eitaa logo
ستاره شو7💫
759 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2هزار ویدیو
50 فایل
یه ستاره💫 کاشتم واسه تو روشن و زیبا یه ستاره تو دلم💖 جا گذاشتم رنگ فردا... ارتباط با موسسه هفت آسمان @haftaaseman ارتباط با ادمین: @admin7aaseman ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج سیدرضا نریمانی4_5929517697216813277.mp3
زمان: حجم: 8M
معرفت...🥀 👤 حاج سیدرضا 🔊 #,وارث 💚 ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
🤔 🧠 آن کدام سوره است 🧠 اگر حرف اولش را برداریم 🧠 اسم پسرانه می شود ؟ 👌🏻 انتشار باشما کوتاهی نکن ☹️ ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
*تنها برنامه‌ ریزی موفقم اینه که ... ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
@bornamontazertagmp3_دادگاه-خصوصی.mp3
زمان: حجم: 1.8M
هر جور بود داشتم خودم رو می‌رسوندم به منبع آب که یه عالمه موجود عجیب اومدن سراغم🤯 ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
شرح در تصویر 🤣🤣🤣 ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
🌟ستاره‌ها رو باور کن!! روزت بخیر رفیق جان😇 ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
ستاره شو7💫
🤔 #معما 🧠 آن کدام سوره است 🧠 اگر حرف اولش را برداریم 🧠 اسم پسرانه می شود ؟ 👌🏻 انتشار باشما کوت
سوره توحید ممنون از رفیق های پاکار که هر هفته پاسخ میدهند 👏👏👏 لطفا موقع ارسال پاسخ خودتونم معرفی کنید 🙊 ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو تنها گوش شنوای عالمی که میشه بهت پناه بیارم❣ ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
ستاره شو7💫
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══ •¦[📙💠⃟❅]¦• 🔶گردان قاطرچی ها 🔹داوود امیریان ◾️قسمت87 ‌قبوله.‌نوکرتم.‌ ‌قبول‌آ
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══ •¦[📙💠⃟❅]¦• 🔶گردان قاطرچی ها 🔹داوود امیریان ◾️قسمت88 کوهستان‌از‌انفجار‌گلوله‌ی‌توپ‌ها‌و‌خمپاره‌ها‌می‌لرزید.‌ گلوله‌ها‌مثل‌زنبور‌های‌خشمگین‌و‌دیوانه‌ ویزویزکنان‌از‌هر‌طرف‌هجوم‌می‌آوردند.‌ به‌تخته‌سنگ‌ها‌میخوردند‌و‌تراشه‌های‌ سنگ‌و‌ماسه‌را‌به‌سروصورت‌رزمندگان‌ می‌پاشیدند.‌ منورها‌در‌حال‌خاموش‌شدن‌به‌طرف‌زمین،‌ سقوط‌می‌کردند‌و‌سایه‌ها‌را‌کش‌داده،‌ روی‌زمین‌و‌تخته‌سنگ‌ها‌می‌کشیدند.‌ حسین‌نجفی‌ترسیده‌بود‌و‌بهت‌زده‌زیر‌باران‌ گلوله،‌افسار‌جفتک‌آتشین‌را‌می‌کشید‌ و‌پشت‌سر‌رزمندگان‌گردان‌کمیل‌از‌ارتفاعات‌ بالا‌می‌رفت.‌ یک‌خمپاره‌سفیرکشان‌آمد‌و‌جلوتر‌از‌راه‌ سنگلاخی‌که‌حسین‌و‌دیگران‌از‌آن‌بالا‌ می‌رفتند،‌منفجر‌شد.‌ حسین‌دید‌که‌خمپاره‌مثل‌قارچی‌آتشین،‌ منفجر‌شد‌و‌ترکش‌های‌سرخ‌و‌مرگبارش‌ را‌به‌اطراف‌فرستاد.