آقا ثابت شده کہ.....
توی درس خوندن
یه روش هست که اصلا میترکونہ🧨
یعنی دیگه آخَرِشہ🙃🙃
🔸🔸🔸🔸🔸
اونم روش❌ p g l ❌هست😂😂😂
پیش خوانی
خوب گوش دادن تو کلاس
مرور تدریس همون روز
Pre-reading
good listening
lesson review
#محصلانه
ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
آقا ثابت شده کہ..... توی درس خوندن یه روش هست که اصلا میترکونہ🧨 یعنی دیگه آخَرِشہ🙃🙃 🔸🔸🔸🔸🔸 اونم رو
اخر هفته فرصت خوبیه که امتحان کنید 🙃
ستاره شو7💫
#رمان #قسمت_صد_و_نوزده محمدجواد چشمهایش را بست تا آن لحظهی رؤیایی را با تمام وجود حس کند. نفس عم
#رمان
#قسمت_صد_و_بیست
مرد سبز پوش گفت:
«هرچه برای ادامهی مسیرت احتیاج داشتی به تو هدیه داده شد.»
باد همهی آنها را به سمت نگین هدایت کرد و در یک چشم برهم زدن همهی آنها ناپدید شدند. انگار در دل نگین پنهان شدند. در همین لحظه نگین فیروزه برگشت و در جایش روی شمشیر قرار گرفت.
آنها روی پلهی سیزدهم ایستاده بودند.
مرد سبزپوش رو به محمدجواد ایستاد. دستانش را روی شانهاش گذاشت و گفت:
«تا اینجا افراد زیادی میتونن بیان، اما وقتی به این پله میرسن، پاشون میلغزه و زمین میخورن. اگه تو از پسش بربیای تو هم یار مولا خواهی شد.»
محمدجواد نفس عمیقی کشید. آرام پایش را بلند کرد. پلهی بعدی پلهی امتحان بود، پلهی هدایت، پلهی عشق، پلهی نور... همه چیز در آنجا خلاصه شده بود. ناگهان هوا درهم پیچید. طوفانی به پا شد که او را تکان میداد تا شاید بترسد و ذکر آخر را نگوید. ۱۲ شاخه به دور محمدجواد حلقه زدند تا به او کمک کنند. محمدجواد مصمم بود. چشمهایش را بست و با صدایی
رسا گفت:
«یا امام زمان!»
همه چیز در سکوت فرو رفت. انگار هرگز طوفانی نبوده است. وقتی چشمهایش را باز کرد. دستانش میلههای دروازه بهشت را گرفته بود. به اطرافش نگاه کرد. به دنبال مرد سبزپوش میگشت؛ اما خبری از او نبود. با آرامش قرآن کوچکش را در جایگاهش روی دروازهی بهشت قرار داد و با دلهرهای شیرین دروازه را هل داد. دروازه باز شد. نور عجیبی همهجا را فراگرفت. نسیم خنکی صورتش را نوازش کرد و بوی گلهای بهشتی همهجا را پر کرد. از شدت نور نمیتوانست جایی را ببیند. دست روی چشمانش گذاشت تا به نور عادت کند. وقتی حس کرد میتواند چشمهایش را باز کند تعجب کرد. اینجا اتاقش بود و روی تختش دراز کشیده بود. سراسیمه از جایش بلند شد. روی تخت نشست. او کی از باغ قرآن برگشته بود؟ چیزی را به خاطر
نمیآورد.
مادرش در اتاق را باز کرد و گفت:
«خدا رو شکر بیدار شدی، خیلی نگرانت بودیم.»
محمدجواد بیتوجه به صحبت مادر پرسید: «اینجا چیکار می کنم؟ کی برگشتم؟ »
مادر درهمان حال که لیوانِ شیرِ گرمِ محمدجواد را هم میزد جواب داد:
«دیشب که از مراسم عروسی برگشتیم، دیدیم با لباسهای جنگی روی پلههای زیرزمین افتادی و بیهوش شدی. پدرت تو رو به اتاقت آورد و روی تخت گذاشت. دکتر آوردیم و خیالمون راحت شد که به زودی خوب میشی. تا صبح هم
همش خوابیده بودی.»
