
مرد شماره ۴ هم نمیتواند هیچکدام را ببیند
هر چهار مجرم کلاه به سر دارند .به آنها گفته شده از ۴ کلاه ۲کلاه سفید است . هیچ کدام از مجرمان نمیداننوپد کلاهشان چه رنگی است . از آنها خواسته شده به محض اینکه فهمیدند کلاهشان چ رنگی است نام آن را فریاد بزنن
قوانین: هیچکدام اجازه ندارد بچرخد یا تکان بخورد
هیجکس اجازه ندارد با دیکری حرف بزند
هیچ کس اجازه ندارد کلاهش را دست بزند
حالا بگید مرد شماره چند فریاد میزند و دلیل آن چیست؟؟؟؟
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