‌ رزمنده‌جلویی‌حسین‌انگار‌که‌برق‌گرفته‌ باشدش‌لرزید‌و‌جلوی‌پای‌جفتک‌آتشین‌ به‌‌زمین‌غلتید.‌ حسین‌افسار‌قاطر‌را‌رها‌کرد‌و‌زیر‌بغل‌رزمنده‌را‌گرفت‌و‌از‌سر‌راه‌کنار‌کشید.‌ چند‌منور‌هم‌زمان‌در‌آسمان‌روشن‌شدند.‌ حسین‌دید‌که‌از‌چند‌نقطه‌ی‌سینه‌ی‌رزمنده‌ خون‌چشمه‌زده‌و‌بیرون‌می‌زند.‌ رزمنده‌ی‌جوان‌با‌ریشی‌کم‌پشت‌و‌پیشانی‌ فراخ،‌چشمان‌پردردش‌باز‌و‌بسته‌شد.‌ دهانش‌را‌باز‌کرد‌و‌خِرخِری‌عجیب‌کرد.‌ حسین‌او‌را‌به‌دیواره‌ی‌کوه‌تکیه‌داد.‌ سریع‌چفیه‌اش‌را‌از‌کمر‌باز‌کرد.‌ هول‌کرده‌بود.‌به‌اطراف‌نگاه‌کرد‌و‌فریاد‌زد:‌ «امدادگر،‌امدادگر!»‌ جوانی‌چالاک‌و‌لاغر‌که‌فقط‌یک‌کوله‌پشتی‌ بر‌پشت‌داشت،‌به‌سرعت‌زیر‌باران‌گلوله‌ و‌خمپاره‌از‌راه‌رسید.‌ حسین‌با‌هول‌و‌ولا‌به‌رزمنده‌مجروح‌اشاره‌کرد.‌امدادگر‌کوله‌اش‌را‌از‌پشت‌باز‌کرد‌و‌گفت:‌ «من‌بهش‌می‌رسم.‌قاطرها‌رو‌بردار‌برو». حسین‌به‌طرف‌قاطرها‌دوید.‌قاطرها‌وحشت‌کرده‌بودند،‌حسین‌افسار‌جفتک‌آتشین‌ را‌کشید.‌قزمیت‌و‌تبخال‌و‌اژدها‌با‌طناب‌به‌هم‌وصل‌شده‌بودند.‌ حسین‌هُش‌کشید‌و‌جفتک‌آتشین‌پشت‌ سرش‌حرکت‌کرد.‌ کمی‌جلوتر‌شدت‌نبرد‌بیش‌تر‌شد.‌گوش‌های‌حسین‌از‌صدای‌جنگ‌زنگ‌می‌زد.‌ بوی‌تند‌و‌تیز‌باروت‌دهان‌و‌حلقش‌را‌ می‌سوزاند. اژدها‌قاطی‌کرده‌بود‌و‌جفتک‌می‌پراند.‌ یکی‌از‌جفتک‌هایش‌به‌بازوی‌یک‌رزمنده‌ گرفت.‌ رزمنده‌با‌قنداق‌سلاحش‌به‌پشت‌اژدها‌کوبید.‌حسین‌سر‌رزمنده‌فریاد‌زد:‌ «نزنش،‌دست‌خودش‌که‌نیست،‌ترسیده». رزمنده‌خواست‌جواب‌بدهد‌که‌خمپار‌ه‌ای‌ با‌سوت‌وحشتناک‌از‌راه‌رسید‌و‌منفجر‌شد.‌ چند‌ترکش‌همزمان‌به‌سینه‌و‌شکم‌حسین‌ خورد.‌حسین‌پرت‌شد‌و‌با‌کمر‌به‌یک‌تخته‌ سنگ‌خورد.‌عُق‌زد.‌ خون‌از‌زخم‌هایش‌جوشید.‌ گرد‌و‌خاک‌که‌نشست‌یک‌امدادگر‌از‌راه‌رسید‌ و‌به‌سرعت‌زخم‌های‌حسین‌را‌سردستی‌بست. ‌برگرد‌پایین.‌می‌تونی‌راه‌بروی؟حسین‌از‌شدت‌درد‌نمی‌توانست‌نفس‌بکشد.‌به‌سختی‌از‌جایش‌بلند‌شد.‌ به‌طرف‌قاطرها‌رفت.‌به‌سختی‌خودش‌را‌ از‌کمر‌قزمیت‌که‌بارش‌سبک‌تر‌بود،‌بالا‌کشید.‌ افسار‌جفتک‌آتشین‌را‌دور‌مچ‌دست‌راست‌انداخت‌و‌خم‌شد.‌ در‌گوش‌قزمیت‌با‌درد‌نجوا‌کرد:‌ «برو‌حیوون،‌آفرین‌برو!»‌ قزمیت‌حرکت‌کرد.‌قاطر‌های‌دیگر‌هم‌ پشت‌سرش‌به‌راه‌افتادند.‌ ادامه دارد... ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 سلام نام خداست! و سلام علیکـــم یعنی؛ خدا با شماست. چه خوب است که آدمی در همـه کس خداوند را ببیـند ... ♥️ حاج اسماعیڵ دولابی •••••••••♡•••••••• ســــــــــــــــــــلام بہ روے ماه همتوݩ😍👋 دلبـــــر شیرینکاے خونہ ... حال و احوالتوݩ الھی به کام باشہ 🍃 ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