محمدجواد به زحمت از جایش بلند شد. رو به آینه ایستاد. خبری از لباسهای سفید و ایلیا نبود. حتی خط های سیاه روی صورتش. مادر روی تخت نشست و گفت:
«بیا پسرم بیا شیرت رو بخور.»
ادامه دارد...
#داستان
#محمدجوادوشمشیرایلیا
ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂🙋♀
#سلام_امام_زمانم 🌤
🍁 بی «تو» هوای دلمان ابری و روزگارمان پاییزی است؛ بیا که اگر نیایی، زمستانی سرد در پیش داریم...
🔆 یا صاحب الزمان
ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
امیر کرمانشاهیenc_16824108464603474835124.mp3
زمان:
حجم:
5.5M
از حال دل تمام عشاق او باخبر است...
#صیقل_روح
#امام_زمان
ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
ستاره شو7💫
آقا ثابت شده کہ..... توی درس خوندن یه روش هست که اصلا میترکونہ🧨 یعنی دیگه آخَرِشہ🙃🙃 🔸🔸🔸🔸🔸 اونم رو
🎒💼🎓
🔆 پیش خوانی چیست؟
یعنی که وقتی داری برنامه درسی فردا رو میزاری تو کیفت🎒
هر کتابو📙 که بر میداری
ورق بزنی📖 و اونجاهایی که قراره فردا درس بدن رو
روخوانی سریع انجام بدی👓
تا اصل موضوع دستت بیاد🎯
⭕️اینجوری ذهنت میگه : چی شد ❓چی بود❓ پس کو اطلاعات کامل و دقیق❓❓ این چه وضعیہ..‼️‼️‼️‼️
و این باعث میشه فردا که معلم درس میده بشینه با دقت🤓🤓 گوش کنه تا اندفعه نکته ای رو جا نندازه✍✍👁👁
#محصلانه
ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
یه سلام توووووووپ و پرانرژی🥳 به شما دانش آموز و دانشجو عزیز
به همه علم آموزان خوف و خفن😎 ایران عزیز🇮🇷
روزتون مبارک 🤩
روزمون مبارک 😘
#والپیپر
ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
👊👊👊👊
چی فکر کردی
فکر کردی میتونی
دوبار حساب ما رو برسی
برا بار سوم هم ما بشینیم نگاه کنیم
نه خیر این خبرا نیست
داستان ۱۳ آبانی ها👇👇
🔻داستان ۱۳ آبانی ها
یه روزی ابرقودرت ها اومدن تو کشور ما گفتن : اومدیم اینجا رو بهشت👀👀 کنیم و بریم
ولی شرط داره باید همه گوش به فرمان ما باشید ، و اعتراض بی اعتراض 🙈🙊
حتی اگه بدترین جنایت ها رو توی کشور شما کردیم حق ندارید ما رو بازخواست کنید،🙊🙊
(۱۳ آبان سال ۱۳۴۸ )
یه شیرمرد💪 بهشون گفت : دیگه چه خبر ، ما قبول نمیکنیم
همین شد که این شیرمرد رو از کشور بیرون کردن😕
🔸کاپیتولاسیون🔸
#دشمن_شناسی
👇👇👇👇👇👇
ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂
این زورگویی ها همه جا و همه روز و از هر راهی ادامه پیدا کرد
دیگه بقول خودمون اعصاب مردم حسابی خط خطی شده بود و شروع کردن به تظاهرات و اعتراض
که یهو با خبر شدیم , نماینده همون ابرقودرت[ شاه ] دستور داده دانش آموزای معترض جلو دانشگاه رو به رگبار ببندن
چون از آینده این بچه ها میترسید
(۱۳ آبان سال ۱۳۵۷ )
دیگه مردم حسابی قاطی کردن و هر روز اعتراض و جلسه و برنامه تا اینکه بتونن این نماینده بی رحم رو از رده خارج کنن
اما شاه فرار کرد پیش همون ابرقودرت
و مردم ما هم که دیگه حسابی ناراحت بودن
ریختن و ساختمون فرماندهی این جنایت ها رو گرفتن
( ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸ )
🔸تسخیر لانه جاسوسی آمریکا 🔸
#دشمن_شناسی
ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─
@setaresho7 اینجا ستاره شو
─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋♂